روز جهانی فلسفه و تجلیل از مقام فیلسوف

پایگاه خبری نمانامه: سازمان علمی و فرهنگی ملل متحد (یونسکو) سومین پنج شنبه از ماه نوامبر (آذر) را هر ساله، برای تجلیل از اندیشه و اهمیت  آن در زندگی بشری «روز جهانی فلسفه» نام گذاشته است.

تقارن این موضوع با زادروز فیلسوف و ادیب معاصر، پروفسور سیدحسن امین در هفتم آذرماه را به فال نیک گرفته و به همین منظور در ادامه مطلبی را در مورد فلسفه چیست و فیلسوف کیست خواهیم آورد. این مطلب برای آن دسته از پژوهشگرانی که در حوزه فلسفه تحقیق می کنند حاوی نکات ارزشمندی است.

فلسفه

کلمه فلسفه از دو جزء فیلیا/ philia به معنای دوستدار و سوفیا/sophia به معنای آگاهی از زبان یونانی باستان گرفته شده و با این تعبیر به معنای دوستداری دانش و فیلسوف دوستدار علم و آگاهی است.
پیشینیه فلسفه در یونان از عصر هومر (ادیب یونانی قرن نهم قبل از میلاد)، دوران خدایان، اسطوره، قهرمانان و ضدقهرمانان آغاز می شود. در آثار هومر قهرمانان با بحران روبرو بوده اند اما در چنین بحران هایی بعد از اینکه طوفانی عظیم صحنه را می گیرد، صحنه به خدایانی منتقل می شود که در کوه المپ مشغول جدل هستند و شخصیت هایی مانند آشیل در صفحه شطرنجی به نام سرنوشت بازی می کنند.

فیلسوف 

در این زمانه که حتی متفکران پیشاسقراطی از جمله تالس و فیثاغورث نیز میان جهان و انسان تفاوتی قائل نیستند و انسان و جهان را با اسطوره از هم جدا می کنند، اولین جرقه های فلسفه در ذهن سقراط، فیلسوف یونانی قرن پنجم پیش از میلاد زده می شود.
سقراط با شعار خودت را بشناس توجه را از جهان و حوادث آن به انسان بازگرداند. او که خدایان آتن را به باد انتقاد گرفت سرنوشتی غیر از نوشیدن جام زهر به دستور نظام حاکم یونان آن دوران نیافت، اما شاگردانش چون افلاطون و ارسطو این مسیر را با مکتوب کردن آرای او و افزودن بر این آرا ادامه دادند. در حقیقت سقراط راهی را گشود که همه فلاسفه از جمله فلاسفه ایرانی و اسلامی وامدار آن اند.

فلسفه در ایران

داستان فلسفه در ایران پیش از اسلام آغاز می شود؛ از آرای فلسفی زرتشت پیامبر ایران باستان در قرن ششم پیش از میلاد همین نکته بس که وی کثرتی از ارواح نیک را که نیاکان وی می پرستیدند به یک خدا به نام اهوارمزدا و تمام نیروهای قملروی بدی را به همان نحو در قالب اهریمن خواند. هر چند تقلای وی برای سازش میان یگانه پرستی دینی با دوگانه انگاری فلسفی ایرادی ذاتی دارد، تلاش او در این زمینه از توجه به این موضوع مهم حکایت می کند.

فیلسوفان ایرانی

با ظهور اسلام حکمت یونانی از طریق حران در سوریه امروزی به مسلمانان شرق رسید. سوری ها آخرین شیوه تفکر یونانی را اخذ و به مسلمانان منتقل کردند. متفکران مسلمان از ابن سینا (۳۵۹ تا ۴۱۶) تا فارابی (۲۶۰تا ۳۳۹) و ابن مسکویه (۳۲۶ تا ۴۲۱) با آشنایی با افکار متفکران یونانی نظام فکری جدید ایرانی اسلامی را پی ریختند. ابن مسکویه به پیروی از ارسطو برهان خود را مبتنی بر حرکت مادی می سازد.
از دیگر متفکران مشهور اسلامی در این عصر ابن سیناست و نظام فلسفی وی آمیزه ای از مهم‌ترین‌ عناصر بنیادی‌ فلسفه مشایی‌ – ارسطویی‌ و برخی‌ عناصر مشخص‌ جهان ‌بینی‌ نوافلاطونی‌، در پیوند با جهان‌بینی‌ دینی‌ اسلامی است؛ اما این‌ پیروی‌ از جهان بینی حکمای یونان، کورکورانه‌ نیست‌ و گاه‌ به‌ گاه‌ در ساختار تفکر مشایی‌ نوآوری‌ می‌ کند.

چهره مطرح فلسفه اسلامی

شاید دیگر چهره مطرح فلسفه اسلامی شیخ شهاب الدین سهرودی واضع فلسفه اشراق باشد که نه تنها از افکار حکمای یونان به خوبی بهره برده بود؛ بر منابع اصلی اسلامی یعنی قرآن و سنت نیز کاملا تسلط داشت و با این دانش عظیم فلسفه اشراق (نور) را به جامعه آن روز ایران عرضه کرد. کتاب حکمه الاشراق مهم ترین اثر فلسفی سهروردی در واقع به نظریهٔ ابن سینا برای تاسیس حکمت مشرقی جامه عمل پوشاند. او را زنده کننده عرفان آریایی و پدیدآورنده حکمت خسروانی می ‌دانند.
مسیر پربار فلسفه درایران اسلامی که با تلاش های مترجمان از آثار حکمت یونان آغاز و در ادامه رنگ ایرانی و اسلامی گرفته بود در زمان معاصر نیز از حرکت بازنایستاده است.

ملاصدرا مهم ترین فیلسوف چند قرن اخیر

شاید مهم ترین فیلسوف متاخر ملاصدرا (متوفی به سال ۱۰۴۵) باشد. او که شیعه دوازه ده امامی بود بر فلسفه و عرفان اسلامی به خوبی تسلط داشت و نظرهای جدید فراوانی را به آثار فیلسوفان متقدم افزود. نظریه ملاصدرا درباره حرکت مشهور به حرکت جوهری قابل توجه است. تا قبل از او تمام فلاسفه مسلمان، معتقد به وجود حرکت در مقولات نه‌گانه عرض بودند و حرکت را در جوهر محال می‌دانستند. اما وی معتقد به حرکت در جوهر نیز بود و موفق شد چهار جریان فکری یعنی کلام، عرفان، فلسفه افلاطون و فلسفه ارسطو را در یک نقطه گرد آورد و نظام فلسفی جدید و مستقلی به وجود آورد.

ظهور فلسفه غرب در ایران

فلسفه جدید در غرب از ابتدای قرن نوزدهم بر مبنای معرفت‏ شناسی و شکاکیت معرفتی با تولد فکری دکارت (۱۵۹۶ تا ۱۶۵۰) نمایان شد. بعد از وی فلاسفه تجربه ‏گرایی چون جان لاک (۱۶۳۲ تا ۱۷۰۴) و دیوید هیوم (۱۷۱۱ تا ۱۷۷۶) قدم در عرصه فلسفه گذاشتند و ملاک و حجیت شناخت را به تجربه حسی دانستند.
پس از هیوم، امانوئل کانت (۱۷۲۴ تا ۱۸۰۴) شهیرترین فیلسوف معرفت‏ شناسی با نقد خرد ناب و عقل نظری، عقل نظری را از گردونه فلسفه خارج کرد و تنها به اخلاق و عقل علمی اهمیت داد. شاید مهم ترین چهره معاصر در فلسفه غرب مارتین هایدگر (۱۸۸۹ تا ۱۹۷۶) باشد که فلسفه وجودی را پایه‏ ریزی کرد و از فلاسفه خواست به دنیای بیرون توجه کنند. اگزیستانسیالیسم یا اصل بر وجود که وی برای اولین بار معرفی کرد در دوران معاصر طرفداران زیادی یافت و بر بسیاری از اهل فلسفه تاثیر گذاشت.
در این شرایط و از ابتدای قرن بیستم صدای فلسفه جدید غرب توسط دو گروه یکی معلمان و دانشمندان و علاقمندان به تمدن جدید و سیاست های جهان به ایران رسید. اما اینها از فلسفه ضرورت آن را برای بنیاد کردن نظم جهان جدید و تغییر نظام های حکومتی می دانستند و بیشتر مبنای ایدئولوژیک آن را مطرح کردند.
رضا داوری اردکانی استاد فلسفه دانشکده ادبیات دانشگاه تهران می نویسد: همزمان با تاسیس دانشگاه تهران، فقط یکی دو نفر اندک اطلاعی از فلسفه جدید داشتند و هیچ کتابی برای تدریس وجود نداشت….مساله این است که استادان فلسفه اسلامی کم تر به فلسفه جدید اقبال کردند (فلسفه معاصر ایران، ص۸۷).
کتاب هایی چون سیر حکمت در اروپا که اول بار در سال ۱۳۱۰ منتشر شد، بیشتر به روند کلی فلسفه از یونان باستان تا اروپای آن روز می پرداخت، ترجمه از آثار متاخران مانند ترجمه دیسکور از دکارت به فارسی نیز در ظاهر بر آثار فلاسفه اسلامی آن روز مانند ملاعلی زنوزی تاثیر چندانی نداشته اند.
با وجود این کم و کاستی ها روند فلسفه در تاریخ یکصدساله اخیر ایران فراز و فرودهای فراوانی داشته است. شاید حضور هانری کوربن (۱۹۰۳ تا ۱۹۷۸) در ایران و جلسات درس و بحث وی با علامه شهیر محمدحسین طباطبایی از جمله این نقاط باشد.
کوربن که استاد شیعه شناسی دانشگاه سوربن پاریس بود از سال ۱۹۵۰ در این جلسات در تهران شرکت می کرد. تا آن زمان استادان فلسفه اسلامی به فلسفه جدید توجه نمی کردند و آنچه از فلسفه و علوم انسانی اروپایی به فارسی در آمده بود بیشتر ایدئولوژی یا آمیخته به آن بود. به همین دلیل علامه طباطبایی در نوشتاری کوتاه به نام اصول فلسفه و روش رئالیسم به این موضوع پرداخت که آنچه به نام فلسفه جدید گفته و نوشته می شود؛ ایدئولوژی است و نه فلسفه.
به نوشته داوری «آقای طباطبایی لفظ ایدئولوژی را به کار نبرد اما در مدخل رساله فلسفه را در برابر سفسطه قرار داد و اگر ایدئولوژی را فلسفه تلقی کنند، اطلاق نام سفسطفه به آن بی وجه نمی نماید».
در دهه ۵۰ خورشیدی نشانه های تغییر به تدریج ظاهر شد، بعضی استادان فلسفه اسلامی به فلسفه جدید اروپایی توجه کردند و در برنامه دانشگاه ها میان واحدهای این دو رشته فلسفه توازنی پدید ‌آمد. با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران توجه به فلسفه جدی تر شد و طی ۲۰ سال اخیر متون زیادی از فیلسوفان غربی به فارسی ترجمه شده است.

سید حسن امین ادیب و فیلسوف معاصر

از جمله کتاب هایی که در طی این سالها منتشر شد تأملات نابهنگام نیچه؛ توسط پروفسور سید حسن امین فیلسوف و ادیب معاصر است.
این ادیب ایرانی درباره فلسفه و آینده آن می گوید:

فلسفه در تعریف رسمی که در کتاب های فلسفه و حکمت نسل های پیشین ما ذکر شده در علم به اعیان موجودات کماهی است یا صیرورت انسان و شدن آدمی، یک دنیای عقلی که مساوی و برابر با دنیای خارجی باشد؛ صیروره الانسان عالما عقلیا مضاهیا للعالم العینی. جهان، انسان شد و انسان جهانی. اما تعریف مختصرو مفید آن، اندیشیدن جدی برای تبیین چرائی، چیستی و چگونگی هستی، ربط انسان و جهان و شایست و ناشایست است.

من متون فلسفه را نزد استادان بزرگ خواندم. بزرگترین استادم علامه حسن زاده آملی بود که من بخشی از اسفار ملاصدرا را نزد ایشان خواندم. استاد بزرگ دیگرم آیت الله آقا رضی شیرازی است که نزد ایشان الشواهد الربوبیه ملاصدرا و بخشی از منظومه سبزواری را خواندم. این مطالب را قبلا در مقاله ای به مناسبت تجلیل از آقارضی شیرازی در انجمن مفاخر و آثار فرهنگی منتشر کرده ام.

همچنین بخش دیگری از منظومه سبزواری را پیش پدرم استاد سید علینقی امین و قسمتی را نزد آقا کاظم میر یحیی و قسمتی نیز در محضر آقا یحیی طالقانی خواندم. البته من نزد آقا یحیی طالقانی مشاعر ملاصدرا را هم خواندم و شریک درسم استاد منوچهر صدوقی سها بود. استادان بزرگ دیگری را هم که فلسفه تدریس می کردند دیدم. اما حضور من در محضر درس آنان جنبه تشرفی اش بیشتر از جنبه استفاضه طولانی مدت بود. مثلا به درس آیت الله سید ابوالحسن رفیعی قزوینی در مسجد جامع بازار تهران یا به درس علامه سید محمد کاظم عصار به منزل ایشان (همراه استاد صدوقی سها) یا به درس استاد دکتر مهدی حائری یزدی در مدرسه سپهسالار قدیم که پدرم هم از مدرسان آن مدرسه بود حاضر شده ام. همچنین خدمت حکیم شیرازی هم می رسیدم اما متن درس خاصی را خدمت ایشان نخوانده ام. به محضر علامه طباطبائی هم مشرف شدم اما نمی توانم بگویم شاگرد ایشان نیز بوده ام.

اولین کتاب فلسفی من، برداشتی از مشاعر ملاصدرا بود که بن مایه اصلی آن تقریرات استادمان حاج یحیی طالقانی در درس مشاعر بود. این کتاب را اول انتشارات کانون عابدی و بعد انتشارت فراهانی چاپ نمود. دومین کتاب فلسفی ام احوال، آثار و افکار حاج ملاهادی سبزواری بود که در لندن به چاپ رساندم. مدخل شرح حال و آثار و افکار حکیم سبزواری در جلد نهم دایره المعارف تشیع نیز به قلم من است؛ یعنی ویراستاران دایره المعارف ( آقایان حاج سید جوادی، کامران فانی و بهاء الدین خرمشاهی ) اول سفارش مقاله را به یکی دیگر از استادان فلسفه داده بودند و چون من به ایران آمدم از من خواستند که مدخل فلسفه و عرفان حکیم سبزواری را بنده بنویسم. ده ها مقاله دیگر هم در فلسفه دارم که آقای محسن کدیور آنها را در شناخت علوم عقلی از انتشارات سازمان روزنامه اطلاعات فهرست کرده است.

نحوه آشنایی با فلسفه غرب

در زمانی که انگلستان بودم، یک دوره فلسفه غرب هم گذراندم و در نهایت تاملات نابهنگام نیچه را هم از انگلیسی به فارسی ترجمه نمودم.

آینده مکتب فلسفه

دانشمندان و اندیشمندان غربی برآنند که سیر تکامل ذهنیت بشر از دین (به مفهوم عالم جامعه شناختی اش که شامل سحر و جادو هم بشود) شروع شده بعد عقلانیت و پرس و جوی اندیشگی بشری به فلسفه رسیده و دست آخر امروز به علوم مثبته رسیده. بنابراین روی هم رفته فلسفه امروز جایگاهی را که در گذشته ها داشته است ندارد. این روند در آینده هم کم و بیش به همین شکل ادامه خواهد یافت. به حدی که شاید فلسفه به یک رشته تخصصی در حوزه علوم انسانی در دانشگاهها محدود شود. با کمال تاسف چشم انداز آینده فلسفه خیلی درخشان نیست.

تنها امیدی که هست این است که ما تعریف فلسفه را گسترش دهیم و آن را از محدوده فلسفه مدرسی و دانشگاهی فراتر ببریم. و به نوعی به تفکر آینده بشر، یعنی آینده نگری برای حفظ محیط زیست در سیاره زمین و تامین خیرعمومی متصل کنیم. به عبارت دیگر تفکر و برنامه ریزی برای آینده بشر را دغدقه فلسفه جدید قرار دهیم نه اینکه از کجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود؟!