به قلم: غلامرضا باطنی
ایـن ابوالقاسمان که پیش رهند چـه بـه طفلان چـند روزه دهند؟
اوحدی مراغهای
□ از جمله مواریث پُرارج و قابل حراست در عرصهی فرهنگ و هویّت هر ملّتی ـ بهطور عام ـ نسخ خطی و دستنوشتههای قدیمی و کهنِ مربوط به آن ملت است که میتوان آنها را اسناد بسیار باارزشی در زمینههای فرهنگ، ادبیات، تاریخ، دین، سیاست و حکومتداری، علمالاجتماع، هنر و علوم عقلی و نقلی بهحساب آورده و دستاوردهای یک تمدن در طول تاریخ حیات خود دانست.
بحث رفتار ما با مکتوبات و آثار خطی از روی سهو یا عمد است که سبب گردیده دسترسی به مجمول دفّتین که همان رشحات قلم و لمعات دانش و اندیشهی پیشینیان است و در نتیجه شناساندن آن آثار به جامعه و نسلهای مختلف اجتماعی، اعمّ از متخصّص و مشتاق، و ارائهی تحلیلهایی مستند با اِشکال و گاه غفلت، مواجه شود.
نخست باید متذکّر شد که جدای از نسخهبرداریهای شخصی و خاصّ در گذشته که توسط نویسندگان و کُتّاب معمول بوده و البته اشتباه در درک مفهوم و یا املای لغت در این نسخهها امری عادیست، به همّت گروهی از مستشرقین و پس از آن دانشمندان و فرهیختگان ایرانی، سعی شد از امّهات میراث کهن، متونی انتقادی ـ تحت عنوان تصحیح ـ برمبنای تقابل و تطبیق چند نسخهی خطی همراه با ویرایشهای مختلف علمی و تاریخی فراهم گردد و زمینه برای استفادهی عوام و خواص از دانستهها و نوشتههای پیشینیان در سطحی وسیع حاصل شود؛ چنانکه در این زمینه نمیتوان نامهای درخشان افرادی همچون: مول، براون، ژوکوفسکی، ماسینیون، استوارت، نیکلسون، آتش، برگینسکی، قزوینی، غنی، نفیسی، فروزانفر، همایی، منزوی، اقبال، معین، وحید دستگردی، فیّاض، یاسمی، ریاحی، زریاب، یوسفی، قهرمان، شفیعیکدکنی، کزّازی، سجّادی، گلچینمعانی، بهار، پورداود، تقیزاده، دبیرسیاقی، باستانیپاریزی، فروغی، گوهرین و بسیاری دیگر را نادیده گرفت.
هر یک از این بزرگان، رنجهای بسیاری را که در تصحیح نسخ خطی بر جسم و جان مصحّح وارد میشود، با عشق و علاقه پذیرا شده و گامهای بزرگ در اعتلای فرهنگ و دانش این سرزمین برداشتهاند، که ملت ایران باید خود را مرهون ایشان بداند و در تکریم آنها لحظهیی فروگذار نکند. امّا جدای از این تصحیحات کلی، در برنامههای دانشگاهی هم، در گذشته و امروز، برای پایاننامههای تحصیلی، گروهی از دانشجویان، تصحیح نسخههای خطی را برگزیده و با مشاوره و همراهی استادان خود به این مهم دست مییازند که البته چاپ و نشر آن به امری بینالامرین میماند، اگر بضاعت مالی مصحّح و یا بنگاه انتشاراتی اجازه دهد، چاپ میگردد، در غیر این صورت نسخهیی صحافیشده از آن در گوشهی کتابخانه دوباره به میراث کهن میپیوندد و تنها خاطرهیی از نمرهی پایاننامه و امیدی به نشر در طی روزگاران برای مصحّح باقی میماند!
نسخههای خطیّ و میراث مکتوب تنها به کتب و نوشتههای کلّی محدود نمیشود، بلکه در این میان نامهها و منشآت، دستخطها، اماننامهها، قبالجات بیع و شری، عهدنامهها، اسناد دولتی و حکومتی، وقفنامهها و… همگی جزو میراث کهن و خطی بهحساب میآیند و از ارزش بسیار بالایی برخوردارند، چنانکه بسیاری از نکات ارزنده و گاه کلیدی تاریخی، ادبی و اجتماعی را در خود جای دادهاند، حتّا اگر دایره را وسیعتر کنیم، عکسها و تصاویر را نیز باید جزو همین میراث بهحساب آورد.
حال سؤالی که پیش میآید، این است که استفاده از این آثار به چه صورت است و شناساندن و در دسترس قراردادن آنها چه شرایطی میطلبد؟ در اینجا باید متذکّر شوم مشکل اصلی همین شرایط استفاده از نسخ خطیست. در مورد خودِ نسخهها بنا به اینکه ارزش و قدمت و عمر آنها چنین اجازهیی نمیدهد که هر کس بتواند بهطور مستقیم با خود کتاب در تماس باشد و عاقلانه هم هست، چرا که هم از لحاظ حفظ اثر و هم جلوگیری از مشکلاتی که استفادهی شخصی از آن برای فرد پدید میآورد ـ بهطور مثال برخی از نسخههای خطی در اثر کهنگی پوست را دچار حساسیّت کرده و برای ریهها هم مشکلاتی ایجاد میکنند که البتّه افرادی که با نسخههای خطی سر و کار دارند، با این امر آشنا هستند ـ راهکارهای دیگری برای استفادهی نسخههای خطی باید پیش گرفته شود و عمدهترین این موارد در ایران میکروفیلم و نسخهی عکسیست که کتابخانههای معتبر هم امکانات عکسبرداری ـ عموماً بدون فلاش ـ و هم تهیهی میکروفیلم از کتب خطی را دارند و در کنار این فهرستهایی هم از نسخههای موجود در مخازن بخش کتب و نفایس خطی ـ که امکانات حفظ و نگهداری نسخ، اعم از رطوبت و نور و هوا و آفات را تحت کنترل دارند ـ خود توسط نسخهشناسان معتبر و مجرّب ترتیب میدهند که کار شناخت آثار و مراجعه را به نحو بسیار چشمگیری تسهیل میکنند.
تا به اینجا هیچ مشکلی برای مراجعهکننده وجود ندارد، فرد با مطالعهی فهرستهای نسخههای خطی کتابخانهها به آنها مراجعه کرده و از آن پس وارد هفتخان میشود؛ هفتخانی که فرد قدمگذارنده نه رستم و اسفندیار است و نه نیروهای ایزدی و حتا اهریمنی یار و یاورش؛ تنهای تنها با دلی لبریز از سؤال و جسمی سرشار از انرژی برای کاوش و جستوجو و عشقی مشتاق کشف شهود و جوابهایی که میشنود، در خوشبینانهترین صورت ممکن، شش یا هفت ماه او را به انتظار میخوانند مگر اینکه دستی از غیب برون آید و کاری بکند!
ضوابط تصحیح نسخ خطی بنا به فرم درخواست، علاوه بر معرفینامهی معتبر از مراکز علمی و تحقیقی، حاوی یک سری سؤالها از مشخصّات فردی اعم از نام تا نام مستعار و تخصّص و شعل و مذهب و تأهّل و آدرس است. بعد از آن به سوابق و آثار تحقیقی فرد میرسد و در صورت پاسخهای مناسب و اخذ شرایط، نوبت به نظر هیأت امنا و داستان مثنوی هفتادمن کاغذ میرسد. (حال شما فکر کنید یک بندهی خدا در آن هنگام وابسته به هیچ مرکز علمی و تحقیقاتی و فناوری نباشد! امّا چنان شور و شوقی داشته باشد که بتواند فیالمثل داستان حیدربیگ را تصحیح کند یا اینکه جُنگی از مکتوبات و نامههای قدیمی را فراهم آورد.)
با تمام حاشیهپردازیها، ایراد چندانی به این فرم وارد نیست، مشکل نه در مورد کتب، بلکه بر سر اسناد و منشآت و جزوهها پیش میآید و در اینجاست که قدرت رییس و معاون کتابخانه رخ مینماید، چرا که بسیاری اوقات از این موارد میکروفیلم یا نسخهی عکسی وجود ندارد. در صورت وجود هم به این راحتی نمیتوانید به آنها دسترسی داشته باشید و برای طیّ مراحل تا استفاده حداقل یک یا دو ماه وقت لازم است و اگر فردی بخواهد مقالهیی نوشته و بهطور مثال به جمله یا پاراگرافی در یک نامه یا سند اشاره کند، آنوقت مشخص میشود چه راه مشکلی در پیش گرفته است، تازه بر این موارد باید کمسوادی و عدم اطّلاع برخی از بزرگواران بخشهای نسخ خطی را نیز اضافه کنیم.
در یکی از مراجعاتم به کتابخانهیی بزرگ، فرد لیسانسِ بزرگواری در هنگام معرّفی نام مؤلّف و اثر تألیفی، در کامپیوتر بهجای استرابادی، آسترآبادی تایپ کرده بود، یا حتا مؤلفی را که در آقشهر ترکستان متولّد شده بود، به تبریز آورده و آذرشهری نوشته بود و بدتر از همه قوطیهای میکروفیلم چنان باسخاوت هر گوشهی مرکز پژوهشهای چندرسالهیی! ریخته شده بود که آدم را به هوس تصاحب میانداخت! و البته برای پیداکردن میکروفیلم شمارهی ۴۶۴۴ نه در فایل مخصوص ۴۷۰۰ ـ ۴۴۰۰ که در کشوی دیگر و در بخش ۵۴۰۰ ـ ۵۲۰۰ بیش از یک ساعت وقت صرف شد و البته وورد به این بخش نه از روی ضوابط که برمبنای روابط صورت گرفت، و الّا این مقاله باید حداقل دو ماه در تنور ضمیر این بنده تفته میگردید.
مشکلات به یک مورد و دو مورد ختم نمیشود و البته اینها مشکلات و مواردی نیست که بتوان برای آنها توجیه و تفسیری غیر از کماطلاعی و تعّهد و تخصّص ناکافی قایل شد. واقعیت امر این است که اینهمه سختگیری و ممانعت محملی ندارد. وقتی که مثلاً در کتابخانهیی در مورد واقعهی مشروطه که بعد از صد و اندی سال هنوز از مسائل اساسی اندیشمندان و چالشبرانگیز در حوزهی ادب و تاریخ و سیاست ایران است، مکتوبات و نامهها و رسایل بسیاری نگهداری میشود که حتا برخی از آنها فهرست هم نشده. یک پژوهشگر چهگونه میتواند دست به روشنگری و تحلیلهای متفاوت بزند؟ آیا یک نویسنده که مقالهیی در مورد مشروطه و اشخاص دخیل آن مینویسد، نباید به حداقل آثار، نامهها و گفتههای افرادی همچون آخوندزاده، ملکم، تقیزاده، مشیرالدوله، طالبوف و… دسترسی داشته باشد و بهگونهیی مستند، نه با تحلیلها و ارجاعهای پاورقی تحلیلگران پیشین، به نقل مطلب بپردازد؟ آیا اینکه نسخههای نادیده از بسیاری از کتب در گوشهی کتابخانهها خاک بخورد و محقّقی جوان که سرشار از روح جستوجوست و فکر میکند میتواند پا بر تارک هفتاختر بگذارد، برای دیدن یکی از آنها باید از هفت شهر کوتهفکری بر صدر نشستگان سرخورده بازگردد، قابل توجیه است؟ آیا در اختیار قراردادن یک نسخهی عکسی از یک اثر، آن هم با قدمت حداقل صدسال، که نه ابولهب را میلرزاند و نه محمود غزنوی را و جزئی از میراث ملی ایران و شایستهی بازنگریست، اینقدر بر یک کتابخانه گران میآید که سعی میکند به هر طریقی برای خود حق کپیرایت قایل شود و چند نفر از بزرگان هیأت امنا و رؤسا بنا به مصلحت وقت و یا موارد دیگر انحصار دیدن و داشتن این آثار را برای خود و نورچشمیها در دست بگیرند؟
من به کتابخانههای دیگر نقاط دنیا کار ندارم، ولی واقعاً وقتی فرد مراجعهکننده حاضر به پرداخت هزینههای مختلف و هر نوع همکاری، چه در زمینهی ذکر مأخذ، چه پرداخت هزینههای عکسبرداری و…، و چه حتا استفادههای مشروط از آثار است، کتابخانهها اجازهی چنین سختگیریها و سنگاندازیهایی را دارند؟ البته از کتابخانههایی که جلوی درب اصلی از ورود افرادی که کارت عضویت ندارند به محوّطهی کتابخانه ممانعت به عمل میآورند، توقعی بیش از این نمیتوان داشت که هرچه مربوط به فرهنگ و زبان ایرانیست، در انحصار خود بگیرند و با افتخار از موجودی مخازن و نفایس خطی هزار و دویست سالهی خود داد سخن بدهند و در عمل از این خوان رنگین هیچ نصیبی به سائلان ندهند.
وقتی که منابع پژوهش و آثار و اسناد به این سختی و مشکلات در برزخ حصول و عدم حصول درگیر باشند، چندان نباید متوّقع بود که در مقالات پژوهشی، بهخصوص آن مقالات و نوشتههایی که محتواشان هم به عصر ما نزدیکترند و هم پیچیدگی و غموض بیشتری دارند، تحلیلها همه یکسان و گاه با حداقل تفاوت باشند و البته برخی اوقات از دریاچهی انوار سیاستمداران مایه گیرند و چه بسا در بیراههها سیر کنند و البته این گناهیست که هیچ تاوانی برای آن متصّور نخواهد بود و به ما مینمایاند که نیاز به بازنگریهای بسیار در رابطه با پژوهش، پژوهشگر و تسهیلات پژوهشی او حتا در منابع و مآخذ داریم. ■
ارسال دیدگاه
در انتظار بررسی : 0