در میان بزرگان شعر و عرفان فارسی زندگی هیچ شاعری بهاندازهی زندگی شیخ فریدالدین ابوحامد محمّد بن ابراهیم کدکنی نیشابوری، معروف به عطار، در پردهی ابهام نهفته نمانده است و حتا سال تولد و مرگ وی نیز معلوم نیست همین اندازه میدانیم که در نیمهی دوم سدهی ششم و ربع اول سدهی هفتم میزیسته است.
عطار از شاعرانیست که دردآشنا و بل دردمند محسوب میشود. این دردمندی در تمام آثار او مشخص است، هم در تذکره که ذکر بزرگان و اولیاست، هم در مثنویهایش که روی سخن با عوام دارد، هم در دیوانش که روی سخن با خواص دارد و گرمروتر و بیپرواتر است و در تمام این آثار عطار دردمندی خود را نشان میدهد و بهنظر میآید این دردمندی با تار و پود وجود او آمیخته است. عطار در جایجای آثار خود روی سخن با مردمان دارد و رد پای زندگی مردمان گوناگون را در آثارش میتوان دید بویژه اینکه او در امر داروسازی تبحّر داشت و مردم بسیاری در عطاری او رفتوآمد میکردند و به همین خاطر او از درد مردم مطلع بود.
عطار در آثار خود به طبقهی فرداست، متوسط و فرودست جامعه اشاره میکند. تأکید عطار بر دردمندی طبقهی فرودست شاید یادآور نامههای امام محمّد غزالی به سنجر باشد که در مکاتیبش مندرج است. وی در آن نامهها سنجر را سرزنش میکند. شاید زیباترین بخش مثنویهای عطار از حیث پرداختن به مشکلات جامعه و نه از حیث عرفان آن، مبحث دیوانگان است. دیوانگان در حقیقت چشمان پنهان جامعه هستند، زبان خشم عطار و مردم بهشمار میآیند که خطاب به ارباب قدرت و زور سخنانی میگویند و چون دیوانهاند، شرع، عرف و قانون آنها را از مجازات معاف میداند، بنابراین شاید عطار بهترین افراد را انتخاب کرده تا از زبان آنها بر این همه بیعدالتی و نظام ناعادلانهی عصر خود بشورد و از آنها انتقاد نماید. بسیاری از مسایل که عطار میگوید، خشم مردم است که از زبان دیوانگان مطرح میگردد. وی به نظام بیدادگرانهی اجتماعی اطرافش اعتراض میکند و این اعتراض را از زبان بیچارگان و بینوایان سر میدهد و شاید بسیاری از آموزههای عرفانی او سخن با خداوندان زر و زور محسوب میشود، وگرنه درویشان چیزی ندارند که از آنها بخواهد آن را ترک کنند.
مصیبتنامه و منطقالطیر مهمترین آثار عطار محسوب میشوند. طیر از نظر عطار روح است، خاصیت ویژگی پرنده، پریدن آن است، غیر پرندگان نمیپرند، امّا پرنده پر دارد و پر میکشد و بالا میرود و در بین موجوداتی که در روی کره زمین زندگی میکنند به جز پرندگان که تا حدود معینی فضا را مینوردند انسان هم پرواز میکند، امّا پرواز انسان با پرواز پرندگان قابل مقایسه نیست، انسان پروازهایی دارد که هیچ موجودی نمیتواند مسافتی را که او با پرواز روح طی میکند درنوردد، یعنی حتا نمیتوان تصور کرد که پرواز انسان تا به کجاست، منظور عطار از منطقالطیر چنین پروازیست، البته از زبان پرندگان او این پرواز را توصیف میکند و به همین دلیل هم اثرش را منطقالطیر نام نهاده است. از نام مصیبتنامه مشخص است که این کتاب در حقیقت دردنامه است، این مصیب هم مصیبت عجیبی بود، عطار مرد حق بود، حق هم دردمند است، کسی که به طریق حق دردمند باشد، برای خلق هم دردمند است و کسی که دردمندی حق را نداشته باشد، دردمندی خلق را هم ندارد و دروغ میگوید با تظاهر به دردمندی میکند، دردمند حقیقی کسیست که دردمند حق باشد و عطار دردمند حق بود، دردمندی و حیرت دو خصلت آدمیست هیچ موجودی حتا فرشتگان هم دردمند نیستند، البته دردمندی فیزیکی از این مقوله جداست، امّا آدمی دردمند و غصهدار است همانطور که هیچ موجودی در برابر عظمت هستی حیرت ندارد، امّا انسان حیرتمند است.
عطار به یک معنی از بزرگترین فلاسفه تاریخ بشر است، هرچند که از طرفی دشمن درجهی اول فلسفه یونانی نیز خود اوست، هیچکس به اندازه او فیلسوف نیست، تمام اندیشههای او بر نظام هستی استوار است و در برابر هستی و عظمت آن حیرت میکند. عطار عارف است، او اهل عشق است، شاید کمتر کسی به زیبایی عطار دربارهی عشق صحبت کرده، امّا حیرت خصلت عقل است و موجودی که عقل ندارد، حیرت ندارد. عقل تنها موجودیست که مرز هستی را میشناسد و تا به مرز هستی میرسد نیستی را میفهمد و وقتی نیستی و مرز هستی را فهمید متواضع میشود و اگر موجودی مرز خود را نشناسد متواضع نیست و متواضعترین موجود عالم خلقت عقل است، چون میداند که هستی مرز دارد و این همان درک معنی امکان است، عطار اصطلاحات فلسفی را بهکار نمیبرد، امّا لبّ مطالب ارسطو و سقراط و افلاطون را میگوید.
قهرمان تمام قصههای مصیبتنامه سالک فکرت است، فکر آدمی سالک است، سالکِ راه حق است، البته میتواند سالکِ راه شیطان هم باشد. این سلوک به این ترتیب آغاز میشود که در ابتدا جنگی در درون شروع میشود و در این جنگ درونی پیری ظاهر میشود که همان سالک فکرت است. عطار میگوید تنها چیزی که به ذات متحرک است و هرگز ساکن نیست، فکر است. فکر لحظهیی درنگ ندارد، سالک است و مرتب میرود. راه باید از حق به حق باشد و انسان باید در این راه حرکت کند و از آنجا که حرکت انسان از حق به حق بسیار سخت است، دردمندی نیز از اینجا آغاز میشود. تمام اساس سالک فکرت این است که تن را به جان تبدیل کند و جان را به جانان و در جانان نامتناهی است، بهنظر عطار عقل مدار تکلیف است، اگر عقل نبود پیامبران و حضور آنها هم ضروری نبود، مدار تکلیف و مسؤولیت عقل است، عظمت عقل این است که هم قید است و هم رهایی و این امر تا رهایی مطلق ادامه دارد و این راه بیپایان و دشوار است.
پیش از عطار در عرفان و تصوف سه قربانی بزرگوار به چشم میخورد، افرادی چون عینالقضات همدانی، منصور حلاج و شیخ شهابالدین سهروردی، او در حقیقت مرگ آنها را بهنوعی مرگ حقایق زنده و عریان در سلوک فکرت تصور میکند و به همین خاطر میتواند سلوک فکرت را بهنوعی آرام نماید. عطار سختتر از حلاج سخن گفته، منتها در قالبی که نه معاند، نه عوام و نه حاکم نتوانند او را در چنبر قتل و غارت گرفتار سازند، به همین دلیل مجموعه آثار الهینامه، اسرارنامه، منطقالطیر و مصیبتنامه طرح سلوک فکری دیگریست، بیآنکه عرفان قربانی دیگری دهد. بهتعبیری سنایی منظومه معنادار عرفان را مطرح کرد، امّا این منظومه حرکت و روح نداشت و عطار روح را در عرفان و تصوف وارد کرد زبان سنایی زبان سنگینی بود که هر کس آن را درک نمیکرد، امّا عطار آگاهانه این زبان را نرم کرد و بعد از عطار هر کسی که در حیطه فکر عرفانی سخن گفته، متأثر از تفکرات عرفانی عطار است.
در احوال عطار هیچ نشانهیی از اینکه او منسوب به فرقه خاص باشد و یا اینکه خود او موجد فرقهیی باشد، به چشم نمیخورد، هرچند بعد از عطار همه تحت تأثیر او بودند. عطار پایهگذار یک فرقه و جریان صوفیانه نبوده است، عطار تدوینگر افکار صوفیانه است و دیگر اینکه در بیان مباحث و مطالب نوآوری خاصی داشته است، منسوبنبودن عطار به فرقه خاصی از ارزش معرفتی او نمیکاهد…
محمّد برشان ـ فروردین ۱۳۸۳
موسیقیِ اُمید
بهمناسبت ۱۲ شهریور، سالگشت خاموشی مهدی اخوان ثالث (م. امید)
«اخوانِ ما، شاعر بزرگ قرن ما، به شهادتِ آثارش، از هر ادیب معاصر ادیبتر بود.»۱ «من اگر متجاوز از یک ربع قرن زندگی او را از نزدیک ندیده بودم و در احوالات مختلف با او نزیسته بودم، امروز فهم درستی از شعر حافظ نمیتوانستم داشته باشم. اخوان، مشکلِ شعرِ حافظ را برای من حل کرد، بیآنکه سخنی در باب حافظ یا توضیح شعرهای او گفته باشد…»۲
مهدی اخوان ثالث (م. امید) (۱۳۰۶ش / ۱۹۳۸ م. خراسان ـ ۱۳۶۹ ش. / ۱۹۹۰ م. تهران)، شاعر قدرتمند کلاسیک که به شعرِ نیمایی گرایید و آثاری ارزشمن در هر دو نوع شعر بهجا نهاد. وی سازندهی قولها یا ترانههایی در موسیقی و نیز صاحب مقالههای موسیقایی و بازگوکنندهی نکتههای تاریخی موسیقایی (مانند: خسروانی ولاسکوی، چکی در جواب موچکی، هدایت و موسیقی، مقدمهیی بر دیوان عماد خراسانی و…) است. اخوان موسیقیپژوه و آشنا به مقامهای موسیقی و نواختن تار بود:
تا نگویندم که خشکی، تَرزبانی میکنم
دل عزاردار است و من با تارِ خود رامشگرم
«اخوان در مورد موسیقی ایران میگوید: گاهی فکر کردهام… که موسیقی ما چهقدر عمیق و عالی است و انسانی و معصوم. چه شوقها، نالهها و غمها، و احیاناً گاهگاه چه سرود و طربها که چشمانداز دنیای آن را ساخته، و چهقدر این موسیقی پُرلطف نزدیک به جان و صفا و سادگی و آدمیست، و در ما تأثیرش چه عجیب و انکارناپذیر هم.
من که انکار نمیتوانم کرد (خوشبختانه هنوز این قدر روشنفکر و فرنگیمآب نشدهام) که از یک پنجهی گرم و پُرحال تار، سخت لذت میبرم، خاصّه در بیاتِ تُرک، همایون، ابوعطا، شور، سهگاه، چهارگاه، بیات اصفهان، افشاری، ماهور و دیگر و دیگرها، به همچنین از یک پنجهی سهتار و به همچنین سنتور و گاهی کمانچه و اخیراً بعضی اجراهای ویولون و پیانو که به نسبت دیگر سازهای فرنگی، کم و بیش گاهی میتواند ملایم موسیقی ما شوند. نفس پُرسوز نی را هم فراموش نکنیم… تأثیر این موسیقی در ما عمیق و رگ و ریشگیست و درونزاد.
ایا «لهف» نفسی، که این عشق با من
چـنـیـن خانگی گشت و چونین عتیقا
امّا با این همه من گاهی نیز حس میکنم که در موسیقی ما دیوارهای حصاری که نغمهها مثل موجها بخواهند خودشان را در آن حدود به اینسو و آنسو پرتاب کنند و بیتابی و حرکتشان را نشان دهند، چهقدر از هم کم فاصله دارند، تغییرها و پرواز و جهش نغمه و نتها چهقدر کمشباهت به توفان پُرقدرت و خشمگین دریا دارد، چهقدر کم میشود دریا را در آن حس کرد و چهبسیار جویبار را. جویباری که گاهی از جاهای کماهمیت و حتا نالایق هم میگذرد، احیاناً…»۳
آشنایی با ادبیات گذشته، وزن شعر و موسیقی ایرانی، باعث شده که غالب اشعار اخوان بهصورت نوعی همنوایی حاصل از نغمهی حروف و حسن ترکیب کلمات، مصراعبندهای خوب، وقفها و سکونهای بهموقع، تکرار کلمات و عبارات، تکیه بر برخی اجزای کلام و بهجانشاندن قافیهها در هر مورد و به تناسب مقام درآید و در جهت القای معانی و تصویر صحنهها بهنیکی از آنها سود بجوید.
پرویز مشکاتیان ـ آهنگساز و موسیقیدان بزرگ ـ میگوید: «شاعری که با موسیقی و و آهنگ کلام آشناست، به همان اندازه موفقتر است که آهنگسازی با شعر. اخوان هم به این دقیقه و آشناییاش با موسیقیست که نقاشی و موسیقی را نزدیکترین هنرها به شعر میداند.»۴
اخوان دربارهی وزن و قافیه تحقیقات مفصلی دارد که در کتابهای بدعتها و بدایع نیما یوشیج و عطا و لقای نیما یوشیج آمده است. توجه اخوان به وزن و ریتم شعر و موسیقی کلام و شناخت شعر کهن و حساسیت گوش وی به وزن و قافیه و نیز آگاهی و رابطهی او با موسیقی ایرانی میباشد. به این عبارت او که نشاندهندهی تأمل و تعمق و شناخت او از موسیقی ایرانی است، توجه میکنیم: «… و نیز در موسیقی ما چهقدر رضایت به رضای خدا و بیحالی و درویشی بهمعنی ولانگاری بیشتر هست تا عزم و خشم و حرکت قاطع و گرم. بیشتر انگار ناله و نفرین آدمی اسیر و رنجکشیده و توهینشده است، تا سرود فاتحی پُرغرور و دلیر، و در عین حال سرافراز در مقابل تاریخ انسانیت.»۵
به نمونههایی از نقش موسیقی کلمات در القای معانی و تصویر صحنهها اکتفا میکنیم:
در قسمتی از شعر «مرد و مرکب»، اخوان استادانه سعی در القای صدا و حالت حرکت اسب میکند:
مرد و مرکب هر دو رَم کردند، ناگه با شتاب از آن شتاب
]خویش کم کردند رم کردند،
کم
رَم
کم.
در شعرِ «برف» نیز به بهترین شکل، تُندشدن بارش برف را نشان داده است:
جای پاها تازه بود امّا،
برف میبارید
بازمیگشتم
برف میبارید
جای پاها دیده میشد، لیک،
برف میبارید
بازمیگشتم
برف میبارید
برف میبارید
میبارید میبارید.
در شعر «زمستان» نیز افاعیل عروضی به گونهیی بهکار رفتهاند که اتمام شعر و فرود آن را اعلام میدارد:
سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دستها پنهان،
زمین دلمُرده، سقفِ آسمان کوتاه،
غبارآلوده مهر و ماه،
زمستان است.
میبینیم که أفاعیل سه مصراع آخر، نشانگر پایانیافتن شعرند:
مَفاعیلُن مَفاعیلُن مَفاعیلان،
مَفاعیلُن مَفاعیلان،
مَفاعیلان.
در ضمن حروف قافیه در کلمات «کوتاه» و «ماه» و «آه» است که بیش از اندازه به القای غم و اندوه و سردی و سکون در شعر کمک میکند.۶
موسیقی شعر در اشعار استاد اخوان ثالث آنقدر زیاد است که خواستار مجالی دیگر هستم تا بهطور مفصل در مورد آنها گفتوگو کنیم. پیش پای این بزرگمرد برمیخیزیم و به روح اهوراییاش درود میفرستیم.
پینوشتها
۱ـ باغِ بیبرگی (یادنامهی مهدی اخوان ثالث)، بهکوشش دکتر مرتضی کاخی، انتشارات زمستان، چاپ دوم، تهران، ۱۳۷۹، ص ۲۶۹.
۲ـ همان، ص ۲۷۳.
۳ـ ر. ک: حریم سایههای سبز (۱)، مجموعهی مقالات اخوان ثالث، انتشارات زمستان، چاپ دوم، تهران، ۱۳۷۲، ص ۱۴۹.
۴ـ باغِ بیبرگی، ص ۳۷۹.
۵ ـ حریم سایههای سبز، صص ۱۵۲ و ۱۵۳.
۶ ـ طهماسبی، طغرل، موسیقی در ادبیات، انتشارات رهام، چاپ اول، تهران، ۱۳۸۰، صص ۳۷۷ـ۳۸۳.
ارسال دیدگاه
در انتظار بررسی : 0