به قلم: پرفسور سید حسن امین
□ مقالهی حاضر، سقوط رضاشاه پهلوی را
در شهریور ۱۳۲۰ بررسی میکند، با تکیه بر شناسایی دلایل حملهی نظامی بیگانگان به
ایران و موضعگیری ایرانیان، بویژه ارتش ایران، در این رویداد.
از مشروطیت به بعد، در همهی مواردی که تغییرات جدی در فضای سیاسی مطمح نظر ایرانیان بوده است، نیروهای نظامی ایران نقش مهمی ایفا کردهاند. از جمله:
۱ـ در کودتای بدون خونریزی اسفند ۱۲۹۹، حضور تیپ قزاق به فرماندهی رضاخان میرپنج، نقش بسیار مؤثر داشت و مخصوصاً پس از سقوط کابینهی سید ضیاءالدین طباطبایی، سردار سپه (وزیر جنگ) قویترین و مؤثرترین چهرهی سیاسی کشور شد. سردار سپه بهزودی خود مقام ریاست وزرا و فرماندهی کل قوا را نیز تصاحب کرد.
۲ـ در جمهوریخواهی سردار سپه در ۱۳۰۳ و سرانجام انتقال سلطنت از قاجاریه به خاندان پهلوی، نظامیان تابع نظر فرمانده کل قوا (سردار سپه) بودند. هنگامیکه مردم با جمهوریخواهی سردار سپه ناسازگاری نشان دادند، سردار سپه (در مقام رییسالوزراء و فرمانده کل قوا) قهر و تهدید کرد که اگر مجلس شورای ملی با جمهوریشدن ایران (یعنی ریاستجمهوری شخص او) مخالفت کند، او از کار کناره میگیرد و با هرج و مرج و آشوبی که کشور را فرا خواهد گرفت، کاری نخواهد داشت. هم به اشارهی سردار سپه، نیروهای نظامی از سرتاسرکشور مجلس شورای ملی را تهدید میکردند که اگر رضاخان رییسجمهور نشود، کودتا خواهند کرد و از غرب و شرق به تهران لشکرکشی خواهند نمود.
۳ـ در شهریور ۱۳۲۰ (چنانکه در این مقاله به تفصیل خواهیم گفت)، پس از حملهی متفقین به ایران، نظامیان با صدور اعلامیهیی در مقابل بیگانگان تسلیم شدند.
رضاشاه هر گناهی که داشت، این خدمت بزرگ را نیز به ایران کرد که ارتش جدید منظمی را در ایران سامان داد و به کمک این ارتش بود که ملوکالطوایفی را برای همیشه از ایران برانداخت. او که از سربازی به پادشاهی رسید، در آغاز، الگوی سنّتی ایرانیان برای «رهبری»، یعنی یک «پهلوان پُرتوانِ نترسِ شکستناپذیر» شمرده میشد که همهی مردم از باسواد و بیسواد و از ثروتمند و مستمند، باید فرمان او را به حکم «چه فرمان یزدان چه فرمان شاه» اطاعت میکردند.
رضاشاه تا قبل از تحمیل قرارداد نفتی ۱۹۳۲، افزون بر ایجاد ارتش نوین، خدمات شایان دیگری هم کرد که تأسیس عدلیه و لغو کاپیتولاسیون، نمونهیی از آنهاست. اصلاً میتوان گفت که رضاشاه بیش و کم همهی آرمانهای آباء مشروطیت را که آرزو داشتند از طریق مشارکت عمومی و احقاق حقوق ملت، به آنها دست یابند، با تهدید و ارعاب و قُلدری و دیکتاتوری به مردم داد. نهتنها او، بلکه بسیاری از «رفرمیستها»ی وطنی هم، مدّعی بودند که ملت ایران تابعِ زور است: ایرانی را باید بهزور به کارِ خوب وادار کرد!
ایران در جنگ جهانی دوم، بیطرفی خود را اعلام کرده بود و با هر دو طرفِ جنگ مناسبات داشت. امّا پس از حملهی آلمان به شوروی، انگلیس و شوروی طیّ یادداشتهای مورخ ۲۸ تیر و ۲۵ مرداد ۱۳۲۰، بهمنظور استفاده از فلات ایران برای رساندن کمک نظامی به قوای شوروی، از ایران خواستند که ضمن اخراج آلمانیها از کشور، شبکهی ارتباطات ایران برای حمل نیرو و آذوقه در اختیار متّفقین گذاشته شود. رضاشاه با آرزوی پیشرفت آلمانیها در روسیه، به این درخواست بیاعتنایی میکرد؛ امّا احتمال توسل انگلیس و روسیه به زور از نظر او دور نماند و به همین دلیل در ۳۰ مرداد ۱۳۲۰ در جشن فارغالتحصیلان دانشکدهی افسری، رسماً اظهار داشت که:
«بنا به اهمیت و موقعیت حسّاس روز، فارغالتحصیلان باید از تعطیلات معمول سالیانهی خود صرفنظر کنند و هرچه سریعتر به محلهای مأموریت خود اعزام گردند و آمادهی هرگونه فداکاری و جانبازی در راه وطن باشند.»
صدور این دستور و نیز همزمان اعزام نیروهای مسلح به مرزهای غربی و شمالی کشور، نشان میدهد که رضاشاه، حملهی قریبالوقوع دشمن به مرزهای ایران را احتمال میداده است. عاقبت هم در ساعت چهار صبح روز سوم شهریور ۱۳۲۰، شوروی از شمال و انگلیس از باختر و جنوب باختری، به ایران حمله کردند و با نقض بیطرفی ایران، کشور ما را اشغال کردند. ارتش ایران، نخست، طی اعلامیهیی ضمن تأیید وقوع این حمله، اعلام داشت که:
«واحدهای ارتش شاهنشاهی که غافلگیر شدهاند، در حدود امکان به استقبال آنها شتافتند و در نقاط مختلفه با آنها تماس حاصل نموده و به دفاع پرداختند و دو ارابه زرهپوش مهاجم در منطقهی باختر مورد اصابت قرار گرفته و از کار افتاده و پیشروی مهاجمان را متوقف ساختهاند.»
نیم بعد از ظهر روز سوم شهریور ۱۳۲۰، علی منصور (نخستوزیر وقت)، در جلسهی فوقالعادهی مجلس شورای ملی اظهار داشت که ایران از آغاز جنگ، بیطرفی خود را اعلام کرده و هیچگونه خطری به هیچ یک از دولتها از ناحیهی ایران متصور نیست. این برخورد نشان میداد که منصور، با بیگانگان کنار نیامده است و علیالظاهر به همین دلیل هم در پنجم شهریور، کابینهی او سقوط کرد و محمدعلی فروغی، زمام امور را بهدست گرفت.
دکتر قاسم غنی در یادداشتهایش نوشته است که رجبعلی منصور ـ نخستوزیر وقت ـ به رضاشاه خیانت کرد. امّا نطق منصور در مجلس و مهمتر از همه برکنارشدن او از قدرت، نشان میدهد که او اگر هم به رضاشاه (بهعنوان یک شخص) خیانت کرده باشد، به ایران خیانت نکرده است. به هر روی، رضاشاه در طول جنگ جهانی دوم، آرزوی پیشرفت آلمان و شکست انگلیس را داشت. او با هیتلر مبادلهی عکس کرده بود. عباسقلی گلشاییان (وزیر دارایی رضاشاه در شهریور ۱۳۲۰)، طی نامهیی به من نوشت که: تنها عکسی که روی میز کار رضاشاه بود، عکس هیتلر بود. من عین آن نامه را پیش از این چاپ کردهام. به همین دلیل هم، رضاشاه با سخنرانیاش در ۳۰ مرداد ۱۳۲۰، در دانشکدهی افسری، برای دفاع در مقابل حملهی احتمالی انگلیس و شوروی اعلام آمادگی کرد. امّا به هر حال، موضع قانونی ایران، همانا بیطرفی در جنگ بود که متّفقین هم آن را پذیرفته بودند.
متّفقین، وجود آلمانیها در ایران و احتمال حملهی آنها به تأسیسات نفتی انگلیس در خوزستان (و تأسیسات نفتی شوروی در باکو) را «بهانه»ی حمله کردند. انگلیس و امریکا برای ارسال تجهیزات جنگی به شوروی، به استفاده از خاک ایران نیاز داشتند و اگر هم رضاشاه همهی آلمانیها را نهتنها از ایران اخراج میکرد، بلکه آنها را دستبسته تحویل متّفقین میداد، متّفقین باز هم برای دستیافتن به راهآهن ایران و راههای شوسهی کشورمان، ایران را اشغال میکردند.
در نهم شهریور ۱۳۲۰، «شورای عالی نظام» مرکب از فرماندهان بزرگ ارتش، براساس تصمیم دولت محمدعلی فروغی، دستور ترک مقاومت داده و با لغو خدمت سربازی و مرخصکردن سربازان و خالیکردن پادگانها، طرحی را تصویب کردند که بهجای خدمت وظیفهی اجباری سالیانه سیهزار سرباز پیمانی استخدام شوند. بدینگونه، به استثناء نیروی دریایی جنوب که در برابر نیروی دریایی انگلیس مقاومت نمود و دریادار بایندر و عدهای از افسران و ملوانان در این تصادف به شهادت رسیدند، فرماندهان ارتش ایران، یعنی سپهبد امیراحمدی، سرلشکر احمد نخجوان، سرلشکر ضرغامی، سرلشکر یزدانپناه، سرلشکر کریم بوذرجمهری، سرلشکر علیاصغر نقدی، سرتیپ علی ریاضی و سرتیپ احمد خسروانی، ارتش ایران را از هرگونه مقابله با قوای مهاجم خلع سلاح کردند و رضاشاه (فرمانده کل قوا) را عملاً دستبسته تسلیم دشمن کردند.
رضاشاه، دیکتاتور بود و البته از این رهگذر بر او ایرادات فراوان هم وارد است، امّا یادمان باشد که خدمتهایی هم کرد. تازه، به نقادان دیکتاتوری باید خاطرنشان شود که این ما ایرانیان نبودیم که از عمر و مال خود هزینه کردیم، با دیکتاتوری جنگیدیم و رضاشاه را به سقوط واداشتیم، این انگلیس بود که رضاشاه را آورد و بُرد! و باز این ما شهروندان حقطلب و عدالتخواه ایرانی نبودیم که در مقام استقرار آزادی برآمده، به کمک بیگانگان خود را از زیر یوغ ارباب داخلی رها کردیم، بلکه این فرماندهان ارتش بودند که دستور «ترک مقاومت» دادند.
محمدعلی فروغی، حکیمانه و مدبرانه، توانست از دولتین مهاجم یادداشتی بگیرد که یادآور میشد: عملیات نظامی آنها صرفاً به عکسالعملی در برابر «عدم همکاری دولت ایران با پیشنهادات آن دو کشور است، و نه سوءقصد نسبت به استقلال کشور ایران و اقدام علیه تمامیت ارضی ایران».
در هفدهم شهریور ۱۳۲۰ / هشتم سپتامبر ۱۹۴۱، وزارت امور خارجهی انگلیس تصمیم گرفت که رضاشاه از سلطنت برداشته شود. رضاشاه توان و تمرین مذاکره و دیپلماسی را نداشت. او با زور آمده بود و فقط منطق زور را درک میکرد. برای چون اویی «حرف زور» نه «حرف حساب» جواب نداشت!
متّفقین با تبلیغات شدید از برنامههای فارسی رادیو لندن، دهلی نو و باکو بر ضدّ رضاشاه، موجبات تبعید رضاشاه و خانوادهاش را از ایران فراهم کردند و شاه با افراد خانوادهاش از تهران به طرف اصفهان حرکت کرد و بهدست انگلیسیها به جزیرهی موریس تبعید شد.
پس از سقوط رضاشاه، متّفقین اول به فکر جمهوریشدن ایران و سپس برگرداندن سلطنت به قاجاریه افتادند و چون داوطلب مناسبی برای هیچیک از آن دو گزینه نیافتند، انگلیسیها به محمدرضاشاه پهلوی گفتند که: به چند شرط سلطنت او را به رسمیت خواهند شناخت. محمدرضاشاه نیز تعهد کرد که تمام شرایط آنها را اجرا کند. شرط اول اینکه، قانون اساسی را کاملاً رعایت کند. شرط دوم اینکه، املاکی که رضاشاه تصاحب کرده بود، به صاحبانش برگرداند. شرط سوم اینکه، اصلاحاتی را که انگلیس مصلحت بداند، پیاده کند.
الزام به این شرط را خودِ شاه هم در گفتوگوهای خصوصیاش در زمان نخستوزیری مصدق با منوچهر ریاحی که در ماهنامهیحافظ منتشر شد، تأیید میکند. در آن گفتوگو، شاه صریحاً میگوید:
«پس از اینکه انگلیسیها با اشغال نظامی ایران در شهریور ۱۳۲۰، موضوع انتصاب نخستوزیر را در کشور، با رأی تمایل مجلس به ما تحمیل کردند، ترجیح میدادم از مقام سلطنت کنارهگیری نموده و عهدهدار ریاست وزرایی گردم.»
در تحلیل نهایی، ارتش در ۱۳۲۰ بهجای وفاداری نسبت به شخص اول مملکت، به منافع ملی و حق و حقوق مملکت وفاداری نشان داد؛ بهقول سعدی «این نه عیب است که در مذهب ما تحسین است». امّا این شبهه نیز هست که آیا دلایل این عدم وفاداری به مافوق، علاقهی امرای ارتش به ماندن در کنار ملت بود، یا پاسخ به پیشنهادهای طلبکارانهی انگلیس و شوروی؟ پاسخ واقعی به این پرسش را به دلیل آنکه اسناد و حقایق تاریخی را هنوز هم در داخل و خارج زیر ذرهبین نبردهاند، آینده ثابت خواهد کرد.
فرماندهان ارشد ارتش، در بهمن ۱۳۵۷ هم، به سود انقلابیون اعلام بیطرفی کردند. در مقام مقاایسه با اوضاع شهریور ۱۳۲۰، اعلام بیطرفی ارتش در بهمن ۱۳۵۷ اگر پای ژنرال هویزر در میان نمیبود، کاملاً مشروع بود. امیران صاحبنفوذ ارتش در تحلیل نهایی به این نتیجه رسیدند که اگر بنا باشد بین ایران و منافع شخصی و خانوادگی شخص فرمانده کل قوا «بزرگ ارتشتاران»، یکی را انتخاب کنند، ناچار باید در کنار ملت بمانند و مخصوصاً هنگامیکه شخص «فرمانده کل قوا» با ضعف و زبونی خود را از حل مشکل ناتوان میبیند، کاسهی داغتر از آش نباشند.
آنچه مسلّم است،
«ارتش شاهنشاهی» ایدئولوژی مشخصی بیش از دوام «سنّت باستانی سلطنت در ایران» یعنی
بقای رژیم پهلوی نداشت. امّا
در اینجا این جملهی معترضه هم باید گفته شود که: پس از پیروزی انقلاب، «ارتش
شاهنشاهی» تصفیه شد و پابهپای آن «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» با محتوای یک
سازمان ایدئولوژیک سیاسی و نظامی برای اهداف انقلابی و رسالتهای عقیدتی ـ سیاسی
مخصوص خود پایهریزی شد. «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» و همچنین نیروهای
بسیج برای خود قائل به رسالتی عقیدتی ـ
سیاسیاند. بررسی نقشی که ارتش و سپاه و بسیج در انقلاب، در طول جنگ و در تعامل با
نیروهایی سیاسی ایفا کردهاند، خود حدیثی مفصل دارد که از موضوع این مقاله خارج
است. در عین حال، بر ناظر بصیر و ناقد خبیر پوشیده نیست که نقشی که نظامیان ممکن
است در سالهای آینده بالقوه یا بالفعل برعهده بگیرند، به شکلِ فزایندهیی حسّاستر
میشود.
شصت و چهار سال پس از شهریور ۱۳۲۰، جهانیان باید مطمئن باشند که مردم ایران در حال و آینده امتحان بهتری از گذشته خواهند داد، یعنی:
اولاً، مردم ایران به بیگانگان اجازهی دخالت در سرنوشت ایران نخواهند داد. ملت ایران میداند که هیچ دولتی در جهان بیش از خود ایرانیان دلش به حال ایران نمیسوزد. ملت ایران میداند که دولت امریکا، نمایندهی منافع امریکاییان است و نه وکیلمدافع ایرانیان.
ثانیاً، نظامیان ایران در شهریور ۱۳۸۴، بهخلاف شهریور ۱۳۲۰ و بسا بهتر از بهمن ۱۳۵۷ خواهند توانست با التزام به روح قانون اساسی در گذار ایران به دموکراسی، در تأیید دولتهای منتخب مردم و بهعبارت دیگر در بهکرسینشاندن رأی اکثریت مردم تأثیرگذار باشند. ■
ارسال دیدگاه
در انتظار بررسی : 0