پایگاه خبری نمانامه: ملکوت، رمان کوتاهی است که بهرام صادقی، نویسنده معاصر ایرانی در سال ۱۳۴۰ آن را نوشته است. بلندترین نوشته صادقی که در کنار داستانهای کوتاه او درخششی ویژه دارد. از اشاره به فضای شکلگیری این رمان و موضع صاحبنظران همزمان با آن و همچنین نقدهای نوشته شده درباره آن میگذریم، چرا که در این نوشتار به هیچ وجه قصد نداریم متن را با جهان بیرونش بسنجیم، حتی نظرگاه خود بهرام صادقی در مورد این نوشته برایمان اهمیتی نخواهد داشت. ما با موشکافی سعی در نشان دادن معناهای دیگر متن داریم، معناهایی که گاهی با هم در تناقضاند. این تناقضها را و البته خوانشهای غیر رایج را پررنگ میکنیم. پرواضح است که اگر در هنگام خواندن در پی معنای نهایی متن بودیم یا نیت مؤلف برایمان اهمیت داشت هرگز نمیتوانستیم این بازی یا اجرای متن را مورد مداقه قرار دهیم. زنده بودن یک متن به خوانده شدن آن است نه به قرار گرفتن آن در چارچوبهای از پیش موجود. متن زنده جسدی در مقابل پژوهشگر نیست، نمیتوان آن را از “بیرون-متن” جدا کرد، خواندن فعالانه همان فرآیندی است که تولید متن، متن و تفسیر متن را یکی میکند، خواننده و متن را از هم تفکیک نمیکند بلکه در هم میآمیزد.
راندهشدن انسان از باغ عدن
سکانس آغازین رمان ملکوت خروج چهار نفر دوست از باغ آقای مودت است. علت خروج به وضوح “حلول جن” در آقای مودت بیان شده است. این حلول جن همچون هر بیماری دیگری تلقی شده است و برای همه دوستان قابل پذیرش است با اینکه کمی بعد میبینیم که دوست تنومند از “علم غیب” و “پیشگویی آینده با دیدن کف دست” برای مزاح استفاده میکند. پس تنها حلول جن است که مستثنا شده و بسیار عادی و قابل پذیرش طرح شده و برای تأکید بیشتر بر این پذیرش دکتر حاتم در توضیح مسأله به سراغ طب جدید میرود و میگوید: “تقریباً اینجور چیزها را طب جدید “کوراترانژه” یا، برایتان ترجمه میکنم، “جسم خارجی” مینامد.”. این ترکیب جنگیری و طب جدید، نخستین خرق عادت رمان است. جملهای که ما را برای ورود به جهان جادویی و همچنین رآلیستی رمان آماده میکند.
اما اینکه کل ماجرای رمان در یک شب اتفاق میافتد و این سیاهی شب و خروج از باغ را اگر کنار علت خروج بگذاریم همه چیز روشنتر میشود. جنی که وارد معده آقای مودت شده است، پس از خروج با خود رمزی میآورد که دکتر حاتم پس از کشف رمز به این جملات بر میخورد:
“برگ انجام کار- من سراسر معده و رودهی آقای مودتِ چهل و دو ساله را به خوبی کاویدم و دیدم که به سرطان خطرناک و کشندهی معده از نوع گل کلمی دچار است. آثار و شکوفههای این گیاه در همه جای مخاط به خوبی دیده میشد. مرگ زودرس و افتضاح آمیز آقای مودت با دردهای طاقتفرسا حتمی است. ارادتمند: مامور شماره ۹۹۹.”
درواقع مامور شماره ۹۹۹، مسبب هیچ مرضی نیست، بلکه با خود خبری آورده است، خبری که هدفش آگاه کردن است، گرچه به نظر میرسد که این آگاهی را دکتر حاتم به شکلی دیگر به این دوستان باغنشین میگوید. اما تا همین جا این آگاهی با علت اخراج انسان از باغ عدن، یعنی خوردن میوه درخت معرفت، بسیار همخوان است. این نگاه وقتی تقویت میشود که در جایی دیگر در میانه صحبت دکتر حاتم و منشی جوان در حین مراحل طبابت، دکتر حاتم خطاب به منشی جوان میگوید: “تبریک میگویم. مدتها بود ندیده بودم. شما خیلی شبیه آدمهای نخستین هستید که در همه چیز به طبیعت همان چیز نزدیک بودند. حتی اگر غلط نکنم، شباهت دوری به حضرت آدم دارید…”
البته با مداقه بیشتر بر توصیف آغازین رمان از صحنه باغ آقای مودت بیش از پیش آن را با باغ عدن همسان خواهیم دید. “ماه بدر تمام بود و آنچنان به همه چیز رنگ و روی شاعرانه میداد و سایههای وهمانگیز به وجود میآورد و در آب جوی برق میانداخت که گویی ابدیت در حال تکوین بود.”. در همین صحنه نمیتوان از تناظر جوی آب با جوی آب باغ عدن چشم پوشید یا از اشاره مستقیم به مفهوم ابدیت نمیتوان به راحتی گذر کرد. کمی جلوتر دوست ناشناس میگوید: “…مثل اینکه امشب چیزی میخواهد اتفاق بیفتد، حوادثی میخواهد رخ بدهد که از دایرهی وظیفهی خود و حق و معالجه و این بدبختی تازه که برای مودت پیشآمد کرده بیرون است.”. خاصه وقتی از ارتباط ناشناس با حقایق پشت پرده آگاه میشویم، که شامل پیشگویی درست او از عاقبت دوست تنومندش و همچنین محرم اسرار بودن دکتر حاتم است، این جمله او مهمتر خواهد شد و ابدیت پیشتر آمده را میتوان با اطمینان خاطر بیشتری به آخر و عاقبت انسان و اخراج او از باغ عدن نسبت داد.
پس از تمام این بررسیها، وقتی به صفحه اول رمان ملکوت نگاه میکنیم، نخستین جمله رمان، متنی از قرآن است، “فبَشِّرهُم بِعَذابٍ الیم” (آلعمران: ۲۱). بحث در اینباره فراوان است که چرا در این آیه قرآن به جای “فبَشِّر”، “فأنذِر” نیامده است. چرا عذاب بشارت داده شده است و این بشارت با نوعی خوشحالی و مسرت قرین است و این حالت با ذات معنای عذاب متباین است. اگر از تفسیر و تاویل این فعل در آیه آلعمران و قرآن بگذریم و به تناظر آن با متن ملکوت بپردازیم، میتوانیم نتیجهی بهتری بگیریم. اگر عذاب الیم به اخراج انسان از بهشت نظر داشته باشد، آنگاه همین اخراج با ورود او به جهان کنونی و تولد مجدد او در زمین همراه است، فرود از عرش و سکون بر فرش. انسانی که گرچه درد اخراج را متحمل میشود، اما از لذت چشیدن همین جهان فعلی بیبهره نیست. پس میتوان همین عذاب الیم را نیز به او بشارت داد.
برگ هنر شماره ۸ ویژه نامه بهرام صادقی
ارسال دیدگاه
در انتظار بررسی : 0