به قلم: دکتر منوچهر مرتضوی
□ نقشی بر آب میزنم از گریه حالیا
تـا کـی شود قرین حقیقت مجاز من
موضوع مقالهی حاضر شرح و تفسیر یکی از تعبیرات ادبی حافظ است که در قالب توریه و از پرتو ایهام یک سلسله مضامین جالب و لطیف بهوجود میآورد. تعبیر و تمثیل مورد بحث فینفسه قابل شرح و بسط نیست و مفهوم و معنی محدودی دارد، ولی چنانکه اشاره شد با کمک ایهام که هنر اصلی حافظ در شاعری و وسیلهی عام و دایم او در مضمونپروری بهشمار میرود، ظرفیت نامحدود و گنجایش معنوی و مضمونی قابل توجهی پیدا میکند و شایستهی این میشود که مستقلاً مورد بحث و مطالعه قرار بگیرد. دوشادوش این بررسی، قسمتی از مضامین اصلی و ایهامی شعر حافظ روشن خواهد شد و بخشی از نکات ادبی و معانی لطیفی که در زیر سرپوش مفهوم ظاهر و معنی قریب اشعار او نهفته است، معلوم و جلوهگر خواهد گشت و مقصود نهایی و منظور غایی نویسنده نیز جز همین نیست. آنچه دربارهی فواید این مطلب گفته شد، انحصار و اختصاص به تعبیر و تمثیل مورد بحث ندارد، بلکه بیگمان امثال و نظایر این تعبیر و تمثیل در دیوان خواجه فراوان است و انتخاب یکی از این میان به حکم تصادف و بهعنوان نمونه بوده است. در شرح و توضیح مطلب منظور از روش تطبیقی یعنی تحقیق در دیوان خود شاعر و استفاده از اشعار متوافق و قریبالمضمون پیروی شده و شاید تعمیم چنین بحث و تحقیقی به دیگر مضامین و نکات اشعار خواجه راهنما و مقدمهی شرح تحقیقی و تطبیقی مضامین و تعبیرات ادبی حافظ باشد.
□ □ □
«نقش بر آب» بودن در زبان فارسی کنونی متداول است و بهمعنی
«باطل و بینتیجه» استعمال میشود. مثلاً میگویند: «نقشهی فلانی نقش بر آب شد»،
یا «آمال و آرزوهایش نقش بر آب شد». این تعبیر مجازی از قدیمیترین ایام در زبان و
ادبیات فارسی موجود بوده است و فرهنگنویسان آن را کنایه از «کار عبث و بیهوده و
امر بیثبات و چیزهای بیثبات و کار بیماحصل و بیفایده» دانستهاند. «نقش بر آب»
با افعال «بودن» و «شدن» و «زدن» و «کشیدن» و «نگاشتن» و «بستن» و «انداختن» و
«نوشتن» استعمال شده است.۱ علاقه و مناسبت استعمال «نقش بر آب زدن» در
معانی مذکور روشن و بینیاز از توضیح است، یعنی نگاشتن و نوشتن و نقشزدن و نقشبستن
و نقشکشیدن و نقشانداختن بر روی آب کاری بیهوده و عملی عبث و کوششی بینتیجه است
و هر کار بیهوده و کوشش بینتیجهای شبیه آن خواهد بود، چنانکه مولانا در دفتر
اول مثنوی (نسخهی نیکلسون، دفتر اول، ص ۶۸) فرموده است:
چـون قـلم از باد بُد دفتر ز آب
هـرچ بنویسی فنا گـردد شتاب
نقشِ آبست ار وفاجویی از آن
بـازگردی دستهای خود گزان
بهعبارت دیگر، از دیدگاه علم بیان، این استعمال، استعمال مجازی است و چون مجاز به علاقه و مناسبت مشابهت صورت گرفته (استعاره) یعنی کلام و جملهای در غیر معنی اصلی خود (غیر موضوع له) به علاقهی مشابهت استعمال شده است. در واقع استعارهی تمثیلیّه یا مجاز مرکب استعاری و با توجه به شیوع و تداول آن در زبان نوعی «مَثَل» خواهد بود و اینکه بعضی فرهنگنویسان آن را «کنایه» نامیدهاند، کنایه بهمعنی عام مراد بوده که شامل همهی استعمالات مجازی اعم از مجاز مرسل و مجاز بالاستعاره و کنایه بهمعنی خاص و مصطلح است.
معنی و مقصود مشهور «نقش بر آب زدن» همان بود که گذشت و همین معنی و مفهوم کم و بیش در همهی ابیات خواجه که این تمثیل را در آنها بهکار برده، وجود دارد، ولی استفادهی خواجه از آن بدین حد خاتمه نمییابد و با ابداع مناسبات دیگر و منظورداشتن وجهشبههای مختلف (جز «بطلان و بیهودگی و عدم ثبات» که وجهشبه در مفهوم متداول و مشهور بهشمار میرود) معانی متعدد و مضامین بدیعی بهوجود میآورد که خلاصهی آن معانی و مضامین فهرستوار ذکر میشود:
۱ـ کار بیهوده و بینتیجه انجامدادن و خیال خام و آرزوی بیحاصل در سر پختن و دل به چیز موهوم و بیثبات خوشکردن که مفهوم مشهور «نقش بر آب زدن و بستن و نگاشتن» است به وجه شبه بیهودگی و بیثباتی و بینتیجهبودن.
۲ـ باطلکردن و برباددادن و بینتیجهساختن، معادل تمثیل امروزین «نقش بر آب کردن» و شاید «باطل ساختن آمال و بر باد دادن امیدها».
۳ـ گریستن و با قطرات سرخ اشک خونین رخسار سپید رنگپریده را منقشساختن یا قطرات خون دل با آب صافی اشکآمیختن و شاید «گریانیدن».
۴ـ نقش جمال دوست یا دیدار و وصال او را یا هر آرزو و مرادی را در دیدهی گریان مجسّمساختن که به این اعتبار تصویر و جمال دوست «نقش» است و اشک و پردههای اشک «آب».
۵ـ عکس روی دوست و فروغ رخ ساقی در آینهی جام بادهافتادن و انعکاس جمال و رخسار یار در پیاله و جام باده، که بدین اعتبار عکس جمال دوست «نقش» است و شراب و باده «آب».
۶ ـ محو و باطلساختن از قبیل محو و ابطال یک نقش و تصویر یا خط و نوشته و به آب شستن یک طرح نقاشی یا مکتوب.
۷ـ حسن ترکیب جمال دوست و نقش و نگار و خط و خال او که بر روی رخسار و عارض سفید و درخشان و چهرهی آب نمایش جلوهگری میکند. در این تشبیه و استعاره خط و خال و زلف و نگار یار مشبّه برای «نقش» و چهره و عارض او مشبّه برای «آب» محسوب میشود.
۸ ـ مفهومی نزدیک به فریبدادن و «در باغ سبز نشاندادن» و دل از عاشقان و ناظران به نقشی دلفریب و موهوم ربودن. این معنی بهندرت افاده شده است.
۹ـ رسواکردن و آفتابی و آشکارساختن؟!
برخی از این مضامین مثل مضامین اول و دوم در حکم مَثَل یعنی استعارهی تمثیلیّه (مجاز مرکب استعاری) با شیوع و تداول عام است و بعضی مانند مضامین ششم و هشتم و شاید نهم نوعی مجاز مرکب استعاری از ابداعات خود شاعر (نه مَثَل که مستلزم شیوع و استعمال عام است) و پارهای دیگر یعنی مفاهیم و مضامین سوم و چهارم و پنجم و هفتم، با وجود اینکه در طرفین استعاره (مستعارله و مستعارمنه) هیأت مرکب مشبّه و مشبّهبه مقصود است یعنی هیأت مرکب اشک رنگین بر رخسار بیرنگ باریدن و تصویر دوست در برابر دیدهی گریان مجسمساختن و انعکاس جمال ساقی در جام باده و خط و خال یار بر بیاض چهره به «نقش بر آب زدن و نقش بر آب بودن» تشبیه شده، از نوع استعارهی مفرد نیز بهشمار تواند رفت، یعنی «نقش» بهتنهایی استعاره از اشک خونین و تصویر رخسار دوست و عکس جمال ساقی و خط و خال یار و «آب» استعاره از رنگ سفید چهرهی عاشق و اشک و باده و لطافت و صفای چهرهی معشوق محسوب میشود.
نکتهای که تأکید آن ضرورت دارد، این است که غالباً هیچیک از مضامین و معانی مذکور بهتنهایی و استقلال در شعر خواجه مطرح نشده بلکه با مضمونی «هفتتو» و مرکب از چند معنی روبهرو هستیم، آنچنانکه هر معنی مکمل معنی دیگر یا زاییده از آن و گاهی معنی و مضمون یا مضامینی قائم به معانی یا مضامین دیگر است.
□ □ □
«نقش» و «آب»
پیش از ورود در اصل بحث یعنی شرح اشعاری که «نقش بر آب» در آنها بهکار رفته بررسی دامنه و حدود ظرفیت معنوی مواد تشکیلدهندهی «نقش بر آب» یعنی «نقش» و «آب» در دیوان خواجه بهاختصار لازم مینماید.
الف ـ موارد مهم استعمال «نقش» در اشعار حافظ، این موارد است:
اولاً، در «نقش بر آب» که گاهی به مناسبت و اقتضای مضمون کلی بیت و قرائن ایهامی و استعاری و تشبیهی معانی استعاری خاص پیدا میکند (که بهطور اجمالی در بالا گذشت و بهشرح گفته خواهد شد.)
ثانیاً، بهمعنی «نقش قمار» نظیر این بیت:
اورنگ کو گلچهر کو نقش وفا و مهر کو
حالی من اندر عاشقی داو تمامی میزنم
در این بیت، «نقش» مفهوم عادی «نشان و علامت و اثر» را دارد، ولی به قرینهی مصراع دوم نقش قمار معنی میدهد. مفهوم بیت این است که «از عاشق و معشوق اورنگ و گلچهر نام و از محبّ و محبوب وفا و مهر نام اثری نمانده است و دور و نوبت آنان سپری شده و در عرصهی تختهنرد زمان از نقش آنان نشانی نمانده و اکنون من هستم که در عاشقی و شیدایی داو تمام میزنم و به حد کمال و تمامی ندب رسیدهام: دور مجنون گذشت و نوبت ماست / هر کسی پنج روز نوبت اوست».
ثالثاً، بهمعنی «نقش نقاشی و خط» با ایهام به «نقش قمار» یا بدون ایهام، چنانکه در این بیات:
۱ـ در آبورنگ رخسارش چه جاندادیم و خونخوردیم
چو نقشش دستداد اول رقم بر جانسپاران زد
در بیت بالا «نقش» به قرینهی «آب و رنگ» که یادآور یکی از مصطلحات نقاشی است و همچنین «رقمزدن» مفهوم «نقش نقاشی و نقش و نگار خطوط» را دارد و به قرینهی معنی کلی مصراع دوم و نیز «دستدادن» ایهام به «نقش قمار» دارد و شاید معنی اصلی «نقشش دست داد» همین معنی دوم باشد. معنی بیت بهظاهر چنین است: «در عشق رخسار خوش آب و رنگ او و بهخاطر آن جانبازی کردیم و خون دل خوردیم، ولی افسوس که چون نقش جمال و حسن بیمثالش به حد کمال رسید، خط بطلان بر روی نام و کام ما عاشقان جانسپار کشید و حق وفاداری دیرین را فراموش کرد.» با توجه به مفهومی که گذشت، مصراع اول بهخصوص «در آب و رنگ» سست و ضعیف بهنظر میآید، ولی معنی دیگری که قطعاً منظور حافظ بوده، چنین است: «در کار آب و رنگ رخسارش و برای طراحی و رنگآمیزی و رونقبخشیدن به تصویر جمالش (چون نقاشی دلسوز و صورتگری عاشق) اهتمامها ورزیدیم و خون دلها خوردیم، ولی چه سود که هنگامیکه صورتش را نقشی دلربا حاصل شد و جمالش کمال یافت، نخست بر جانسپارانی که آن همه رنجها در راه تکوین و تحصیل جمالش کشیده بودند، رقم بیاعتنایی زد». این ادعا که کمال جمال یار، حاصل توجه و عشقِ عاشق است، در اشعار خواجه نادر نیست:
گلبن حسنت نه خود شد دلفروز
مـا دم هـمّـت بـر او بگماشتیم
«نقشش دست داد» به موازات معنی مذکور معنی دومی نیز دارد: «هنگامیکه نقش مساعدی بر صفحهی شطرنج عشق نصیبش شد و کعبتینبازی بر مرادش چرخید…».
۲ـ چهجای شکر و شکایت ز نقش نیک و بدست
چـو بـر صـحیفهی هستی رقم نخواهد ماند
«نقش نیک و بد» به قرینهی «صحیفه و رقم» نقش زشت و زیبای نقاشی و نویسندگی را میرساند، ولی صفت «نیک و بد» که در عرف وصف «نقش قمار» است لامحاله مفهوم «نقش مساعد و نامساعد در قمار» را بهخاطر میآورد، پس معنی بیت چنین خواهد بود: «نه از نقش زیبا شادمان باید بود و نه از نقش زشت دلگیر باید شد، زیرا بر صحیفهی هستی هر دو رقم محکوم به زوال است و بهعبارت دیگر جای شکر و شکایت از نقش نیک و بد در قمار زندگی نیست، زیرا بر صحیفهی تختهنرد هستی نه رقم و نقش نیک ماندنی و ثابت است و نه نقش بد.»
۳ـ هزار نقش برآید ز کلک صنع و یکی
بـه دلپـذیـری نقش نگار مار نرسد
در این بیت به قراین واضحه تنها معنی «نقش نقاشی و خطوط زیبا» مقصود است.
۴ـ هر کو نکند فهمی زین کلک خیالانگیز
نقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشد
مضمون بیت این است: «هر کس که از خامهی سحّار و کلک خیالانگیز و اشعار بدیع من ره به حقایق نبرد (و ایهام دارد به این مضمون: هر کس که از کلک خیالانگیز و قلم ساحر صنع و بدایع خلقت رموز و اسرار آفرینش را نخواند و نفهمد) اگرچه مانی دهر و نقاش چین باشد، نقش و نقاشی حرامش باد.»۲
۵ـ ز نقشبند قضا هست امید آن حافظ
که همچو سرو بهدستم نگار بازآید
«نقشبند» در این بیت ممکن است صفت فاعلی مرکب (به این اعتبار اضافهی آن بهقضا اضافهی تشبیهی است) یا اسم مصدر مرکب (در این صورت اضافهی آن بهقضا اضافهی مصدر به فاعل خواهد بود) باشد که وجه دوم مرجّح است. «نقش» در اینجا به قرینهی مفهوم «نقشبستن» و وظیفهی سرنوشتنگاری قضا و تقدیر۳ و همچنین «سرو» و «نگار» در مصراع دوم حاکی از «کتابت و خط و نقاشی» است، و همچنین به قرینهی مناسبت و ارتباط «نقش» و «قضا» در قمار و امید به حسن جریان قضا داشتن برای حصول مقصود در بازی قمار ایهام به «نقش قمار» دارد.
۶ ـ نقش خیال روی تو تا وقت صبحدم
بر کارگاه دیدهی بیخواب میزدم
در این بیت به قرینهی «خیال» و «کارگاه» از «نقشزدن» معنی «تصویرکردن و نقش و نگار بهوجودآوردن و مجسمساختن» مراد است، و به قرینهی بیت مطلع غزل و قرائن دیگر ایهام است به «تجسم نقش جمال دوست در برابر دیدهی اشکبار».
۷ـ هر نقش که دست عقل بندد
جز نقش نگار خوش نباشد
به قرائن «دست عقل بستن» و مصراع دوم، از «نقش» تصویر و صورت و نقش دلربا منظور است.
رابعاً، در معانی معمول «نشان و علامت و نگار و تصویر و اثر و نوشته» از قبیل «نقش جور (و نشان ستم)» و «نقش خیال» و «نقش نگارین» و «نقش خال» و «نقش نگین» و «نقش غم» و «نقش امل» و «نقشِ بسته در کدو» و غیره که مکرر در اشعار خواجه استعمال شده است و چون کلمهی «نقش» در این موارد حاوی نکتهی خاصی نیست، از اشاره بدانها چشم میپوشیم (بعضی از این «نقش»ها بلکه اغلب آنها را میتوان از نوع سوم که ذکر آن گذشت یعنی «نقش نقاشی و خط» محسوب داشت).
ب ـ در اشعار خواجه «آب» در معانی مختلف مجازی بهکار رفته است که مهمترین آن موارد (خصوصاً مواردی که اشاره بدانها برای فهم مضامین و معانی مختلف «نقش بر آب» در شعر حافظ لازم است) به شرح زیر است:
۱ـ آب، بهمعنی شراب و باده، چنانکه در این ابیات:
بـه آب روشـن مـی عارفی طهارت کرد
عـلـیالـصـباح که میخانه را زیارت کرد
خـرقـهی زهـد مـرا آب خـرابـات بـبرد
خـانـهی عـقل مرا آتش میخانه بسوخت
تـرسـم که صرفهای نبرد روز بازخواست
نــان حــلال شــیــخ ز آب حــرام ما
بــیــا ســاقـی آن آب انـدیـشـهسـوز
کـه گـر شـیـر نـوشـد شـود بـیشهسوز
ای گـدای خـانقه برجه که در دیر مغان
میدهند آبی که دلها را توانگر میکنند
۲ـ آب، کنایه از «چهرهی لطیف و پوست سفید و رخسار بلورین یار و ساقی»۴ یا «چهرهی سفید و پریدهرنگ عاشق مأیوس» در موارد خاص و با تمهید مناسبات و قرائن به شرحی که خواهد آمد.
۳ـ آب، در مفهوم رونق و طراوت و «آب و رنگ» که معمولاً در قالب ایهام و آمیخته با معنی «آبرو و عرض و اعتبار» استعمال میشود:
ای فـروغ مـاه حـسن از روی رخشان شما
آب روی خـوبـی از چـاه زنـخـدان شـمـا
گـریـه آبـی بـه رخ سـوخـتـگـان بازآورد
نـالـه فـریـادرس عـاشـق مـسـکـین آمد
مـخـمـور جـام عـشـقم ساقی بده شرابی
پُـرکـن قـدح که بی می مجلس ندارد آبی
زینهار از آب آن عارض که شیران را از آن
تشنه لب کردی و گردان را در آب انداختی
ز خـاک پـای تـو داد آب روی لاله و گـل
چـو کـلـک صـنـع رقم زد به آبی و خاکی
۴ـ آب کنایه از «اشک».
□ □ □
پس از این مقدمات به شرح ابیاتی که در آنها «نقش بر آب زدن، بودن، انداختن» استعمال شده میپردازیم:
۱ـ نقشی بر آب میزنم از گریه حالیا
تا کی شود قرین حقیقت مجاز من
بیت ماقبل و مابعد بیت بالا بهترتیب عبارت است از:
یـارب کـی آن صـبـا بوزد کز نسیم آن
گـردد شـمـامـهی کـرمش کارساز من
بر خود چو شمع خندهزنان گریه میکنم
تـا بـا تو سنگدل چهکند سوز و ساز من
«نقشی بر آب میزنم» در بیت مورد بحث جامع چند مفهوم اصلی و ایهامی به قرار زیر است:
الف ـ میگریم و با اشک خونین (نقش) چهرهی پریدهرنگ سفید خود را (آب) منقّش میسازم… الخ
ب ـ میگریم و با قطرات خون دل (نقش) بر آب صافی اشک نقش میزنم (یعنی آب روشن اشک با خون دل میآمیزم)… الخ
ج ـ میگریم و تصویر تو و رخسارت (نقش) در دیدهی گریان و پردههای اشک (آب) مجسم میسازم و دل بدین نقش موهوم و آرزوی محال و خیال خام خوش میکنم (و با خیال محال وصل و دیدار تو پختن در واقع نقش بر آب مینگارم و «آب در هاون میکوبم») تا کی برسد روزی که این مجاز به حقیقت پیوندد و این نقش موهوم به جمال و دیدار واقعی و وصال حقیقی تبدیل شود.
د ـ تصویر و نقش جمال تو که در چشم من مرتسم و منقوش است، یا خال وصال و نقش امیدها که همواره در برابر دیدهام مجسّم است، با آب دیده و اشک و گریه شسته میشود و محو میگردد.
بهنظر میرسد که مضامین بالا با هم و بهصورت مضمونی مرکب و ممزوج منظور خواجهی شیراز بوده است. دربارهی مضمون سوم یعنی «تصویر جمال دوست در دیدهی گریان مجسّمساختن و بهجای خود دوست و رخسار او دل به نقش موهوم جمال و خیال او خوشکردن»، ذکر این نکته لازم است که اساس مضمون مذکور در اشعار حافظ مکرر به چشم میخورد، یعنی حافظ گاهی فقدان دوست را با تلطّف خیال او جبران میکند و شاهنشین چشم شاعر بهجای اینکه جلوهگاه رخ و آینهی جمال دوست باشد، تکیهگاه خیال او میشود:
شـب تـنـهـایـیـم در قـصـد جـان بـود
خـیـالـش لـطـف هـای بـیکـران بـود
شاهنشین چشم من تکیهگاه خیال توست
جای دعاست شاه من بیتو مباد جای تو
گذشته از مضامین مذکور، مفهوم ایهامی پنجمی نیز از «نقشی بر آب میزنم از گریه» استنباط میشود:
هــ با دیدهی گریان انعکاس جمال تو در جام باده میبینم (یعنی عکس رخ یار در پیاله میبینم ولی خود او را نمیبینم) تا کی مجاز و خیال و تجسّم و تخیّل من قرین حقیقت و تحقق شود.۵
۲ـ دیشب به سیل اشک ره خواب میزدم
نقش به یاد خط تو بر آب میزدم
برای درک معانی این بیت باید به مضامین ابیات زیر از همین غزل توجه کرد:
ابـروی یـار در نـظـر و خرقه سوخته
جامی به یاد گوشهی محراب میزدم
روی نـگـار در نـظـرم جلوه مینمود
وز دور بـوسـه بر رخ مـهتاب میزدم
نـقـش خیال روی تو تا وقت صبحدم
بر کارگـاه دیـدهی بیخواب میزدم
معنی اصلی بیت روشن و ساده است، یعنی «دیشب اشک میریختم و اشک سیلآسایم قاطعالطریق خواب بود۶ یعنی جریان و سیلان اشک مانع خواب و خفتن بود و به یاد خط ساقی و طراوت و لطافت آن، رخسار به آب دیده، آبیاری میکردم». امّا مضامین و مفاهیم مستتر در مصراع دوم چنین است:
الف ـ به یاد خط و خال زیبای تو، تصویر جمال و خیال وصال تو در دیدهی گریان مجسّم میساختم و به یاد «نقش خط تو بر روی چهرهی لطیف چون آبت» نقش خون دل بر آب صافی اشک یا بر چهرهی بیرنگ سفید خود میزدم و نقش موهومی در دیدهی گریان میبستم و با خیال خام دیدار و وصال تو پختن نقش بر آب مینگاشتم (ابیات «روی نگار در نظرم…» و «نقش خیال روی تو…» مؤید این مضمون است) و نقش جمال و خیال وصال تو و نقش امیدها که همواره در برابر دیدهام مجسّم بود با آب دیده و اشک چشم میشستم و محو میکردم.
به موازات مضمون مرکب مذکور در بالا مضمون ایهامی زیر نیز مقصود شاعر بوده است:
ب ـ به یاد «خط و خال تو بر چهرهی لطیف چون آبت» تصویر جمال و عکس خط و خال تو در آب روشن می منعکس میدیدم (بیت «ابروی یار… جامی به یاد گوشهی محراب میزدم» مؤید این مضمون و توجه شاعر بهمناسبت جام می و تصویر جمال یار است).
ایضاً رجوع شود به شرح بیت پنجم (قسمت هـ).
ادامه دارد. ■
پینوشتها
۱ـ ر. ک. غیاثاللغات، برهان قاطع (چاپ دکتر معین، متن و حاشیه)، رشیدی، فرهنگ نظام. برای شواهد ادبی «نقش بر آب» رجوع کنید به «امثال و حکم دهخدا»، جلد ۴، ص ۱۸۲۳ ذیل «نقش بر آب». در برهان قاطع «نقش بر آب زدن» علاوه بر معانی مذکور، کنایه از محوکردن و برطرف ساختن نیز تصور شده که دیگر فرهنگنویسان خطا دانستهاند، ولی گویا در اشعار خواجه نزدیک به این مفهوم استعمال شده است.
۲ـ در بعضی از فرهنگهای فارسی برای «نقش حرام = نقش بهحرام» معنی خاصی ذکر شده است که مناسبتی با این مورد ندارد. رجوع کنید به «برهان قاطع» ذیل کلمهی مورد بحث.
۳ـ مانند این بیت از حافظ:
مـکـن به نامه سیاهی ملامت من مست
که آگهست که تقدیر بر سرش چه نوشت
۴ـ در بیت زیر «آب» بهمعنی «آب و رنگ و رونق و طراوت» است، ولی بهاعتبار تشبیهی بودن اضافهی «آب روی» شاعر ایهاماً «روی دوست» را به وجه شبه لطافت و سپیدی و درخشانی و صفا به «آب» تشبیه کرده است:
شراب خورده و خوی کرده میروی به چمن
کـه آب روی تـو آتـش در ارغـوان انداخت
۵ـ همچنین رجوع کنید به شرح بیت پنجم یعنی «افسوس که شد دلبر…» (قسمت هـ).
۶ ـ «راهزدن» با توجه به معانی دوگانهی کلمهی «راه» (راه و طریق بهمعنی معروف، و راه موسیقی) ممکن است یکی از این دو مفهوم را داشته باشد:
نخست قطع طریق کردن و راهزنی مثل این ابیات:
راهـم شـراب لـعـل زد ای میر عاشقان
خـون مـرا بـه چـاه زنـخدان یار بخش
راه دل عـشـاق زد آن چـشـم خـمـاری
پیداست از این شیوه که مستست شرابت
چـنـان زنـد ره اسـلام غـمـزهی سـاقی
کـه اجـتـنـاب ز صـهبا مگر صهیب کند
کفر زلفش ره دین میزد و آن سنگیندل
در پـیـش مشعلی از چهره برافروخته بود
دوم راه موسیقی نواختن و زدن مانند این اشعار:
راهـی بـزن کـه آهـی بر ساز آن توان زد
شعری بخوان که با او رطل گران توان زد
مـطـربـا پـرده بـگـردان و بزن راه عراق
کـه بـدیـن راه بـشـد یار و ز ما یاد نکرد
در بیت بالا «راه عراق» (آهنگ و مقام مشهور موسیقی را (به قرائن پردهگردانیدن و زدن) میرساند و ضمناً «راه و جادهی عراق» را (به قرینهی «بدین راه بشد یار»). «راه» در مصراع دوم نیز به موازات مفهوم اصلی (راه و طریق و جادهی عراق) ایهام به «آهنگ عراق» دارد به قرینهی مصراع اول.
ایضاً در این ابیات «راه» و «ره» مفهوم «راه و آهنگ موسیقی» را دارد:
این مطرب از کجاست که ساز عراق ساخت
وآهـنـگ بـازگـشـت بـه راه حـجـاز کـرد
مفهوم اصلی این بیت به قرینهی «این مطرب» و مفاهیم مصطلح «ساز» و «راه» و «عراق» و «حجاز» و «بازگشت» در موسیقی، در زمینهی موسیقی است، ولی ایهام دارد به «ساز و برگ سفر عراق ساختن و آهنگ آنجا کردن» و «عزم بازگشتن به راه و طریق حجاز نمودن».
غــزلــیــات عــراقــیـسـت سـرود حـافـظ
کـه شـنـیـد ایـن ره دلـسـوز کـه فریاد نکرد
به قول مطرب و ساقی برون رفتم گه و بیگه
کـزان راه گـران قـاصـد خـبـر دشوار میآورد
در این بیت «قول» بهمعنی «گفته» و «قول (و غزل)» و منظور از «راه (گران)» بهمناسبت «برونرفتن و قاصد و خبرآوردن» راه سخت و دشوار و دراز است و «(آن) راه (گران)» مناسب «(قول) مطرب» و دارای ایهام به «راه موسیقی» است و «گران» از یک سو با «ساقی» (رطل گران) و از سوی دیگر با «مطرب» (آهنگ و راه گران موسیقی) مناسبت ایهامی دارد.
۳ـ خط ساقی گر از این گونه زند نقش بر آب
ای بسا رخ که به خونابه منقّش باشد
بیت بالا از لحاظ تنوع و اجتماع مضامین مختلف اصلی و ایهامی بسیار جالب و قابل توجه است. در مفهوم اصلی بیت که مفهومی مرکب از دو استعاره به شرح زیر است، تشخیص مفهوم قریب از غریب و معنی اصلی از ایهامی دشوار مینماید و شاید شاعر به عمد دو مفهوم و مضمون را در قالب یک عبارت عرضه داشته باشد:
الف ـ اگر خط و خال و جمال ساقی (نقش) اینچنین در آینهی جام و پیالهی می (آب) منعکس گردد۷، یا اینکه اگر نقش و نگار روی ساقی از این دست بر رخسارش که در لطافت مثل آب صاف است جلوهگری نماید… الخ.
به موازات این مفهوم اصلی معانی زیر نیز ایهاماً با توجه به قرائن موجود بهنظر میرسد:
ب ـ خط ساقی اگر اینچنین ما را به گریه وادارد؛ یا: اگر خط و جمال ساقی اینچنین آب صافی اشک ما با خون دل منقّش و رنگین سازد؛ یا: اگر خط ساقی بدینگونه چهرهی بیرنگ و سفید ما با خون دل منقّش سازد… الخ (مصراع دوم یعنی «ای بسا رخ…» قرینهی این ایهام بهشمار میرود).
ج ـ خط ساقی اگر از اینگونه آرزوها و امیدهای عاشقان را بر باد دهد و نقش بر آب سازد.
د ـ شاید در «ازینگونه زند نقش بر آب» اشارهای به مضمون «تشعشع و تلوّن و جلوههای رنگارنگ می» وجود داشته باشد، یعنی «اگر خط ساقی اینچنین نقشهای رنگارنگ در آینهی جام و باده پدید آورد… الخ»۸.
۴ـ تا چه خواهد کرد با ما آب و رنگ عارضت
حالیا نیرنگ نقشی خوش بر آب انداختی
مضامین اصلی و ایهامی مستتر در این بیت عبارت است از:
الف ـ حالیا از راه فریب و نیرنگ و «نقشبازی»۹ نقشی خوش بر آب انداختی و قصد فریفتن ما کردی و «در باغ سبز به ما نشان دادی».
ب ـ نقشی دلفریب و موهوم به ما نشان دادی (چون نقش بر آب است) و دل عاشقان و ناظران به خیال شهود و آرزوی وصال خوش کردی.
ج ـ حالیا از راه فریب و نیرنگ نقشی زیبا و خوش از خط و خال و جمال بر رخسار لطیف مثل آبت انداختی یعنی، نقش خط و خال بر روی لطیف چون آب زلال خوش جلوه دادی، تا کار ما آخر به کجا رسد و آب و رنگ عارض محبوبت با ما چه کند:
خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت
بـه قـصـد جـان مـن زار نـاتوان انداخت
بهعنوان قرینهی این مفهوم میتوان «رنگ عارض» را در مصراع اول اشاره به «نقشی خوش» در مصراع دوم، و «آب عارض» را در مصراع اول حاکی از «(رخسارهی لطیف مثلِ) آب» در مصراع دوم دانست.
د ـ «نقش بر آب انداختن» به قرینهی «آب و رنگ» در مصراع اول و مناسبت و مشابهت آن با اصطلاح نقاشی «آبرنگ» و همچنین مضمون کلی بیت، ایهام دارد به «نقاشی آبرنگ کردن و طراحی و رنگآمیزی». در سه بیت دیگر که پیش از این بیت شرح داده شد نیز چنین ایهامی قابل تصور است۱۰ (در بیت اول به قرینهی «مجاز و حقیقت» که یادآور «طرح مبهم نخستین در نقاشی» و «تصویر کامل و رنگآمیزی شده» است؛ در بیت دوم به قرینهی «خط» و قرینهی مضمون کلی بیت؛ در بیت سوم به قرینهی «خط ساقی» و «به خونابه منقّش بودن»).
هــ یعنی نقش زیبای عارض محبوبت را در آینهی جام و شراب خوش جلوه دادی و نقش خط و خال و عارض و جمالت را در پیالهی باده منعکس ساختی و دل از ما بدین تجلی و نقش موهوم بربودی، تا از این عشق بیحاصل و خیال محال چه بر سر ما آید.
و ـ شاید در «نیرنگ نقشی خوش بر آب انداختی» ایهامی به یکی از مضامین جالب حافظ وجود داشته باشد، یعنی مضمونی که در این بیت حافظ دیده میشود:
سـاقـی بـه چند رنگ می اندر پیاله ریخت
این نقشها نگر که چهخوش در کدو ببست
این بیت را شارح سوری چنین شرح کرده است (نقل به مضمون): «بر روی کدوی میکشیدن نقشهایی چون سرو و کشتی و جز آن عادت است و آن کدو را چمانه گویند. پس «این نقشها» به دو طریق واقع شده است: یکی نقشهای واقع بر آن کدو و دیگری رنگهایی که در کدو از انواع خمر بسته شده و در پیاله ظاهر شود، و مفهوم حقیقی دومی است و نخستین مفهوم ایهام است. محصول بیت: ساقی باده را در پیاله به چند رنگ ریخت، یعنی بادهی چندرنگ یا بهچند صنعت و شیوه ریخت، اکنون تماشا کن نقوش غریبهی بسته در کدوست که در پیاله ظاهر شد.» (شرح سودی، جلد اول، ص ۱۲۶).
با توجه به این مضمون بهنظر میرسد یکی از معانی ایهامی «حالیا نیرنگ نقشی خوش بر آب انداختی» همین باشد که «حالیا چون ساحران شعبدهباز به چند لون و به چند صنعت می اندر پیاله ریختی و نقشهای خوش در کدو ببستی و نقوش نگارین در شراب ظاهر ساختی.»
در بیت زیر نیز همین مضمون مقصود است:
این همه عکس می و نقش نگارین که نمود
یـک فـروغ رخ سـاقـیست که در جام افتاد
بهجای «نقش نگارین» در بعضی نسخ «نقش مخالف» دیده میشود. معنی بیت چنین است: «این نقشهای نگارین که در کدو بسته و شعشعههای دیدهنواز می همگی جلوه و نمودی از فروغ رخ ساقی و تجلیّات جمال و انعکاس حسن اوست». در صورتیکه همین مضمون را تجزیه بکنیم چند مسأله و مضمون بهدست خواهد آمد:
الف ـ تجلی جمال ساقی در جام باده.
ب ـ نقشهای نگارین و شعشعهی می، عکس و نمود و اقتباسی از فروغ جمال ساقی است.
ج ـ تجلیات متعدد و متنوع وحدت در کثرت.۱۱
د ـ الوان متنوع و نقوش گوناگون می و جام (یا باده و کدوی آن).
۵ ـ افسوس که شد دلبر و در دیدهی گریان
تـحـریـر خـیـال خط او نقش بر آبست
بیت ماقبل و مابعد این بیت به ترتیب چنین است:
گـر خـمـر بهشتست بریزید که بیدوست
هـر شـربت عذبم که دهی عین عذابست
بـیـدار شـو ای دیـده کـه ایـمن نتوان بود
زین سیل دُمادُم که در این منزل خوابست
معانی و مضامین اصلی و ایهامی بیت مورد بحث عبارتست از:
الف ـ افسوس که دلبر رفت و رقم (و نقش و نوشته و تحریر) خیال خط دلربای او (نه رقم و تحریر خود خطّ بلکه تحریر تجسّم و خیال خط دلبر که بعد از رفتن او بهجای مانده است) در دیدهی گریان نقش بر آب دیده و اشک چشم است. یعنی چون دیده گریان و پُرآب است، ناچار تحریر خیال خط و خال و تجسّم جمال او نقش بر آب خواهد بود.
ب ـ به قرینهی «افسوس» و «رفتن دلبر» تحریر و نگاشتن خیال خط دلبر بر لوح دیدهی گریان و مجسّمساختن خیال خط و خال او کاری بیهوده و تصویر و تصوری بینتیجه و در حکم نقش بر آب نگاشتن و در رهگذار باد نگهبان لاله بودن و «آب در هاون کوبیدن» است.
ج ـ دو مضمون که ذکر شد، هر یک محصول دیگری و مکمل آن است بدین معنی: پس از رفتن دلبر نقش خیال او بر آب دیده منقوش ساختن همانا نقش بر آب زدن و خط بر آب نگاشتن است، یا بهعبارت دیگر چون تحریر خیال خط او نقش بر آب (اشک) است در واقع «نقش بر آب» و بیهوده و بیحاصل و خیال خام است.
د ـ ایهامی به لطافت رخسار معشوق وجود دارد، یعنی «نقش» کنایه از خط دلبر، و «آب» اشاره به رخسار اوست. در این صورت مفهوم ایهامی بیت چنین خواهد بود: «دلبر رفت و در دیدهی گریان خیال وهمانگیز خط او بر عارض لطیف و درخشان چون آبش مجسّم است.»
بدین اعتبار کلمهی «خیال» نیز در تکوین و تشکیل ایهام کلی بیت نقشی بدیع و خیالانگیز ایفا میکند، یعنی ممکن است این معنی منظور باشد که «تصویر خط او چون خیالی لطیف و مبهم بر رخسار آبسانش مجسّم است»، یا اینکه «تصویر موهوم خط دلربا بر رخسار آبسان (از غایت صفا و لطافت) دوست و هیأت زیبای این ترکیب بدیع، چون خیالی مبهم و احساسانگیز در دیدهی گریان مجسّم است.»
ضمناً با توجه به توجیه اول یعنی «نقش بر آب بودن خیال خط» ایهام دیگری بهنظر میرسد، یعنی «خیال نقش بر آب است» متضمّن مبالغه در موهومبودن و وهمانگیزبودن.
هــ توجیهاتی که تا اینجا گذشت، براساس مفهوم «خط عذار» یا «خط (و خال)» بود (همچنین در ابیات دوم و سوم از چهار بیت دیگر که قبل از بیت مورد بحث شرح شد). اکنون میگوییم معنی لطیف دیگری براساس مفهوم «خط کتابت و نگارش» منظور شاعر بوده است به قرینهی «تحریر» و «نقش» و مضمون کلی بیت بدین شرح: افسوس که دلبر برفت و اکنون که نامهی او را با دیدهی گریان میخوانم، عکس و تصویر خط زیبای او در برابر چشم گریان میرقصد و بر آب و اشک دیده نقش میبندد، یا اینکه تحریر خط تو با اشک ریزانم شسته میشود و نقش بر آب میگردد (چون دیدهام اشکبار است تحریر خیال خط نقش بر آب میشود و محو و معدوم میگردد).
همین مضمون با قرائن ضعیفتری در بعض ابیات دیگر نیز مستتر است:
در بیت نخست از ابیات مشروح یعنی «نقشی بر آب میزنم از گریه حالیا…» به قرینهی بیت ماقبل یعنی «یارب کی آن صبا بوزد کز نسیم آن / گردد شمامهی کرمش کارساز من» شاید خواجه چنین منظوری داشته است که «در این امید که نسیم وصل دوست مشام جان مشتاق مرا بنوازد، حالیا دل به خواندن نامهی او خوش کردهام و نقش خطوط آن نامه به آب دیده میشوم (یا اینکه نقش خط نامهی او را بر آب دیده منعکس میسازم) تا کی نامه و پیام به وصال و دیدار و مجاز به حقیقت تبدیل شود».
در بیت دوم یعنی «دیشب به سیل اشک ره خواب میزدم…» نیز همین ایهام قابل استنباط است: «دیشب با سیل اشک نقش خواب از لوح دیده میزدودم و به یاد خط زیبا و نقوش فریبای کلک خیالانگیزت و با اقتباس از آن نقشی بر آب میزدم (میگریستم، یا با اشک خونین عارض بیرنگ سفید منقّش میساختم یا با قطرات خون دل نقش بر آب صافی دیده میزدم)».
و ـ از مصراع دوم این معنی ایهامی نیز استنباط میشود که «در دیدهی گریان خیال خط و خال و تصویر جمال او محو میشود و از بین میرود». محوشدن خیال خط او در دیده ممکن است بهعلت گریانبودن و شستهشدن به آب آشک باشد و امکان دارد بدین علت باشد که چون دلبر رفته است خیال او نیز که در غیبت دوست تنها یار و غمگسار شاعر است برای تکمیل بدبختی وی کمکم عزم رفتن میکند، یا اینکه چون اصل و حقیقت محسوس و معلوم رفت، خیال و مجاز موهوم که ناپایدارتر است نیز دیری نمیپاید.
ز ـ به قرینهی بیت ماقبل یعنی «گر خمر بهشتست بریزید که بیدوست…» مضمون تجلی جمال دوست در شراب نیز از مصراع دوم قابل استفاده است، منتهی در این بیت مضمون مذکور در قالب مخصوصی عرضه شده است اینچنین: افسوس که دلبر برفت و اکنون دیدهی گریان و منتظر نقش و نگار خط و خال او را در آینهی جام و آب روشن می منعکس مییابد.
بهنظر میرسد که این مضمون ایهامی مخلوط با مضامین «الف»، «ب»، «ج»، «د» از مضامین بیت حاضر مقصود و منظور شاعر بوده است یعنی علاوه بر «انعکاس جمال یار در جام شراب» باید «نقش بر آب دیده و اشک بودن» و «نقش بر آب بودن = بیحاصل و بینتیجه بودن» و «نقش خط عذار دوست بر بیاض رخسار آب مانند» را برای تکمیل مضمون بیت ملحوظ داشت و در نتیجه مفهوم کامل بیت چنین خواهد بود:
افسوس که دلبر رفت و دیدهی اشکبار من از پشت پردهی اشک نقش خیال خط دلربای او بر عارض لطیف چون آبش را در آینهی آب روشن می منعکس میبیند و نقش موهوم خیال جمالش را که در جام باده متجلی است بر آب اشک مینگارد، یعنی چون خط او نقش بر آب (= رخسار) است و خیال این نقش موهوم در آب (= شراب) منعکس است، ناچار تجسّم چنین صورتی در دیدهی گریان و تحریر چنین نقشی بر آب دیده نیز نقش بر آب و بینتیجه خواهد بود.
۶ ـ در آب و رنگ رخسارش چه جاندادیم و خونخوردیم
چو نقشش دست داد اول رقم بر جانسپاران زد
این بیت که پیشتر شرح داده شد، در ردیف پنج بیت دیگر قرار نمیگیرد، زیرا تمثیل منظور یعنی «نقش بر آب» در آن دیده نمیشود، معهذا بهعلت اینکه ایهامی به تمثیل مورد بحث به قرینهی مفهوم کلی بیت بهنظر میرسد ذکر آن را لازم دانستیم.
از مفهوم بیت یعنی «محنتها کشیدن و رنجها بردن در آب و رنگ رخسار دوست و بالاخره حصول نقش مطلوب» با توجه به «محال بودن تحریر و تصویر بر روی آب یا نقشناپذیری آب» ایهامی بدین شرح از شعر بهدست میآید:
از پرتو عشق و به شیوهی رندان بلاکش آراستن جمال دوست و تکمیل نقش و نگار و آب و رنگ رخسار درخشان و لطیف (مانند آب صافی) او را وجههی همت قرار دادیم و همچون صورتگری چیرهدست از تعذّر این قصد و خیال و تعسّر این امر محال (یعنی نقشزدن و رنگآمیزیکردن بر آب یا رخسار چون آب) نهراسیدیم و چون به همت مردانهی ما این محال ممکن و این معذور مقدور گشت و آب نقشپذیر شد (یعنی آب و رنگ و نقش و نگار رخسار چون آبش کمال یافت) بهجای حقشناسی و حقگزاری خط بطلان و امحاء بر نقش وجود جانسپاران زد.
۷ـ به میپرستی از آن نقش خود زدم بر آب
که تا خراب کنم نقش خودپرستیدن
این بیت مشرب ملامتی حافظ و یکی از جنبههای آن را نشان میدهد و مفهوم کلی و حاصل آن چنین است: «از آن رو با اختیار رندی و مستی و تظاهر به میپرستی خود را رسوای جهان و مشهور خاص و عام ساختم و در جلب ملامت و بدبینی مردم کوشیدم که بدینوسیله بت خودبینی را بشکنم و نقش خودپرستی را محو و زایل بکنم».
ایهامات و معانی مختلفی که «نقش خود زدم بر آب» در این بیت حافظ دارد اینهاست:
الف ـ در صورتیکه «آب» به قرینهی «میپرستی» ایهام به «شراب» داشته باشد «نقش خود زدم بر آب» این معنی را خواهد داشت: از آن روی نقش سرنوشت خود بر آب شراب زدم و زمام کار و سرنوشت خود بهدست باده و میپرستی سپردم که بدینوسیله از تأثیر شراب غرور و خودپرستی رها گردم. قس با:
قـسـمـت حـوالـتـم به خرابات میکند
هرچند کاینچنین شدم و آنچنان شدم
ب ـ ایهام بسیار ضعیفی به قرینهی «میپرستی» و «خراب (= مست و خراب)» به مضمون «انعکاس عکس و تصویر در شراب» وجود دارد، ولی مفهوم کلی برای بیت براساس این ایهام نمیتوان در نظر گرفت.
ج ـ باید توجه داشت که هنگامی از «نقش بر آب زدن» مفهوم «کوشش بیحاصل و بیهوده و کار عبث» فهمیده میشود که کلمهی «نقش» مطلق و بدون قید اضافی باشد و در صورتیکه «نقش» بهصورت مضاف استعمال بشود (نقش چیزی را بر آب زدن) غالباً معنی «باطل و محوساختن و به آب شستن» خواهد داشت.
در بیت حاضر نیز مضافالیه «خود» مفهوم «نقش (خود) زدم بر آب» را تغییر میدهد، یعنی مقصود شاعر از «به میپرستی نقش خود زدن بر آب» محوکردن و ابطال خود (شخصیت کاذب و منی و خودبینی) از پرتو میپرستی و سلوک در مسلک عرفان عاشقانه است.
د ـ «نقش خود زدم بر آب» یعنی: تصویر و مسوّدهی خود و نسخهی شخصیت و خودبینی به آب شستم تا نقش خودپرستی را محو و زائل کنم (اگر نقش و نوشته را به آب بزنند، محو و خراب میشود).
هــ «نقش خود زدم بر آب» یعنی: نقش نهفته را آشکار و خود را به میپرستی رسوا و شهرهی شهر کردم و کار خود را آفتابی نمودم.
۸ ـ طوطیی را به خیال شکری دلخوش بود
ناگهش سیل فنا نقش امل باطل کرد
معنی بیت ساده و روشن است، یعنی «نقش امل و صورت آرزوهای طوطی نقش بر آب شد» ولی شاید تاکنون توجه نکرده باشیم که «نقشِ اَمَلِ طوطی» در واقع همان «خیال شکر» است و از طرف دیگر شکر در آب حل و ذوب میشود، پس حاصل مصراع دوم این است:
«شکری که طوطی بدان دلبستگی داشت، آب و خراب شد و بدین ترتیب نقش آمال او باطل گشت». ■
۷ـ مضمون «تجلی روی ساقی و جمال یار در جام و باده» از مضامین بسیار مهم و مورد توجه حافظ است. معنی ساده و مفهوم ظاهر این مضمون تقریباً در همهی موارد این است که «اقبال و اشتیاق ما به جام و باده و میگساری بهخاطر خود می نیست، بلکه برای این است که جمال یار و رخ زیبای ساقی را در آینهی جام باده دیدهایم، و بهعبارت دیگر تجلی و انعکاس جمال ساقی در پیالهی شراب ما را مرید دختر رز و مشتاق شرب مدام کرده است».
حافظ از این مضمون زیبای شاعرانه، غالباً برای بیان یک معنی عمیق عارفانه استفاده کرده است و آن معنی چنین است: «سرّ توجه حافظ به مشرب عرفان عاشقانه و عشق و مستی و علت رویگردانشدن او از مکتب عرفان عابدانه و شیخ و خانقاه و دلیل ترجیح عشق و مستی و جذبه و کشش و مکاشفت بر زهد و مستوری و سلوک و کوشش و مجاهدت جز این نیست که حصول مقصود خودشناسی و خداشناسی و نیل به وصال دوست و دیدار رخ جانان و صفای باطن و انشراح صدر و یکسو شدن پردههای غفلت و غرور از پرتو چراغ راهنمای عرفان عاشقانه میسّر است، نه از کور سوی شمع مرده و خاموش مکتب تصوف عابدانه که جز غرور و خودبینی و سالوس و ریاکاری حاصلی بهبار نخواهد آورد».
بهعنوان شاهد برای مضمون مورد بحث این ابیات را ذکر میکنیم:
مــا در پــیــالــه عـکـس رخ یـار دیـدهام
ای بــیخــبــر ز لــذت شـراب مـدام مـا
آن روز شـوق سـاغـر مـی خـرمنم بسوخت
کـاتـش ز عکس عارض ساقی در آن گرفت
عـکـس روی تـو چـو در آیـنـهی جام افتاد
عـارف از خـنـدهی مـی در طـمـع خام افتاد
حـسـن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد
ایـن هـمـه نـقـش در آیـیـنهی اوهام افتاد
این همه عکس می و نقش نگارین که نمود
یـک فـروغ رخ سـاقـیست که در جام افتاد
حــبــابوار بــرانــدازم از نــشــاط کـلاه
اگــر ز روی تـو عـکـسـی بـه جـام افـتـاد
در ابیات زیر، اگرچه تصریح به «تجلی و انعکاس رخ یار و ساقی در جام باده» نرفته، همان مضمون مراد و مقصود است:
سـاقی ار باده از این دست به جام اندازد
عـارفـان را هـمـه در شرب مدام اندازد
عـاشقی را که چنین بادهی شبگیر دهند
کـافـر عـشـق بـود گر نشود بادهپرست
گر چنین جلوه کند مغبچهی بادهفروش
خـاکـروب در مـیـخـانـه کنم مژگان را
چـنـان زنـد ره اسـلام غـمـزهی ساقی
کـه اجـتـنـاب صـفـای می لعل فام را
مـریـد پـیـر مغانم ز من مرنج ای شیخ
چـرا کـه وعده تو کردی و او بهجا آورد
علاوه بر مفهوم کلی عرفانی که گفته شد در بعضی موارد (مثل بیت «این همه عکس می و نقش نگارین که نمود… الخ») تجلیات بیکران جمال دوست و تجلی وحدت در کثرت و «بود واحد و نمود متعدد» از مضمون مذکور مستفاد است.
۸ ـ برای این مضمون رجوع کنید به شرح بیت «تا چه خواهد کرد با ما آب و رنگ عارضت / حالیا نیرنگ نقشی خوش بر آب انداختی» (مضمون «و») در همین مقاله.
۹ـ قس با «نقشباز» در این بیت حافظ:
بـالابـلـند عشوهگر نقشباز من کوتاه کرد قصهی زهد دراز من
۱۰ـ رجوع کنید به شرح بیت زیر در همین مقاله:
در آب و رنگ رخسارش چه جاندادیم و خونخوردیم
چو نقشش دست داد اول رقم بر جانسپاران زد
۱۱ـ بیت ماقبل بیت مورد بحث نیز چنین مضمونی را دربردارد:
حسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد
ایـن هـمـه نـقـش در آیینهی اوهام افتاد
شارح سودی این بیت را چنین معنی کرده است: «هر کس که جلوهی حسنت را در آیینه مشاهده کرد آن حسن در دلش منعکس گشت و عاشق تو شد. حاصل اینکه برای هر کسی بهنوعی تجلی کردی و در آیینهی وهم هر کسی به طرزی مجسّم و منقّش شدی.»
ارسال دیدگاه
در انتظار بررسی : 0