به قلم: پروفسور سید حسن امین
□ جمعی از منتقدان ادبی معتقدند که ادبیات، امری انسانیست و «ادبیات ملّی» مفهومی ندارد؛ در حالیکه در ایران، هویت ملّی و آگاهی ملّی ما ایرانیان همه و همه محصول ادبیات ماست. بهترین بازتابهای فرهنگ ایران، پارهفرهنگهای ایران، سنّتها، باورها، روحیه، آداب، رسوم، آرزوها، آرمانها و نگرشهای ما به زندگی، را باید در ادبیات ما بازجست.
بررسیها و تجزیه و تحلیلهای سالیان نشان میدهد که ادبیات فارسی آمیزهیی از ادبیات ملّی از یکسوی و ادبیات دینی، از سوی دیگر است و مظهر تامّ آن هم شعر آرمانی مولویست که میگوید: «شیر خدا و رستم دستانم آرزوست». بزرگترین مظهر ادبیات ملّی ما شاهنامهی فردوسی و بزرگترین مظهر ادبیات دینی / عرفانی ما مثنوی مولانا و چکیدهی این هر دو دیوان حافظ است. پس، در ادبیات فارسی و فرهنگ ایرانی، مفهوم ادبیات ملّی و مخصوصاً شعر میهنی کاملاً شناخته شده است و طرفداران فراوانی دارد.
وقتی که ثابت شد ما ادبیات ملّی داریم، با احتساب این واقعیت که بخش اعظم ادبیات کلاسیک ما شعر است، به این نتیجهی منطقی میرسیم که ما باید «شاعر ملّی» هم داشته باشیم. «شاعر ملّی»، عنوانیست که مردم یک کشور بهطور طبیعی و خوجودش، برای شاعری که سخنگوی آرمان و روحیهی جمعی آنها باشد، بهتدریج شناسایی کنند. هومر در یونان باستان، فردوسی در ایران، شکسپیر در انگلیس و گوته در آلمان، چنین جایگاهی را در طول زمان و بهتدریج صاحب شدهاند. معیار واقعی «شاعر ملّی» باید آن باشد که ملّتی اشعار شاعری را پذیرا شود، آنها را بخرد، بخواند، به خاطر بسپارد، به آنها استشهاد کند؛ و بهعلاوه از خواندن و شاهدآوردن آنها «آگاهی ملّی» کسب کند.
در تاریخ ایران، عنوان «شاعر ملّی»، بیش از همه، زیبندهی فردوسیست. فردوسی «شاعر بزرگ ملّی» ما در همهی طول تاریخ ما از آغاز تا امروز است. به این توضیح که شاهنامه در دادن «آگاهی ملّی» و تقویت «روحیهی ملّی» برای ایرانیان نظیری ندارد. از این جهت، سعدی اگرچه اشعارش را مردم از بردارند و به آنها استشهاد هم میکنند، «شاعر ملّی» نیست، زیرا شعر او بیش از آنکه ملّی باشد، اخلاقی و مذهبیست. حافظ هم به رغم آنکه پرجاذبهترین و محبوبترین شاعر برای نسل حاضر است، «شاعر ملّی» نیست؛ زیرا شعر او بیش از آنکه ملّی باشد، عرفانی و سیاسیست. اشعار مولانا در مثنوی و دیوان شمس هم، نه ملّی بلکه عرفانی و انسانیست؛ پس شاعر ملّی ما همانا فردوسیست و بس.
«شاعر ملّی» اگر مثل «سرود ملّی» و «پرچم ملّی» تلقی شود، به کل هویت ملّی در تمام طول تاریخ متعلق است و ربطی به حکومت و حاکمیت وقت ندارد و عنوانیست که نسل اندر نسل به شکل واحد باقی میماند. فردوسی، شاعر بزرگ ملّی ایران را کُردهای کردستان و لُرهای لرستان همانقدر میخوانند و از خود میدانند که فارسهای شیراز و خراسان. خود فردوسی نیز از این رسالت بزرگ آگاهی داشته است که گفته است: عجم زنده کردم بدین پارسی. بهعکس، شاعری که در یک برههی معیّن زمانی، چه براساس شایستهسالاری و چه براساس زد و بندهای خانوادگی، قومی، سیاسی و اجتماعی، لقب ملکالشعرا یا «شاعر رسمی» دربار را میگیرد، «شاعر ملّی» نیست.
بهعبارت دیگر، عنوان «شاعر ملّی» را بهخلاف عنوان «ملکالشعرا» یا «شاعر رسمی» نمیتوان با صدور یک فرمان از شاه وقت یا مصادر رسمی قبضه کرد. «شاعر ملّی» سمتی متعارفی نیست که با تایپ ابلاغ رسمی روی کاغذ و با امضا و مهر صاحبان مناصب و مقام بهدست کسی بیفتد، یا از او سلب شود.
لقب ملکالشعرا در عرف فرهنگی و تاریخ ادبیات ما و نیز عنوانِ تقریباً معادل آن در غرب: Poet Lauteate در انگلستان و امریکا کاملاً شناخته شده است. ملکالشعرا در ایران یا انگلستان، شاعریست که بهطور رسمی با فرمان پادشاه (یا متولی تشکیلاتی که ملکالشعرا بدان منسوب است)، منصور میشود و در مراسم رسمی شعری انشاد میکند. برای مثال، عنثری در عصر فردوسی یا سلمان ساوجی در عصر حافظ شیرازی، ملکالشعرای رسمی زمان خود بودند؛ طرفه آنکه منصب ملکالشعرایی در عصر قاجار مثل بسیاری دیگر از مناصب رسمی، موروثی بود. برای نمونه، ملکالشعرا از فتحعلیخان صبا به پسرش محمدحسین خان عندلیب و پس از او به نوهاش محمودخان صبا رسید؛ همچنانکه ملکالشعرای بهار، پس از مرگ پدرش (ملکالشعرای صبوری) به جانشینی او شاعر رسمی آستان قدس رضوی شد.
در روزگاران گذشته، شاعری خود شغلی از مشاغل و حرفهیی مستقل بود و شاعران از طریق سرودن شعر در مدح ممدوحان خود و هجو دشمنان ممدوح خویش ارتزاق میکردند و از ممرّ مستمری و یا اخذ صله امرار معاش میکردند. در نبود رسانههای گروی فراگیر امروزین (مطبوعات و صدا و سیما) این شعر شاعران بود که برای ایجاد مشروعیت حاکمیت وقت، زمینهسازی و تبلیغ میکرد، شاید گردآوردن آن همه شاعر در دربار محمود غزنوی به همین دلیل بود تا با مدایح منظوم پارسی، به حکومت ترکان غزنوی مشروعیت ببخشد.
ما در گذشته، شاعر رسمی و درباری و ملکالشعرا داشتیم، امّا عنوان شاعر ملّی در عرف ادبی امروز، نتیجهی فرایند «ملّتسازی» Nation Building در یکصد سالهی اخری است و البته مفاهیم ملّت و ملّیت و به تبع آن مفاهیم ادبیات ملّی و شاعر ملّی همه تا حدی تحتتأثیر سنّتهای ادبی غربیست. در انگلیس نخستین ملکالشعرایی که بهطور سالیانه مستمری Pension از شاه وقت گرفت، بن جانسون Ben Jonson در ۱۶۱۶ میلادی بود. در حالیکه در امریکا، شاعر ملّی کشور از سوی کتابخانهی کنگره انتخاب میشود.
جالب آنکه در انگلستان، تا امروز مقام ملکالشعرایی، مادامالعمر است و بعد از مُردن یک ملکالشعرا، دیگری جانشین او میشود. امّا در امریکا ملکالشعرایی مقامی افتخاریست که برای مدت یک سال به شاعری که تأثیرگذار بوده داده میشود. برای مثال استنلی کونیتز Kunitiz در سال ۲۰۰۰ در ۹۵ سالگی پس از هفتاد سال شاعری به این منصب انتخاب شد. او اولین مجموعه شعرش، Intellectual Things را در سال ۱۹۳۰ شروع کرد و اکنون در یکصد سالگی آخرین اثرش را به نام Wild Braid در سال ۲۰۰۵ منتشر کرد.
ولی مفهوم و مصداق «شاعر ملّی» در ادبیات فارسی معاصر، حالت رسمی ندارد و افتخاریست که مردم به یک شاعر محبوب مردمی (و نه بالضروره بهترین شاعر روزگار خود) میدهند.
در ایران تنها کسی که پس از مشروطیت، علیالاطلاق، به اعتبار میهندوستی و وطنپرستیاش، «شاعر ملّی» ایران شناخته شد و در میان اکثریت مردم ایران از محبوبیت کمنظیر برخوردار گشت، عارف قزوینی بود؛ در حالیکه وی به هیچوجه از جهت تکنیک شعری بهترین شاعر زمان خود نبود، بلکه شعر او از جهت قواعد ادبی و میثاقها و معیارهای هنری در درجهیی نازلتر از میانه است. با این همه عارف، غزلیات و ترانههای خود را با موسیقی سنتی ایران پیوند زد و از این رهگذر اشعارش زبانزد همهی وطنپرستان شد. بنابراین عارف فقط در مقطع سیاسی معیّن و محدودی میتواند «شاعر ملّی» بهحساب آید.
در عصر پهلوی، ملکالشعرای بهار با آنکه پس از فردوسی، بیش از هر شاعر فارسیزبان دیگر برای ایران و ملّت ایران شعر گفت، هیچگاه به شاعر ملّی نامبردار نشد. نیما نیز با آنکه سرفصلی تازه در شعر پارسی ایجاد کرد، شاعر ملّی خوانده نشد. امّا از دههی ۱۳۴۰ به بعد، بسیاری از نوگرایان و چپروان، عنوان «شاعر ملّی» را به احمد شاملو دادهاند که نمونهی آن اطلاق این عنوان بر شاملو در مؤخرهی گزیدهی آثار شاعر به آلمانی به قلم عباس معروفی است و ما آن را نیز ناروا میدانیم. بلکه حتا خود احمد شاملو نیز این تعبیر را مناسب احوال خود ندانست، چنانکه دکتر نورالدین سالمی (پزشک معالج شاملو) از قول او مینویسد: «آقای معروفی عنوان «شاعر ملّی» به بنده داده. من «شاعر ملّی» کجا بودم؟ عارف، شاعر ملّیست که همه شعرش را میفهمند. اکثریت مردم از نوشتههای من سر در نمیآورند. من کجا ملّی هستم؟»۱
در ایران قبل از انقلاب، صادق سرمد (۱۲۸۶ ـ ۱۳۳۹) عنوان «شاعر ملّی» را به خود بسته بود و در مطبوعات و محافل رسمی، اکثراً با همین عنوان از او یاد میشد. داستان انتصاب این «شاعر ملّی» بدین سمت چنین است که سیدضیاءالدین طباطبایی او را بهعنوان «شاعر دربار» یا «ملکالشعرا» به محمدرضاشاه سفارش کرد، ولی شاه گفته بود که در دربار «پست سازمانی» برای ملکالشعرا وجود ندارد؛ لذا سرمد را به مست «مشاور حقوقی و وکیل امور قضایی دربار شاهنشاهی» منصوب کردند، تا در عمل در سفر و حضر در التزام شاه باشد و هم او بود که کودتای ۲۸ مرداد را روز «قیام ملّی» خواند و پس از بازگشت شاه از رم در شعری گفت:
خِیر مَقدم ای که خوش رفتی و خوش بازآمدی
رفــتـی از ایـران سـرافـراز و سـرافـراز آمـدی
به این ترتیب، غریب نیست که نامزدی صادق سرمد بهعنوان «شاعر ملّی»، نماسید و بهجایی نرسید.
پس از انقلاب، بعضی از نمایندگان «مجلس شورای اسلامی»، شهریار را بهعنوان «شاعر ملّی» ایران و روز مرگ او (۲۷ شهریور) را «روز شعر» پیشنهاد کردند؛ امّا مجلس اعطای لقب «شاعر ملّی» را به شهریار تصویب نکرد و تنها موافقت کرد که روز درگذشت شهریار را «روز شعر» نامگذاری کنند. در سالهای اخیر، جمعی دیگر هم، به سلیقهی خویش شاعران مورد علاقهی خود را با عنوان غیررسمی «شاعر ملّی» در آمیختند. برای مثال، محمد حاجیزاده در مقالهیی برادر فقید یا شهید خودش در کرمان را «شاعر ملّی» نامیده است، یا یحیی ریحان در سوگل خلیل سامانی (موج) سروده است:
ز مرگ شاعر ملّی خلیل سامانی
شدند یاران گریان ز عالی و دانی
بسیاری از علاقهمندان به نهضت ملّی نیز از عبدالعلی ادیب برومند با عنوان شاعر ملّی یاد میکنند؛ خود آقای ادبی برومند هم، در یکی از مجلهها که در فروردین ۱۳۸۴ منتشر شده است، آگهی کرده بود که: «استاد ادیب برومند، «شاعر ملّی» ایران، پاسخگوی پرسشهای ادبی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی شما در فضایی دوستانه و صمیمیست.»۲
طرفه آنکه در همان شماره از همان مجله، در چند صفحه آن طرفتر طی گزارشی نوشته بودند: «شاعر ملّی، استاد مصطفی بادکوبهای به ایراد سخن پرداختند و شعر ایشان مورد استقبال گرم حاضران قرار گرفت.»۳
ما وارد معقولات و مسایل سیاسی نمیشویم، امّا در همین حوزهی محدود ادبی میخواهیم صادقانه احکام و مصادیق «شاعر ملّی» را به بحث بگیریم. مگر در مفاهیم ملّت، ملّیت و ملّی، اصل اصیل وحدت این ملّت ششهزار ساله مأخوذ و محترم نیست؟ مگر ایران، یک کشور یکپارچه و واحد نیست؟ مگر در یک آن! یک ملّت! میتواند دو تا شاعر ملّی داشته باشد؟ مگر حتا در آخرالزمان ممکن است یک ملّت دو تا رهبر ملّی یا پرچم ملّی یا سرود ملّی داشته باشند! اگر یک نفر، یک روز لباس گروهبانی بپوشد، تعقیب قانونی میشود؛ امّا اگر کسی آگهی بدهد که من «شاعر ملّی» یک ملّت هفتاد میلیونی با سابقهی فرهنگی ششهزار سالهام، کسی به کار او کاری ندارد و برای ایز گمکردن، دو سه نفر دیگر را هم «شاعر ملّی» میگویند!!
با کمال تأسف، عنوان «شاعر ملّی» دارد خیلی توسعه پیدا میکند و من میترسم که اندکاندک این عنوان فخیم همه به ابتذال کشیده شود. برای مثال، دکتر نظامالدین قهاری هم در مقدمهیی که با عنوان «شاعر مردمی» بر دفتر اشعار آقای فریدون ضرغامی (اسود) نوشتهاند، از «شاعران ملّی عصر پهلوی» چنین یاد میکند: «شعرای متعهد و ملّی در دوران استبداد پهلوی، بیشترین فداکاری و از خود گذشتگی را نشان داده و چه بسیار که گرفتار داغ و درفش دستگاههای امنیتی و اطلاعاتی کشور گردیده و جان خود را از دست دادهاند. فرخی یزدی، عشقی، سیداشرفالدین رشتی و… اندیشهها و افکار شاعران ملّی و متعهد که گویای ایمان راستینشان به خدا هم بود، بیشترین و رساترین تأثیر را در افزایش آگاهی هموطنانشان از… رژیمهای استبدادی و سلطنتی… [داشت]… شعر فریدون ضرغامی شامل مبارزات سیاسی و ملّی تاریخ ایران است.»
به باور من، عنوان «شاعر ملّی» را نمیتوان به آسانی به هر شاعری ـ مخصوصاً تنها بهدلیل سرودن اشعار میهنی یا مبارزه ـ در خصوص عضر واحد به صیغهی جمع ادا کرد؛ لذا من این مقاله را از سر دلسوزی و احساس مسؤولیت مینویسم تا مردم کشورمان فکری به حال ادبیات ما بکنند، وگرنه من با آقایان ادیب برومند، بادکوبهای، رضا یغمایی، فریدون ضرغامی و دیگر شاعران معاصر که به آنان بعضاً در مجامع ادبی «شاعر ملّی» میگویند، دوستی دارم.
النهایه، ارزش ادبیات ما و ارزش ملّت ما بیش از آن است که عنوان «شاعر ملّی» هم مثل عناوین و القاب دیگر مورد دستبرد قرار گیرد. پیشنهاد من آن است که موضوع «شاعر ملّی» در ایران به اقتراح گذاشته شود و مراجع صاحب صلاحیت با کنکاش و بحث و نقّادی، ترتیبی شایسته برای انتخاب تنها یک نفر «شاعر ملّی» تعیین کنند. ■
پینوشتها
۱ـ سالمی، نورالدین، بامداد در آیینه، سوئد، انتشارات باران، ۲۰۰۲.
۲ـ ایرانمهر، فروردین و اردیبهشت ۱۳۸۴، ص ۹۵.
۳ـ همانجا، ص ۷۸.
۴ـ قهاری، نظامالدین، «شاعر مردمی»، از تلخ و شاد وطنم (فریدون ضرغامی)، ص ۱.
ارسال دیدگاه
در انتظار بررسی : 0