نقد فیلم: سردلبران
به قلم: برومند شکری
پایگاه خبری نمانامه: این روزها یک سریال مناسبتی تحت عنوان سردلبران از شبکه یک رسانه ملی پخش می شود که برای ماه مبارک رمضان تهیه شده است.
قصه ای پرتکرار و شتابزده با روایتی اجتماعی که سعی دارد نقشِ محوری مسجد را در فضای روابط یک محله سنتی به تصویر بکشد. بی شک چنین فیلمی در تلاش است که در جهت تقویت روحیه اعتقادی مردم قدم بردارد و از این منظر بتواند مشکلات ریز و درشت محله را با کمک امام جماعت که یک روحانی جوان است به مسجد ختم کند و دایره این گره ها و مشکلات در همان محله خنثی شود و به طور کلی پای چنین افرادی به کلانتری و دادگستری باز نشود.
متاسفانه با وجودی که کارگردان و نویسنده در تلاش هستند که چنین مفهوم و مضمونی را در ذهن مخاطب ایجاد کنند ولی چیزی که در نظر مخاطب برداشت می شود این است که این مجموعه قصد دارد که شخصیت محوری روحانی را تقویت نماید و به همین خاطر طیف گسترده ای از مخاطبان را در همان ابتدای کار از دست می دهد!
جدا از ذهنیت عامه مردم نسبت به قشر روحانی در ایران که متاسفانه به خاطر بخشی از مدیریت غلط مسئولین رخ داده است باید گفت؛ که قصه پردازی داستان به جهت چنین محوریتی کاری اشتباه و نسنجیده بوده است و پذیرفتن چنین ایده ای از جانب کارگردان با تجربه ای چون محمدحسین لطیفی کمی ابهام آمیز به نظر می رسد. چرا که معمولا استادی چون او که همیشه موقعیت را به شخصیت ترجیح داده است و مخاطبش را با چنین شگردی در قلاب انداخته است ، این بار تقریبا کار متفاوتی از او سر زده است که برای منتقدانی که سبک او را به خوبی می شناسند پذیرفتن چنین پروسه ای از جانب او تحمیلی به نظر می رسد.
در کل اگر بخواهیم کمی با نگاه روشن تری به این قضیه نگاه کنیم باز هم یک سنگ بزرگ جلوی پایمان می افتد و آن هم این است که اتفاقات و گره های به وجود آمده که قصه را پیش می برد از داستان واقعی مردم گرفته نشده است. کما اینکه این مشکل فقط در این سریال یا مجموعه های دیگر نیست. در اکثر نمایشهائی که مخصوصا به صحنه تلویزیون درآمده است با زندگی واقعی مردم ایران یک ورطه هولناک فاصله دارد و برای بیننده ای که صبح تا غروب درگیر مشکلات و گره های واقعی زندگی خویش است به هیچ وجه نمی تواند با چنین مدینه فاضله ای ارتباط برقرار کند!
این گونه فیلمهای مناسبتی که هدفش بسترسازی اعتقادی و تبلیغ برای پاک ترین نهاد سیاسی و عبادی یعنی مسجد است تقریبا شبیه یک تیر بی هدف رها می شود و در نهایت جائی فرود خواهد آمد که به هیچ وجه انتظار آن نمی رود و یا قبل از آنکه دشمن را مورد اصابت قرار بدهد افراد خودی را از پای در می آورد.
تاریخ مصرف چنین قصه هائی منقضی شده است و بهتر است بساط چنین رویکردی که به اعتقادات و باورهای مردم لطمه می زند جمع شود یا تغییر مسیر دهد. مسیری که آئینه ای برای بازتاب مشکلات مردم باشد و گره های روزمره خود را با راهکارهائی که رسانه آموزش می دهد باز کنند یا چگونه مقابله کردن با مشکلات را بیاموزند.
دوره ای شاهد بودیم که داستانهایی با موضوعات دنیای پس از مرگ مشتری خوب داشت و یا در مقطعی داستانهائی با محوریت عیاری و لوطی گری هم مخاطب را به تماشای تلویزیون می کشاند. لااقل صدها سریال بعد از انقلاب به موضوعات اعتقادی و مذهبی پرداخته اند که اگر تاثیر آن را در زندگی مردم ببینیم باید اعتراف نمود ضرر آنها بیش از نفعشان بوده است.
یعد از گذشت چهل سال از استقرار نظام جمهوری اسلامی و با وجود این همه مسجد، حوزه علمیه و تبلیغات اسلامی و هزاران فیلم و سریال بلند و کوتاه شاهد هستیم که با یک تصادف کوچک چگونه سرنشینان خودرو با لگد و مشت به جان هم می افتدند و یا فرهنگ استفاده از مترو را نقض می کنند و هزاران رفتار عجیب و غریب دیگر؛ که با دو مقوله مهم مهربانی و بخشش که اساسی ترین پایه مذهب است چه قدر فاصله احساس می شود، باید حاصل کار خود را بهتر دیده باشیم!
در پایان باید گفت که انتخاب سوژه ، شخصیت محوری قصه و کنش و واکنش های آن هم کلیشه ای و هم شتابزده بوده است.
ارسال دیدگاه
در انتظار بررسی : 0