به قلم: ابوالفضل بروغنی
□ زمینهی اصلی این مقاله، کاوش در تجلّی و نشانههای بزرگداشت آتش در فرهنگ امروزین مردم خراسان، بویژه «سبزوار» است. این مقاله نشان میدهد که قداست آتش از میان گرد و غبار قرون، خود را هنوز مینمایاند و در ژرفای روان جامعهی بهاصطلاح «متمدّن و مدرن و پستمدرن» هنوز ردّپایی دارد، چندانکه از میان چهار عنصر هیچکدام نتوانستهاند مثل آتش زینهی خود را بایا نگه دارند.
انعکاس باورها و مظاهر و قداست آتش در فرهنگ امروزین سبزوار، علاوه بر مراسم چهارشنبهسوری و جشن سده که بحث مستقلی را میطلبد و در سرتاسر ایران جاری است، چنین است:
۱ـ در خراسان به آتش و شاهچراغ و نور چراغ سوگند میخورند و این سگوند حجّتی است بر راستبودن کار یا حرف سوگندخورندهی آن. بعید نیست که آثار باقیماندهی آیینهای باستانی در این حوزه دستنخوردهتر باقی مانده باشد.
در فرهنگ و کیش زرتشتی «وَرْ» آزمایشی بوده است برای تشخیص متّهم و گناهکار و در اوستا نیز به پنج نوع «وَرْ» اشاره شده است: ۱ـ وَرِ آتش؛ ۲ـ وَرِ بَرسم؛ ۳ـ وَرِ روغن؛ ۴ـ وَرِ شیرهی گیاه سنتی؛ ۵ـ وَرِ سرشار.۱
چنانکه سیّدحسن امین در تاریخ حقوق ایران به شرح نوشته است، بهگزارش شاهنامهی فردوسی برای اثبات بیگناهی سیاوش آتشی برپا کردند و او به سلامت از آتش گذشت و دانسته شد بیگناه بوده است. «زرتشت در پی گذر از آتش و نهادن فلز گداخته بر سینهاش است که راستی پیام خود را به ثبوت میرساند و در پایان جهان، با گذر از آتش و فلز گداخته است که کردار مردمان را در رستاخیز میسنجند و داد میدهند.»۲ آذرباد ماراِپسندان ـ موبد موبدان ـ در روزگار شاپور ساسانی برای احتجاج و اثبات حقّانیت دین زرتشت مس گداخته بر سینهاش ریختند و این مس گداخته به او زیانی نرساند و بر دشمنان چیره شد.۳
رفتن به آتش و بهسلامتگذشتن از آن در تعزیهها و نمایشهای مذهبی نیز وارد شده است. برای نمونه، در تعزیهی حضرت علی در بیست و یکم ماه رمضان آمده است که میگوید:
گر بر آتش میروی خوشدل برو
کـانـدر آن آتـش نـگهدارت منم
بعید نیست که سوگند خوردن به چراغ و نور، باقیماندهی آیین «میترایسیم» باشد. ایرانیان در روزگار هخامنشیان به مهر سوگند میخوردهاند و به گفتهی موسی خورنجی، تاریخنویس ارمنی، به مهر سوگندیادگردن در روزگار ساسانیان رواج داشته. چنانکه شاپور در نامهای به دیران، پادشاه ارمنستان، به ایزد مهر سوگند یاد کرده است.۴ قدیمیترین اثر مکتوب قوم هند و ایرانی، سوگندنامهی متیانی است که مربوط است به ۱۵۰۰ سال پیش از میلاد. در این سوگندنامهی متیانی ـ که قومی آریایی بودهاند ـ که در بغازکوی (آنکارا) آسیای صغیر بهدست آمده از «متیره، ورونه، ایندره و دوناسیته» یاد شده است.۵
۲ـ از دیگر نشانههای بزرگداشت آتش در فرهنگ سبزوار، این است که هنگام روشنشدن چراغ یا لامپ برق، صلوات میفرستند و ابراز خوشحالی میکنند و همچنین هرگاه روستاییان سبزوار ـ بروغن ـ آتش روشن میکنند، برای اینکه آتش خوب شعلهور شود و زبانه بکشد، در حالیکه انگشت کلیک خود را روی آتش میبرند و خطاب به آتش میگویند:
عَلو (اَلو) عَلو (اَلو)، بیا بالا! بیا بالا! بیا بالا! و…
برای شناخت و ریشهیابی اساطیری این باور که ریشه در آیین مذهبی مزدیسنا دارد، در اوستا، بند ۱۹، در نیایش آتش آمده است: «افروخته باش در این خانه، پیوسته افروخته باش در این خانه، تا دیر زمان افزاینده باش در این خانه» و نیز زرتشت از اهورامزدا میخواهد که با «زبانهی فروزان آتشین، جایگاه بهخردانی را که در راه خداوندگار دانایی را میپیمایند، آشکار کند.»۶
جملهای که چوپانان روستایی بروغن میگویند، درست گزارش و ترجمهی بندهای اوستا است. «علو» یا «الو» بهمعنای آتش و «بیا بالا» درست بهمعنای «افروخته باش» است. تکرار در فعل امر «بیا» و نیز تکرار در قید «بالا» یادآور استمرار و بقای اشتعال آتش و نیز ترجمهی قیدهای «پیوسته و دیرزمان» اوستا است. از سوی دیگر، خراسانیان کمتر رخ میدهد که با عناصر اربعه رویاروی سخن بگویند و لکن بیواسطه و مستقیم خطاب به یکی از عناصر طبیعت از او چیزی میخواهند و این یعنی نیایش ویژهی آتش که در قرون اسلامی، رنگ و صبغهی مذهبی گرفته است و در قالب صلوات خود را بروز داده است. صلوات که درود بر محمد و خاندان اوست نیز نوعی نیایش و عبادت است. میبینیم که خراسانیان بهطور اخص و عموم مردم بهطور اعم دو فرهنگ زرتشتی و اسلامی را به هم آمیختهاند بهگونهای که جداشدن آن دو از هم ناممکن مینماید.
۳ـ در ادبیات عوام سبزوار، به کسی که آتش عشق و شهوت در او زبانه کشد، بهاصطلاح «اُکنهیی» میگویند، که معنای مثبتی ندارد.
در اساطیر ودایی هند «اگنی» ایزد آتش است و صفت آن «آدری» بهمعنای شعلهی آتش است و از سویی در فرهنگ اساطیر که بهنقل از اوستا آمده است: پنج قسم آتش بوده است: آتش بهرام که در آتشکدهها بود؛ آتش غریزی که در جانوران و آدمیان است؛ آتش و رستنیها؛ آتش در ابرها؛ آتش در عرش جاویدان.
آتش غریزی همان است که فرهنگ امروزی ما به تأثیرپذیری از فرهنگ باستانی هندو ایرانی آن را «اُکنه» که همان «اَگنی» است عنوان میکند، اوستا عشق شهوانی را به آتش یا همان بهاصطلاح اساطیر هندی «اگنی» تشبیه کرده است که فرهنگ سبزوار این اسطورهی هندی و ایرانی را دقیقاً در همان کاربرد اساطیری در خود نگه داشته است.
۴ـ شاید واژهی «لندهور»، امروزه توهین باشد و به کسی که هیکلمند و بدریخت است در خراسان لندهور میگویند. این واژه در فرهنگها، پسر خورشید معنا شده، زیرا «هور» بهمعنای خورشید و «لند» بهمعنای پسر است.۷ و گویند نام پادشاهی بوده عظیمالشأن در هندوستان. چون نیّر اعظم به مادر او نظر کرد، او حامله شده و فارسیان او را بدینسبب لندهور نامیدند.۸ بهگفتهی نویسندهی برهان «لَند» در زبان هندی یعنی پسر و در سنکریت همین کلمه را «لینگه» تلفظ میکنند. پیران روستایی بروغن هنوز به «پسر»ها از روی تحقیر «لنگه» خطاب میکنند. آیا میتوان گفت: لنگه بروغن همان لینگهی سنسکریت است (؟)
۵ـ معمولاً گرداگرد «سر» پیشوایان معصوم را هالهای از نور فراگرفته است. این نور در اوستا «خْوَرِنُ»، در پهلوی «خُرّهّ» و در فارسی «فرّ» تعبیر شده است.۹ و «فرّ» در اصطلاح اوستا حقیقتی است الهی و کیفیتی معنوی است که چون برای کسی حاصل شود، او را به شکوه و جلال پادشاهی و به مرحلهی تقدس و عظمت معنوی میرساند، میان «خُرّه و آذر» بستگی دارد.۱۰
در گویش عوامانهی زنان سبزواری، هنگامیکه میخواهند کسی را از سر ناراحتی نفرین کنند، میگویند: «اِلهی خُرّه آتیشک بِدَر کنی»۱۱ آیا نمیتوان «خرّه» را همان خرّهی پهلوی دانست که با آتش نیز بستگی دارد (؟) هرچند ما آن را نوعی نفرین میدانیم و شاید هم بیماریی باشد. (خدا میداند.)
«فرّ» به شکلهای گوناگونی ظاهر میشود، گاهی بهشکل شاهین و گاهی بهشکل غُرم (= آهو). در فرهنگ اسلامی و امروزی ایران، همان «فرّ» اوستایی بهشکل نور ظاهر میشود که میگوییم: «فلان مؤمن، آدم پاک و نورانیای است.»
۶ ـ آتش برای درمان بسیاری از دردها سودمند است و هنوز در سبزوار و روستاها هنگام جراحت و زخمیشدن، پرزهای قالی را (= پشم قالی) داغ میکنند و با داغکردن جلوی خونریزی را میبندند. برای درمان بیماری «آتشی» از آتش استفاده میکنند. آتشی به کسی میگویند که رنگش زرد شده است. دست و پایش سست شده است. بیدرنگ چادر شبی روی بیمار میاندازند و کبریت یا آتش به بینی او نزدیک میکنند. فوراً علاج میشود که این نوع درمان را بنده بسیار دیدهام که بهزودی بیمار مداوا شده است و اگر آتش به او نرسد، احتمال مرگ بسیار فراوان است.
به مصداق مثل مشهور عربی «آخر الدوا اَلْکَی» گاو را هنگام بوقهدادن برای اینکه بَر بگیرد، داغی میکشند.
۷ـ نخستین شب تدفین میّت، روی قبر او سه شب چراغ فانوسی مینهند که نترسد و احساس تنهایی نکند و تاریکی او را آزار ندهد و روحاش شاد شود. در اعتقادات زرتشتی آمده است که: «روان آدمی پس از مرگ سه روز در اطراف جسد بهسر میبرد و سپس بر اثر وزش باد به جایگاه محاسبه برده خواهد شد.»۱۲
۸ ـ تودهی مردم بر این باورند که از گور انسانهای بد و نابهکار شبها آتش برمیخیزد و این آتش را برخی دیدهاند و به نگارنده نیز گفتهاند.
۹ـ شبهای سرد زمستان بویژهی چلهی بزرگ که کرسیها سرپا میشود و گودال کرسیها را آتش میکنند و روی آن خاکستر میکنند، این گودال کرسیها باید همیشه پُرآتش باشد و در سراسر زمستان خاموش نشود. گاهی برای گرمکردن کرسی از آتش تنوز همسایه استفاده میکنند، بهعبارتی از همسایه آتش اقتباس میکنند و این کار یعنی، هم پیوند استوار با همسایه را نشان میدهد و هم آتش همیشه خانه را گرم نگه می دارد.
۱۰ـ در زیارتگاهها و قبور، شمعهای نذرشده روشن میکنند. امروزه در مزارها محلی است که جایگاه ویژهی شمعهای روشنشدهی نذری است و کسی آنها را خاموش نمیکند.
۱۱ـ در مراسم محرم، هنگام حرکتکردن دستههای عزاداری، فانوسهای روشنشده را به علمات آویزان میکنند و میگردانند.
۱۲ـ تودهی مردم خراسان بر این باورند که جن از سه چیز میترسد: ۱ـ آتش؛ ۲ـ آهن و چاقو؛ ۳ـ اسم اعظم. و در برخی مناطق معتقدند از اسب نیز میترسد. برای همین است که برای فرار جنّیان همیشه آتش روشن میکنند و معتقدند جنها یا در خرابهها و یا در حوضها و حمامهای مخروبه و تاریک و یا در سردابهها و… هستند.
۱۳ـ از بسیاری از مردم شنیدهام که میگویند: «فلان جن را که دیدم در لباس آدمیان بود. ناگهان مثل نوری شد و تنوره کشید و بالا رفت و ناپدید شد.» میدانیم بنا بر آیات قرآن، خلقت جن از آتش است و خلقت آدمیان از خاک. در سورهی اعراف آیهی ۱۱ آمده است: «قال اَنَا خیرٌ منهُ خلقتنی مِن نارٍ و خلقتَهُ مِن طینٍ» و برابر با همین آیه است که بسیاری جن را در هنگام فرار بهشکل آتش دیدهاند.
۱۴ـ یکی از رسمهای بسیار رایج امروز کشور ما «اسپند دودکردن» است. برای جلوگیری از چشم زخم در عروسیها، در هنگام خرید چیز نو، در پیروزیها و قبولیها و… اسپند یا بهگفتهی خراسانیها «سبند» را در آتشدان میریزند و کمی نمک آبی روی اسپندها میریزند و آن را روشن میکنند و دور مجلس یا دور سر افراد میچرخانند و کسی با صدای بلند سرودی میخواند، سرود زنان و مردان از هم جداست. در حالیکه مردی آتشدان را میچرخاند و گاهی هدایایی نیز میگیرد. مردی از باسوادان و یا بزرگان قوم با صدای بلند میگوید:
سبن، سبن (= اسپند)، سبزهکار است سبن، سر رشتهی صد هزار کار است سبن، میسوخت نبی سبن، از بهر گزن (= گزند)، چشم بد خلق را سبند است و نجات. بر قُبّهی پر نور محمد بلند صلوات.
و اگر این اسپند دودکردن در میان زنان باشد یکی از آنان میخواند:
سبن دِ صحراها ]اسپند در صحراها[ نمک دِ خنهها ]نمک در خانهها[ / بهکوری چشم مردما ]به کوری چشم آدمها[ / اِستیچه و مستیچه / به کوری چشم آدِمای همی کیچه ]به کوری چشم آدمهای همین کوچه[ / یکشنبه و دی]دو[شنبه / به کوری چشم آدمای همی ]همین[ ده / هر که با ما درافتد / مثل سبن ]اسپند[ ور افتد.
دربارهی اینکه آتش مقدی است و زرتشتیان در هنگام نزدیکشدن به آتش سرودهای اوستا را زمزمه میکردهاند، تنها به یک نکته اشاره میکنم و آن این است که در یسنا، هات ۹ آمده است: «بامدادان که زرتشت آتشدان را پاک میکرد و میآراست و سرود میخواند…»
در متن ترانه آمده است که پیامبر اسلام نیز اسپند دود میکرده است جهت چشمزخم.
واژهی اسپند در لغت اوستا «اِسپِنتَه» بهمعنای مقدّس است. واژههای اسفند و اسفندیار و گوسفند از این خانواده است.
۱۵ـ در برخی روستاهای سبزوار همچون شامکان و حسینآباد شامکان، مراسم شب چراغ برات برپا میکنند به اینگونه که در شب نیمهی شعبان و یا همان ماه برات دختران یا پسران دمِبخت به دشت میروند و چوبهای اسپند را جمع میکنند و به خانه میبرند. سر چهارده چوبِ اسپند را به یاد چهارده معصوم پنبه میبندند و آتش میزنند. این چوبها را یا در پشتبامها میکارند و به زمین فرومیبرند یا در سوراخهای دیوارها، در یک لحظه پشتبامهای روستا یکپارچه آتش میشود. مردم شب گرد هم جمع میشوند و دیگ و بار پلو و آتش بر نشاط روستاییان میافزاید.
کتابنامه
۱ـ قرآن مجید، ترجمهی مهدی الهی قمشهای.
۲ـ امین، سیدّحسن، تاریخ حقوق ایران، دایرهالمعارف ایرانشناسی، ۱۳۸۲.
۳ـ بهار، مهرداد، ادیان آسیایی، نشر چشمه، تهران، ۱۳۷۵.
۴ـ بیرونی، ابوریحان، آثارالباقیه، ترجمهی اکبر داناسرشت، امیرکبیر، تهران، ۱۳۶۳.
۵ـ پرتو، ابوالقاسم، پیر مغان، اندیشه، تهران، ۱۳۷۶.
۷ـ پناهی، محمّداحمد، ترانه و ترانهسرایی در ایران، سروش، تهران، ۱۳۷۶.
۸ ـ خبرهزاده، علیاصغر، جدال نور و ظلمت، مجتمع آموزشی صنعتی کشور، تهران، ۲۵۳۵.
۹ـ خلف تبریزی، محمّدحسین، برهان قاطع، بهاهتمام دکتر محمّد معین، امیرکبیر، تهران، ۱۳۶۲.
۱۰ـ صفا، ذبیحالله، حماسهسرایی در ایران، امیرکبیر، تهران، ۱۳۶۹.
۱۱ـ مشکور، محمّدجواد، خلاصهی ادیان، انتشارات شرق، چاپ چهارم، ۱۳۶۹.
۱۲ـ معین، محمّد، مجموعهی مقالات بهکوشش دکتر مهدخت معین، انتشارات معین، تهران، ۱۳۶۷.
۱۳ـ یاحقّی، محمّدجعفر، فرهنگ اساطیر، سروش، چاپ دوم، ۱۳۷۵. ■
پینوشتها
۱ـ تاریخ حقوق ایران، سیّدحسن امین، ۱۳۸۲، صص ۶۲ـ۶۸ .
۲ـ خبرخداده، علیاصغر، نور و ظلمت، ص ۱۷۵، نقل از مهرداد بهار و نیز بیرونی، آثارالباقیه، ترجمهی علیاکبر داناسرشت، ۱۳۶۳، ص ۳۰۰.
۳ـ آثارالباقیه، ص ۳۰۱، نقل به مضمون.
۴ـ جدال نور و ظلمت، ص ۹۸، مقالهی پورداوود.
۵ـ تاریخ حقوق ایران، ص ۵۹ و ادیان آسیایی، ص ۱۳۵.
۶ ـ بهنقل از پیر مغان، صص ۱۴۱ـ۱۴۳.
۷ـ برهان قاطع.
۸ ـ همان.
۹ـ حماسهسرایی در ایران، ص ۴۹۴.
۱۰ـ همان، ص ۴۹۴.
۱۱ـ الهی خُرّه آتشک دربیاوری.
۱۲ـ خلاصهی ادیان، ص ۱۰۰.
ارسال دیدگاه
در انتظار بررسی : 0