به قلم: متین کاخساز
آنچه به عنوان سبک نگارشی شخصی جلال آلاحمد در نثر بهشمار میرود، بیشتر در نگارش سفرنامههای وی نمود یافته است. ساختار جمله، ایجاز و خلاصهگویی، شیوهی محاورهیی و بسیار نکات دیگر، که با اندکی تأمّل ریشههای آن را میتوان در متون کلاسیک زبان فارسی به ویژه تاریخ بیهقی و سفرنامهی ناصر خسرو ـ که البّته در مورد اخیر هنوز انتساب سفرنامه به ناصرخسرو محققّ نشده است ـ و حتّا در کشفالمحجوب هجویری پیدا کنیم. این مقاله رهیافتی تواند بود بر آن مقال.
ـ حذف فعل معین از آخر (فعل اصلی): «و این دهاتیِ پوستین به کول ما همچنان نیمه پوستیناش را به تن دارد، حتماً لای آسترش پول قایم کرده»۱ که «کرده» بهجای «کرده است» آورده شده است؛ یا «… و گاهگداری خری یا اسبی یا گاوی در مزرعهیی بسته»۲ «بسته» بهجای «بسته شده است»؛ یا «وسواس ایشان انگار مرا هم گرفته»۳ «گرفته» بهجای «گرفته است»، شاهد از تاریخ بیهقی «یوسف عمّ را برابر نشاند دو اعیان و محتشمان دولت نشسته و ایستاده»۴ یعنی «ایستاده بودند» یا «چون عبدوس و بوسهل باز آمدند، ما به بلخ رسیده بودیم و عذر رفتن به تعجیل سخت نیک باز نموده»۵ یعنی «باز نموده بود».
ـ حذف فعل اصلی بدون قرینه که استعمال آن در ادب کهن نادر است: «و دست آخر یک رقص محلّی دستهجمعی».۶ حذف فعل «آغاز شد» یا «… و بعد شام»۷ حذف «آوردند» با توجه به سیاق کلام یا «تمامی خیابانهای منتهی شوند به مسلخ پوشیده از لاشههای ناقص تکه گوشتهای قابل خوردن را آناً میبرند و الباقی رها».۸ که با حذف فعل «میشدند» یا «میشوند» مواجهیم. شاهد از سفرنامهی ناصرخسرو: «و فوّارههای بسیار ساخته و بازارهای نیکو و نعمت فراوان».۹ فعل «دارد» محذوف شده است. «حلب را شهری نیکو دیدم، بارهی عظیم».۱۰ که فعل «داشت» ظاهر نشده است.
ـ استفاده از قید به سبک و لفظ کهن: «مرا بگو که سخت خوشحالم»؛۱۱ امّا کلمات عربی بر ذهنم سنگینی میکند و بر زبانم و سخت هم»؛۱۲ «و سخت ناراحت بود که چرا باید روزی سه روبل کرایه اتاق بدهد»۱۳ مقایسه شود با «و طاهر دبیری نشست به دیوان رسالت با بادی و عظمتی سخت تمام»۱۴ و «وی نیز برفت و سخت وجیه شد در این خدمت»۱۵ نیز «و امیر سخت نومید شده بود».۱۶
ـ استفاده از حرف ربط «واو» پس از نقطه. قاعدهی کلی زبان و نگارش پارسی آن است که پس از اتمام جمله و آمدن فعل نقطه آید.۱۷ در صورتیکه خلاف آن در نثر جلال دیده شده است. «در سی کیلومتری شمال تاشکند. و هر محلی که معبر رودخانه…»؛۱۸ «… دو چندان زاینده رود بود در تابستان. و جاده عجب شلوغ. از کامیون و بارکش و بارکش. و زنهای دهاتی…»۱۹ و گاه به افراط و کسل کننده: «… تالارهای کوچکی مختصر مبلی برای استراحت. و چهقدر دنج. و چهقدر آرام. و چه نور مناسبی. و چه سقف بلندی».۲۰ مثال از تاریخ بیهقی «و بسیار غنیمت یافتند از هر چیزی. و پس از آنکه حصار ستده آمد».۲۱ یا «… چنانکه صواب بیند پنهان کند، و نامهایست توقیعی»۲۲ «و به بصره برند و به دیگر بلاد. و اگر کسی نماز کند…»؛۲۳ «در باقی شور و گسسته گردد. و گویند عرض این خلیج دویست فرسنگ است».۲۴
۱ـ حرف ربط «که» برای مفاجاه (ناگهان) «فقط بلدی پوست خربزه زیر پای دیگران بیندازی؟ که مدیر وارد شد».۲۵ مقایسه شود با «… جنگ به غایت گرم شد که یک علامت سیاه از بالا بگسست…».۲۶
۲ـ «که» برای مقارنت زمانی: «و دور برداشته بودم که دو نفر از اهالی وارد شدند»۲۷ مقایسه شود با «؟ با بنده نکتهیی چند بگفته است، در راه که می را ببندیم».۲۸
۳ـ «که» برای بیان نتیجه «… گفتم مگه مجلس عروسیتان مجلس وعظ است؟ ما هم که نکیر و منکر مردم نیستیم. که رضایت داد تا شب عروسی با هم جنبیدیم»۲۹ قس: «و نیز باید که این حدیث به بوسهل نرسد که از من نیازارد».۳۰
۴ـ «که» توضیحی: «و کار که تمام شد درآمدم که ناهار بخورم»۳۱ قس: «پس اگر عشوه دهد کسی. نخرد که او را گویند…»۳۲ نیز «و مرا چاره نیست از بازنمودن چنین حالها که از این بیداری فزاید».۳۳
۵ ـ «که» بهصورت و ترکیب «یعنیکه» برای بیان مقصود: «… صبح توپ انداختند، در منا… یعنی که عید اضحی»۳۴ قس: «عبدوس را یک دو فرسنگ با خویشتن بود یعنی که با وی سخنی چند وظیفه دارم».۳۵
۶ ـ کاربرد «دیگر اینکه» برای توضیح: «دیگر اینکه حاج بائوج دیروز رفته…» و در پی آن «دیگر اینکه در این سفر آدمیزاد»۳۶ قس: «و مثالی که مانده است و به نامهی راست میتوان کرد و دیگر که فرضیه دارم».۳۷ گوناگونی «که» در نوشتههای جلال بیش از این موارد است و نگاشت آنها مجالی دیگر میطلبد.
ـ آمدن ادات نفی در ابتدای فعل، برای تأکید در نفی «وگرچه آهسته دعا میکرد و به زبانی که نه میشنیدم و نه میفهمیدم»۳۸ یا «و هنوز نه اشتهایی به غذا دارم و نه هیچ۳۹ قس: «که این امتحان نه اهانت تو بود»۴۰ یا «مصطفی دنیا برو عرضه کردند نه پسندید».۴۱
ـ در توصیف بناها و اماکن، غالباً متأثّر از ناصرخسرو است «و امّا این عرفات، یک بیابان است، جلگهمانندی از سه طرف، میان کوهها محصور، سه راه طائف، دشتی مرتفع، حوضچه مانند و خنکتر از اطراف و در حدودی چمنزار بهخصوص پای کوهها، شرقی مکه است و کف حوضچه پوشیده است از شن نرمی، شبیه ماسهی دریا با خردههای صدف»۴۲ قس: «و آن را قیساریه خوانند و از مکه تا آنجا هفت فرسنگ بود، شهری نیکو با آب روان و نخلستان و درختان نارنج و ترنج و بارویی حصین و دری آهنین. و چشمههای آب روان در شهر، و مسجد آدینه نیکو… و خمی رخمامین آنجا بود که همچو سفال چینی آن را تنگ کرده بودند».۴۳
ـ آوردن «کاف تصغیر» در آخر برخی اسامی مانند «جوان + ک= جوانک» که یادآور «ک» تصغیر و گاه تحقیر در تاریخ بیهقی: «مردک»۴۴ یا «دبیرک»۴۵ تواند بود.
ـ آخرین ویژگی نثر جلال که به آن میتوان اشاره نمود «ایجاز و خلاصهگویی»ست که جملات را ناقص رها میکند (مطلب را کامل نمیکند). گاه با «…»، گاه با «الخ»، گاه با «رها کنم»، و نیز «ایضا» یا «دیگر قضایا» که در هر حال این موارد بیشتر سبکی غیرتقلیدی را مینماید. ■
منابع:
۱ـ آلاحمد ، جلال، خسی در
میقات، چاپ ششم، رواق، تهران، ۱۳۵۷، ص ۱۳۴. ۲ـ آلاحمد ،
جلال، سفر روس،
چاپ اول، فردوس، تهران، ۱۳۷۷، ص ۲۱۲. ۳ـ همان، ص ۱۴۶. ۴ـ بیهقی، ابوالفضل محمد بن حسین، تاریخ
بیهقی، به کوشش دکتر خلیل خطیبرهبر، زریاب، تهران،
۱۳۷۸، ج ۱، ص ۴۷. ۵ ـ همان، ص ۷۶. ۶ ـ سفر روس، ص ۱۷۹. ۷ـ همان. ۸ ـ خسی در
میقات، ص ۱۳۰. ۹ـ ناصر خسرو، سفرنامه، تألیف جعفر شعار، مصحح عباس کنی، قطره، چاپ اول، تهران،
۱۳۷۱، ص ۷۹. ۱۰ـ همان، ص ۷۵. ۱۱ـ خسی در میقات، ص ۱۱۱. ۱۲ـ همان، ص ۳۲. ۱۳ـ سفر روس، ص۸۰. ۱۴ـ تاریخ بیهقی، ج ۱، ص ۴۶. ۱۵ـ همان، ج ۲، ص ۷۲۰. ۱۶ـ همان، ج ۲، ص۹۵۱. ۱۷ـ
دکتر محمدجعفر یاحقی و دکتر محمدمهدی ناصح؛ راهنمای
نگارش و ویرایش، چاپ نوزدهم، آستان قدس رضوی،
مشهد ۱۳۷۷، ص ۶۴ و ۶۳. ۱۸ـ سفر روس، ص ۲۱۲. ۱۹ـ همان. ۲۰ـ همان. ۲۱ـ تاریخ
بیهقی، ج ۱، ص ۱۶۸. ۲۲ـ همان، ج ۲، ص ۶۲۶. ۲۳ـ سفرنامهی
ناصرخسرو، ص ۱۴۷. ۲۴ـ همان، ص ۱۰۶. ۲۵ـ آل احمد، جلال، نفرین
زمین، فردوس، تهران، ۱۳۷۲، ص ۲۰۷ و ۲۰۶. ۲۶ـ
تاریخ بیهقی، ج ۳، ص ۹۰۶. ۲۷ـ نفرین
زمین، ۱۵۸. ۲۸ـ تاریخ
بیهقی، ص ۸۷، (منقول در کتاب حروف
اضافه و ربط دکتر خطیب رهبر، ص ۴۳۸) ۲۹ـ
نفرین زمین، ص ۲۵۹. ۳۰ـ تاریخ
بیهقی، [منقول در حروف
اضافه و ربط، ص ۴۱۶]. ۳۱ـ
سفر روس، ص ۷۹. ۳۲ـ تاریخ
بیهقی، ج ۱، ص ۱۴. ۳۳ـ همان، ج ۲، ص ۶۷۸. ۳۴ـ خسی
در میقات، ص ۱۳۲. ۳۵ـ تاریخ
بیهقی، ج ۱، ص ۷۲. ۳۶ـ خسی در
میقات، ص ۱۴۸. ۳۷ـ تاریخ
بیهقی، ج ۱، ص ۷۱. ۳۸ـ خسی در
میقات، ص ۱۶۶. ۳۹ـ همان، ص ۱۶۹. ۴۰ـ الجلالی هجویری،
ابوالحسن، علی بن عثمان، کشف المحجوب، تصحیح ژوکوفسکی، با مقدمهی قاسم انصاری، چاپ دوم،
طهوری، تهران، ۱۳۷۱،
ص ۲۴۲. ۴۱ـ میبدی، شیرالدین ابوالفضل، کشفالاسرار
و عده الاثر، به سعی و اهتمام علیاصغر
حکمت، چاپ سوم، امیرکبیر، تهران ۱۳۵۷، ج ۴، ص ۱۶۸. ۴۲ـ خسی
در میقات، ص ۱۱۵. ۴۳ـ سفرنامهی
ناصر خسرو، ص ۸۶ و ۸۵. ۴۴ـ تاریخ
بیهقی، ج ۲. ۴۵ـ همان، ج ۲، ص ۴۶۰.
ارسال دیدگاه
در انتظار بررسی : 0