عبدالعلی دستغیب
در ایران و در سرزمینهای دیگر، دو گروه شاعر بودهاند که زیست، زندگانی و کارشان با یکدیگر بسیار متفاوت بوده است: شاعرانی که باورمندی فرقهای بودهاند و اندیشهها و مقاصد آن فرقه را به شعر درمیآوردهاند و طبعاً برای اهل فرقهی خود طرفه بودهاند و جاهای دیگر محصول کارشان خریداری نداشته است. ناصرخسرو شاعر فرقهی اسماعیلی و حجت خراسان از این قبیله است.
گروه دیگر شاعران، شاعران رامشگرند. این شاعران را در زبان پارسی میانهگوسان مینامیدهاند، کسانی مانند باربد، رامتین و نکیسا که هم استاد موسیقی بودهاند و هم استاد شعر. صنف رامشگر از لایههای مهم اجتماعی جامعهی فئودالی بود و نزد خود نیز پایگاه استوار داشت و استاد فن رامشگران به دربار و محافل انس اشراف فئودال راه مییافت و نزد ایشان گرامی بود و با بزرگان کشور کوس برابری میزد. ماجرای راهیافتن رودکی، رامشگر بزرگ به دربار سامانیان و ارج و قرب او در این دربار، بسیار مشهور است. سرود مشهور «بوی جوی مولیان آید همی» او، امیر سامانی را که چهار سال تمام در هرات مانده بود و از این شهر دل برنمیکند و بخارا را بهیاد نمیآورد، چنان برانگیخت که در زمان صبوحیکردن، با شنیدن سرود رودکی، از جای برخاست و بیموزه، پای در رکاب کرد و بهسوی بخارا شتافت.
رامشگران پس از آموختن مهارتهای لازم در نوازندگی و خوانندگی، از دیهی به دیهی و از شهری به شهری میرفتهاند و در هر جا که کالای ایشان خریداری مییافت، رخت اقامت میافکندند و به نواختن و غزلخوانی میپرداختند، چنانکه فرخی سیستانی به همین ترتیب به دربار چغانیان راه یافت و کارش بالا گرفت، چنانکه زمان حرکت از جایی به جای دیگر، چهل غلام سیمین و زرینکمر در التزام رکاب او بودند. هم رودکی و هم فرخی، شاعر چنگنواز بودند (رودگی چنگ برگرفت و نواخت) این رامشگران بهتدریج شهرنشین شدند و به محافل بزرگان فئودال و بازرگانان راه یافتند و در مقام شاعر و رامشگر دربار با ارج و قرب بسیار بر صدر نشستند و قدرها دیدند.
حافظ و مولوی نیز از همین رامشگران بودند، امّا وضعیت مولوی با وضعیت حافظ تفاوت داشت. البته دربار سلجوقی روم (آسیای کوچک) و وزیر این دربار، معینالدین پروانه پشتیبان مولوی بودند ولی مولانا خود دم و دستگاه مراد و قطبی داشت و رقص و سرود خانقاه او، کانونی بود که دیگران را به نزد او میآورد و بزرگان دربار سلجوقیان نیز در محضر مولانا حاضر میشدند و معینالدین پروانه بههنگام بر اسبنشستن مولانا، برای او رکاب میگرفت. طبیعی است که مجالس رقص و سماع و غزلخوانی مولوی، پسند زاهدان و فقیهان و همعصر او نباشد و ایشان را به مخالفت با وی بسیج کند، امّا آنجا که دربار سلجوقی آسیای کوچک از او حمایت میکرد، کاری از مخالفان مولوی برنمیآمد و او همچنان به سرودخوانی و سماع خود ادامه میداد.
به گفتهی نویسنده «مناقبالعارفین» روزی در حضور مولانا «فتوحات مکیه» محیالدین عربی را میخواندند و او از مریدان ملول بود، امّا چیزی نمیگفت، در این زمان «زکی قوال» از در درآمد. مولوی بسیار شاد شد و فریاد برآورد «فتوحات زکیه به از فتوحات مکیه» و به اشاره او سماع و رقص و موسیقی آغاز شد. مولوی خود موسیقیدان بود و از جمله رامشگران بهشمار میآمد، امّا این رامشگری برای برآوردن مقاصد عرفانی مولانا بود.
ارسال دیدگاه
در انتظار بررسی : 0