در چالشِ پر تپشِ ادبیاتِ آمریکای لاتین
پایگاه خبری نمانامه: “همـواره کوشـیدهام بـه منتقـدانم بگـویم طـبقهبنـدی نکنیـد، بخـوانیدم. مـن نویسندهام نه یک نوع ادبی. در پی ناب بودن رمان بنا بر معیارهای مأنوس خود نباشید، خویشاوندی این نوع با نوعی دیگر را نجویید… متاسفم که دست کم در مکزیک، در این کار کم و بیش شکست خوردم…. زبان همچون نان و عشق، با دیگران تقسیم میشود، و انسانها در سنتی شریکند. هیچ آفرینشی بدون سنت نیست هیچکس از هیچ نمیآفریند.”(کارلوس فوئنتس)
در نگرش فوئنتس، امروز به تمامی در امروز حادث نشده و از دیروز به ما رسیده و فردا به شکل منتزع و کاملا بریده از امروز، معنایی ندارد. اکنونِ ما در دیروز و فردای ما در امروز ریشه دارد به نوعی هیچ دوره ای از زمان های پیش و پس خود نه تنها جدا نیست، بلکه به سان رودخانه ای جاری و سیال به هم پیوسته است.
آن چه را که به نام زمان، سپری می کنیم و یا بر ما می گذرد، نه یک کل تکه تکه است و نه هیچ نقطه قطع و انفصالی دارد، “امروز” فرزندی بر آمده از زهدان “گذشته” است و این سلسله پیوسته ی هزارتویی، حلقه در حلقه و تنیده در هم ما را به پیش می راند و به فرد ما و جمع ما معنا و جسمیّت می بخشد. روایت های تو در تو و تکنیک های خاص نوشتاری فوئنتس در تأویل مفاهیمی چون: عشق، قدرت، فساد، تنهایی، غربت، کهن الگو ها و رهایی، نه فقط حقیقت مرارت بار مکزیک بلکه تراژدی و طنز گزنده ای است که موقعیت انسان معاصر را بیان می دارد. شاید یکی از دغدغه های مهم و بنیادین کارلوس فوئنتس در غالب آثارش بر باز پیوند گسست هایی استوار است که مدرنیته در هویت مکزیک و بسیاری از کشورهای دیگر ایجاد کرد.
او در زبان رئالیسم جادویی اش به شکلی زیبا، رشک انگیز و خلّاق این مفهوم تکه تکه شدگی را شناسایی و وحدتی هویّت مند را که نماد سرزمین مکزیک باشد به پیوستن دعوت می کند… در “خویشاوندان دور”، “آئورا”، “مرگ آرتیمو کروز” و گرینگوی پیر و… در سراسر داستان ها با نمونه های جوان و کهن فرهنگ اروپایی، لاتینی کارائیبی مواجه می شویم که پرسوناژها در عین جدایی و گسستگی، در ناخودآگاهشان دنبال ریشه ها و زهدان های مشترک خود هستند هر چند که در این تعلیق و تمنّا، لزوما قرار بر این نیست که یک سنتز علمی اتفاق بیافتد و به شکلی مصنوعی سنّت و مدرنیته با هم پیوند بخورند. اما فضاهای ذهنی آدم های داستان و راوی به طور مدام در یک تعلیق و جدا شدگی، خواننده را از سکوی دیده بان امروز به دنیایی حیرت انگیز که در تاریخ گذشته و کهن الگوها از دیده ها پنهان مانده اند پرتاب می کند این شگفتی نه تنها در فضای کلی داستان های فوئنتس موج می زند بلکه مکاشفه ای است در جهان های ناشناخته افراد درون قصه، که آنها نیز در روند داستان گاه به بازشناسی بخش ناخودآگاه شخصیت خود دست می یابند.
فوئنتس از واقعیت به رؤیا و یا بر عکس از میراث افسانه ها و جادوهای بومی به “واقعیت” سفر می کند و فرقی ندارد نقطه عزیمت از کجا آغاز شده باشد. او با نثر محکم و استعاره های شاعرانه و منحصر به فرد خود، گره و کشش های جذاب و خواندنی را می آفریند که چنان ماهرانه تو را به صحنه ها و سکانس های فیلم مکزیکی اش می کشاند که گویی مؤلفی در کار نیست و تو خود را سوار در قطاری می بینی که در دل سرزمین مکزیک در حرکت است.
این نگاه و شیوه ی پرداخت رشک انگیز و به غایت استادانه را نه تنها در آثار فوئنتس بلکه در اغلب چهره های بزرگ ادبیات لاتین و مکزیک می توان سـراغ گرفت، از آن جمـله اند: گارسیا مارکز، بورخس، اکتاویوپاز و خوان رولفو و …که آثار آنان نیز به فارسی ترجمه شده و امید است برگ هنر در شماره های آینده به این بزرگان نیز به نحوی شایسته بپردازد.
از این رو برگ هنر از شماره ی نخست تا به امروز به نقد آثار ادبی و هنری پرداخته و در هر شماره ی بعدی خود بر این میثاق به طور گسترده و مفصل پای فشرده است. چرا که بر این باور است با نقد و تحلیل آثار، ارزش های نهفته و ابعاد ناشناخته ای را می توان از این مسیر محقق کرد و از سوی دیگر نظر خوانندگان جدی و نکته سنج، این روش آموزنده و روشنگر را با کنجکاوی و تایید به ما گوشزد می نماید که با مسئولیتی بیش از پیش در این سیاق بمانیم.
ارسال دیدگاه
در انتظار بررسی : 0