پایگاه خبری نمانامه: والس وسط شعلههای آتش بیستودو داستان کوتاه دارد که بیشترشان از زاویه دید اول شخص روایت شدهاند .شعاع موضوعی داستانها چندان بلند نیست و بر محور خانه و خانواده میگردد. “مردان بیوفا” و “زنان حساس و محجوب و مظلوم” در این مجموعه زیادند. زنانی که هنرمندند( والس وسط. . . ، انگار نمیدیدی ماریا، آنفلوانزای گرگی، همهی موجها. . .، هانیا، ققنوس )، تحصیلکرده و دارای موقعیت شغلی و اجتماعی هستند (صحنهی آخر، شما قضاوت کنید، ققنوس، لبخند ایتالیایی، بچه افعیها). در این داستانها از زنان بیسواد و کمسواد وعامی و خانهدار که دورانی طولانی در داستاننویسی ایرانیِ معطوف به جامعه، حضور پررنگی داشتند کمتر نشانی هست (دو یا سه داستان) با این همه همین زنان تحصیلکرده و هنرمند و شاغل زیر ستم و نامهربانی مردان داستان قرار دارند. مردهای دستوپا چلفتی و بزدل (سوپر وقت، جابر علمداری)خودخواه و فاقد درک هنری (والس وسط. . . ، ققنوس)، بیاحساس ، خودبین و خودخواه (هانیا، همهی موجها. . . ) بیوفا و خیانتکار (والس وسط. . . ، هیولا) متجاوز و زورگو (این بار با . . .، ستاره و پدرش، بگو مادر. . . ). مردان در هر نقشی که باشند: برادر، پدر یا همسر و معشوق چهرهی منفی دارند و زنان عموما مثبتاند به ویژه در اخلاقیات زناشویی. با این که شمار زیادی از این زنان تحصیلکرده و شاغل هستند؛ یعنی که مستقل هستند، اما به لحاظ عاطفی به استقلال نرسیدهاند. نمونهی برچسته میان این داستانها هانیا است. آنها عموما توجهطلب و نیازمند عطوفت مردان هستند؛ ضعف و نقصی که در این مجموعه تعبیر به عشق و وفاداری شده است. بیشتر داستانهای این مجموعه بر اساس انگارهی “مرد بد – زن خوب” ساخته شدهاند. طبعا وجود فرهنگ مردسالار و سرکوب تاریخی زنان و واقعیتهای پیش چشم نیز به نفع این انگاره رای میدهند اما اینجا مسئله بر سر بیان ادبی – هنری آن است. برای نوشتن “داستان” لازم است واقعیت و محسوسات به بیان هنری درآیند. کافی نیست که به تن آنها لباس قصه بپوشانیم. زیرا قصه و ماجرا فقط یکی از عناصر داستان است. مثلا “خیانت جنسی مردان به همسرانشان” را که بسامد به نسبت بالاتری در این مجموعه دارد، در نظر بگیریم داستاننویسی که واقعیت جاری و دیدگاه رایج را داستان کند کار ادبی – هنری نکرده است بلکه مبلّغ وضع موجود شده است. در عرصهی داستاننویسی هم شاهدیم که معمولا درونمایهی “روابط جنسی خارج از ازدواج گمراهی و بدکاری است و یا باعث بهم خوردن کانون خانواده میشود” به راحتی از سد سانسور میگذرد حال آنکه کوچکترین صحنهی داستانی که موجب بهچالش کشیدن دیدگاه رسمی رایج شود اجازهی انتشار نمیگیرد. کار هنر (و ادبیات) “زیبا” کردن است و دست بردن به تابوها و باورها و واقعیات مسلم یکی از راههای رسیدن به آن.
دلآرا فریدیان نویسندهی والس وسط. . . تا داستانهایش بازتاب و رونوشت واقعیت نباشد، از عناصر خیالی در داستانهای این مجموعه استفاده کرده است که در بعضیشان موفق بوده (سوپر وقت) و در بعضی ناموفق( هیولا). اینکه روزی از روزها همسر کسی شکلی هیولایی پیدا کند البته استفاده از تخیل است اما اینکه تصور یک زن از بیوفایی همسرش را صورتی از هیولا قرار دهیم شکل زمخت و فاقد ظرافت خلاقیت است. تخیل و بهره بردن از عناصر خیالی یا فراواقعی لازم است با ظرافت و خلاقیت همراه باشد تا داستان بیان هنری پیدا کند و نه صورت قصه و افسانه را؛ چنانکه در داستان این بار با باران میآیم اتفاق افتاده است .
“اگر جادویی” یا “اگر طلایی” یکی از اصول بازیگری استانیسلاوسکی است که در تخیل داستانی نیز کاربرد دارد: اگر صبح از خواب بیدار شویم و ببینیم به یک حشره تبدیل شدهایم چه اتفاقی میافتد؟ اگر . . . در داستان سوپر وقت از همین اگر جادویی استفاده شده: اگر وقت خریدنی بود چه اتفاقی میافتاد؟
گرچه این اصل لازم است اما کافی نیست؛ زیرا کفایت در نحوهی پرداخت و اجراست کاری که در دو داستان سوپر وقت و آنفلوانزای گرگی به نسبت خوب اجرا شده است و در داستانهای هیولا و بار دیگر. . . بد. گذشته از عناصر خیالی، پرداخت داستانها از جنبههای دیگر ساده هستند ؛ از زاویهی دید تا شخصیتپردازی و فضاسازی و توصیف. البته چند مورد در اجزای اجرا هست که پیچیدگی هنری دارند مثلا در داستان ققنوس وقتی دختر جوان رژ لبش را پاک میکند:
“عکس پویان با آن لبخند جذابش جلوی تریای دانشکده. با پشت دست محکم لبهایم را پاک میکنم و دگمهی “پاسخ” را فشار میدهم.” (ص ۶۹)
که یعنی: نمیخواهم ققنوس باشم.
در باره شخصیتهای داستانها همانطور که پیشتر اشاره کردم دلآرا فریدیان به درستی بیشتر توجه خود را به زنان اجتماعی معطوف کرده است که فینفسه چهرهی واقعیتری از زنان جامعه نشان میدهد.
ارسال دیدگاه
در انتظار بررسی : 0