به قلم: دکتر عباس کیمنش
بـا کسی لغزش و خطا یار است
کـه هنرمند و دست در کار است
وآنکه را دست بستهاست از کار
کـار وی بـا خـطـا نـبـاشـد یار
□ سلامان و ابسال، داستانیست پرراز و رمز و تمثیلی Allegory و اسطورهیی فلسفی و عرفانی Myth متعلق به اندیشهی فلسفی یونان باستان که استاد دکتر سیدحسن امین، استاد بازنشستهی دانشگاه گلاسگو انگلستان، از محققان طراز اول معاصر، با قلمی جذاب و اندیشهیی پویا و ذهنی نقدگرا، در کارگاه تحلیل به مطالعه و بررسی آن موی شکافتهاند و استقبال کشورهایی چون ایران و مصر را در سیر تفکر فلسفی یونانی و چگونگی ورود آن به حوزهی تفکر اسلامی، در تحقیقی عالمانه، با نگاهی فلسفی و عرفانی، به شرح ایستاده و با اندیشهیی وقّاد، در تحول تفکر فلسفی یونانی به اندیشهی عرفانی در اسلام و ایران، بحثی جالب نظر انگیختهاند.
صورت عربی این داستان از حنین بن اسحاق عبادی نیشابوری (۱۴۹ـ۲۶۴ ه.ق.)، از پزشکان مشهور خلفای عباسی و از ایرانیان نصرانیمذهب با قلم سحرانگیز استاد امین جامهی پارسی پوشید و توفیق مطالعهی آن ارمغان تازهیی بود نگارندهی این سطور را.
در این داستان رازآمیز، به آرمانهای انسان روزگاران باستان اشارتها رفته و به انجام رسیدن پندارها را چارهها اندیشیده و پیشنهادها در میان آوردهاند.
پندار پرورش جنین در فضایی بیرون از رحم مادر، اندیشهی خلاقیت نوینی را اهدا نموده است. بنابراین ترکیب فشردهیی از جوهرهی فرهنگهای کهن تمدن بشری در نزد مللی چون ایرانیان، یونانیان و مصریان در لباسی نوآیین ظهور نموده است.
به عقیدهی نگارندهی این سطور، همین باورهای ازخیالبرانگیخته، شالودهی تمدن فعلی و آیندهی بشر است، چنانکه پیش از این نظر مبتکرانی چون حنین بن اسحاق، ابوعلی سینا، ابن طفیل، خواجه نصیر طوسی، عبدالرحمن جامی، قطبالدین اشکوری گیلانی، محمود رنانی اصفهانی، امینالشریعهی سبزواری و بسیاری دیگر را به خود جلب و جذب کرده است.
این داستان از جمله اعتقادات فرهنگهای مشترک میان ملل مختلف عالم است، هرچند که زادگاه آن را یونان دانستهاند.
داستان چنین آغاز میشود که هرمانوس پادشاه یونان، آمیزش با زنان را نافرخنده میدانست و به فساد نزدیک. بنابراین وی را فرزندی که جانشین او گردد، نبود. موضوع را با حکیم پارسایی بهنام اقلیقولاس در میان گذاشت تا چارهیی اندیشد. این حکیم نطفهیی از صلب هرمانوس برگرفت و آن را بهجای زهدان زنان در تخمدان گیاهی بهنام مردمگیا۱ جای داد و در مکان مناسبی نهاد تا تبدیل به کودکی نرینه شد که «سلامان» ش نام کردند و آنگاه نوزاد را به دایهیی زیبا به نام ابسال سپردند.
کودک در دوران شیرخوارگی دلبستهی دایهی خود گردید، به گونهیی که بعدها نتوانستند او را از دایه جدا کنند و ابسال نیز آنچنان دلآویختهی او گردید که اندرزهای حکیمانهی اقلیقولاس و پدر هیچ در آنان نمیگرفت.
پندها و چارهجوییهای وابستگان، این عاشق و معشوق را آنگونه آزار میداد که آنان ناگزیر به فراسوی دریای مغرب گریختند. ولی پدر به یاری نای زرین هفتبند که هر بند آن چونان نگاری از یکی از هفت اقلیم روی زمین نشانی داشت، جای آنان را پیدا کرد و زندگانی دلخواه و آرام سلامان و ابسال را دستخوش ناملایمات گردانید. چون در برابر سختگیریهای پدر پای نداشتند، بر آن شدند که خود را به دریا افکنند، باشد که از این رهگذر بازرهند، امّا در این معرکه ابسال به کام دریا در شد و سلامان باز رست و بر تخت پادشاهی نشست و دستور داد تا این داستان را بنگارند و در دو هرم مصر که به پایمردی پدرش ساخته شده بود، بازگذارند. زمانها پس از توفانهای آتش و آب، ارسطو حکیم یونانی بدین نوشته دست یافت.
از این داستان و نیز داستان حی بن یقظان (زندهی بیدار) چنین برمیآید که این داستان را با اسطورههای ایرانی و داستانهای اسلامی مشابهتهایی است. از جمله با داستان سیاووش و سرگذشت اندوهبار او با سودابه نامادری وی که میتوان از بسیاری جهات میان آنها وجوه اشتراکی پیدا کرد که از حوزهی بحث ما بیرون است.
امّا داستان سلامان و ابسال، تألیف و ترجمهی استاد دکتر سیدحسن امین، کتابیست با قطع وزیری در ۲۷۲ صفحه، از انتشارات دایرهالمعارف ایرانشناسی، شامل نوزده بخش با فهرست مطالب در آغاز کتاب و کتابشناسی و نمایه در پایان آن، با نثری شیوا در لباس الفاظی زیبا و منتخب و پژوهشی عالمانه و ترجمهیی استادانه به زبانی فصیح و دلپذیر که دانشیمردان را به کار آید. از آنجا که پیچ و تاب پژوهش و تفصیل مقال عنان موضوع را از دست ذهن خواننده میرباید، مؤلف در پایان هر بخش با اخذ «نتیجه» عصارهی مطلب را در سطوری چند فرادید خواننده میآورد که آن مزیّتی است کتاب را.
اینک نویسنده به بعضی از موارد اصلاحی اشارت میکند:
نگارنده پس از مطالعهی این داستان، بر آن شد که برخی از لغزشهای تایپی و دستوری و نظایر آن را در مقالتی یادآوری نماید. امّا ظریفهیی را که استاد فقید حسن وحید دستگردی در کتاب گنجینهی گنجوی بر خردهگیران تذکر داده است از نظر دور نداشت. آنجا که نوشتهاند: «انتظار از اهل فضل و ادب چنان است که هرگاه لغزش و خطایی بینند، به اصلاح کوشیده و مضمون این دو بیت که از اروپاییان گرفته شده، از نظر دور ندارند.» و آن دو بیت همان است که صدر مقاله بدان زینت یافته است.
۱ـ برخی اشتباهات تایپی: صفحهی ۹، یک سطر به آخر، «مفت» بهجای «هفت» آمده است: «هرمانوس با نیلبک جادویی خود که مفت سوراخ داشت…». صفحهی ۲۵، «دارد» بهجای «داد»: «… و از مکر زنان و شرّ ایشان او را هشدار دارد و به او گفت…». صفحهی ۳۲، سطر یکم، حرف «ا» در کلمهی «اشارات» حذف گردیده است، و برخی موارد دیگر. مثلاً صفحهی ۲۴۰، در پاورقی، «سعدی» بهجای «مولوی» آمده است.
۲ـ تکرار: صفحهی ۲۲، سطر نهم، کلمهی «قرارگرفته» تکرار شده است. صفحهی ۵۱، «در جزیرهیی دورافتاده و نامسکون بهتنهایی زندگی میکند…» که همین جمله بلافاصله تایپ گردیده است.
۳ـ جملهها و عبارتهای نامفهوم: در صفحهی ۳۳، سطر ۱۰: «گوید که پژوژناکی شما به تقاضاکردن مرا، ای برادران من! بهسوی شرحکردن قصهی حی بن یقظان مر لجاج مرا بناکردن آن هزیمت کرد و مر بند نیت مرا به روزگار سپوختن بگشاد و…»، و این جای تأمل است چه جملهها نامفهوم است.
۴ـ ذکر تواریخ: در برخی موارد، تواریخ هم به سال شمسی و یا هجریقمری داده شده و هم به سال میلادی، ولیکن در غالب جایها تنها به ذکر سال قمری اکتفا گردیده است. مثلاً در صفحهی ۱۲۵، در ذیل احوال اشکوری دیلمی لاهیجی و عبدبیگ شیرازی، این مورد را ملاحظه توان کرد.
۵ ـ تأمل در ذکر مرجع: در یک مورد به هنگام نقل موضوع در ذکر مرجع اشتباهی روی داده است که پس از چاپ، استاد خود بر آن وقوف یافته و به راقم این سطور یادآوری کردند.
استاد بدیعالزمان فروزانفر، رسالهی حی بن یقظان ابن طفیل اندلسی را با عنوان زندهی بیدار ترجمه فرموده که بهوسیلهی بنگاه ترجمه و نشر کتاب در سال ۱۳۳۴ شمسی بهچاپ رسیده است. استاد این رساله را همراه دو رسالهی دیگر، با نام ترجمهی قصهی حی بن یقظان ابنسینا و ترجمهی قصهی غربه الغربیهی سهروردی درذیل عنوان ضمایم به ترتیب بعد از ترجمهی رسالهی حی بن یقظان ابن طفیل قرار داده که چاپ گردیده است، در حالیکه استاد فروزانفر در مقدمهی زندهی بیدار نوشتهاند: «پیش از آنکه ابن طفیل داستان حی بن یقظان را به رشتهی تحریر کشد و از سلامان و ابسال ذکری به میان آورد، ابوعلی سینا رسالهیی بهنام حی بن یقظان تألیف کرده و به قصهی «سلامان و ابسال» در کتاب الاشارات و التنبیهات اشارهگونهیی نموده است، ولی چنانکه در مقدمهی «حی بن یقظان» ملاحظه میشود، هیچگونه مناسبتی میانهی گفتار ابنسینا و ابن طفیل موجود نیست، مگر از جهت اشتراک لفظ و عنوان رساله.
همچنین استاد فروزانفر نوشتهاند: «گفتهی ابن طفیل با تألیفی از شهابالدین یحیی بن حبش بن امیرک سهروردی به همین نام، یعنی «حی بن یقظان»، که مرحوم احمد امین آن را با رسالهی ابن طفیل (به سال ۱۹۲۵م.) در مصر انتشار داد، به هیچ روی مشابهت ندارد (فروزانفر، زندهی بیدار، ص ۱۲) و امّا قصهی الغربه الغربیه ضمن دو رسالهی دیگر شیخ اشراق با نام مجموعهی مصنفات شیخ اشراق به تصحیح و مقدمهی هنری کربین فرانسوی بهوسیلهی انجمن فلسفهی ایران بهچاپ رسیده است، از صفحهی ۲۷۴ تا ۲۹۷ را در بر میگیرد.
استاد سیدحسن امین در صفحهی ۳۲ کتاب سلامان و ابسال نوشتهاند: «اگرچه قصهی سلامان و ابسال ابنسینا تاکنون بهدست نیامده است، امّا قصهی حی بن یقظان او که شباهت تام به آن دارد، موجود است. این قصه را استاد بدیعالزمان فروزانفر چنین ترجمه کرده است: بسم الله الرحمن الرحیم. ستایش و آفرین مر یزدان کیهاندار را، آفریدگار جهان و دارندهی زمین و آسمان، گردانندهی ستارگان به قضا و قدر روان، و درود وی بر بهترین و مهترین پیغمبران محمد مصطفی و بر اهل بیت و یارانش گزیدگان و پاکان، بزرگ فرمان خداوند جهان ملک عادل سید مظفر منصور عضدالدین علاءالدوله و فخرالمله و تاجالامه ابوجعفر حسام امیرالمؤمنین ـ که جاویدان زیاد اندر دولت و سلطانی و سروری و کامروایی و جهان به مراد و سرسبز و بخت یار و زمانه مساعد و کارهای هر دو جهان به خواست وی ـ به من بنده و خادم آمد به ترجمهکردن به پارسی دری مر رسالتی را که خواجه رییس ابوعلی کردست اندر شرح قصهی «حی بن یقظان» پدیدکردن رمزهاش و بازنمودن غرضهاش، پس من بنده مر بزرگ فرمان او را پیش رفتم…» (زندهی بیدار، ص ۱۶۳) که از سبک نگارش برمیآید که این نوشته باید متعلق به قرن پنجم باشد، نه ترجمهی استاد فروزانفر. و افزون بر آن استاد فقید دکتر ذبیحاله صفا در جلد اول کتاب تاریخ ادبیات در ایران، چاپ امیرکبیر در صفحهی ۸۴، ضمن ذکر نام شاگردان ابنسینا از ابوعبدالله معصومی یکی دیگر از شاگردان حجهالحق ابنسینا سخن به میان آورده و نوشته است که: «ترجمه و شرح فارسی رسالهی حی بن یقظان بوعلی سینا را بعض محققان از او میدانند…». و این اشتباهیست که استاد را به هنگام نقل متن از ضمایم کتاب زندهی بیدار از جهت ذکر مرجع دست داده است. تکرار مینماید که پس از چاپ کتاب، استاد سیدحسن امین خود بدان وقوف یافته و صاحب این قلم را خودِ ایشان به این خطا آگاهی دادهاند.
قضاوت
کتاب سلامان و ابسال تألیف استاد دکتر سیدحسن امین، با نثری شیوا و استادانه، یکی از نخبهترین تألیفاتیست که سیر تحول این داستان از یونان، هند، مصر، اندلس، عراق، ایران و سایر کشورهای اسلامی با توجه به جنبههای فلسفی و عرفانی داستان مورد تحلیل قرار گرفته و آداب و رسوم ملیتهای گوناگون در ترازوی بررسی آمده است. نکته آنکه استاد قصهی سلامان و ابسال را در پژوهشگاه تحقیق بهگونهیی عالمانه موی شکافتهاند و دیدگاههای دانشمندانی چون خواجه نصیر طوسی، عبدالرحمن جامی و میرزا علی رنانی اصفهانی، مولی حسن گیلانی، شیخ عبدالرحیم صاحب الفصولی و امینالشریعهی سبزواری و… را مورد تحلیل قرار دادهاند.
شاخصترین قسمت کتاب، بخش نوزدهم آن است که مؤلف دانشمند در نهایت امانت و صداقت علمی، از چشماندازهای گوناگون، چه عرفانی، چه فلسفی و چه علم پزشکی، به موضوع نگریسته و بحثی جالب نظر در میان آوردهاند و سهم جامی را در نگاهداشت داستان سلامان و ابسال در شعر و ادب پارسی ذکر نموده و رنگ عرفانی و فلسفی حکایت را در راستای افکار ابن عربی نیز مورد بررسی قرار دادهاند و با توجه به آداب و رسوم عرفای نقشبندی، موضوع را در دیدگاهی عارفانه بررسی کرده و پرتو اندیشهی جامی را در احیای این داستان در تفکر عرفا و محققانی چون نوید شیرازی و امینالشریعهی سبزواری بحثی محققانه انگیختهاند و نکتهی در خور نگرش دیگر در این کتاب، ترجمهی استادانهی صورت عربی این حکایت است از حنین بن اسحاق عبادی نیشابوری از دانشمندان عصر خلفای عباسی که بهدست استاد سیدحسن امین جامهی فاخر پارسی پوشیده است و همین نکتهی مهم کافیست که هر نقیصهیی را تحتالشعاع قرار دهد.
نگارندهی این سطور، با پوزش از آستان مقدس استاد فرهیخته و دانشمند صاحبنظر، این بیت جامی را از قصهی سلامان و ابسال به شفاعت آورده آنجا که میگوید:
من نهاده روی در راه تواَم کمترین شاگرد درگاه تواَم
هفت اورنگ
سئول، کرهی جنوبی، بهمن ۱۳۸۳ شمسی ■
پینوشتها
۱ـ مردمگیاه، مهرگیاه، سگکن و یا استرنگ، گیاهیست شبیه آدمی که در سرزمین چین روییده میشود. ریشهی آن به منزلهی موی سر اوست. نر و ماده دست در گردن هم کرده و پایها در هم محکم ساخته و گویند هر که آن را بکند، در اندک روزی بمیرد و طریق کندن آن چنان است که اطراف آن خالی کنند، چنانکه به اندک زوری کنده شود و ریسمانی بر آن بندند و ریسمان را بر کمر سگ تازی محکم سازند و شکاری در پیش آن سگ رها کنند، چون سگ از عقب شکار بدود، آن گیاه از بیخ و ریشه کنده شود و سگکن به این اعتبارش گویند و سگ بعد از چند روز بمیرد و نر و مادهی آن را از هم تفرقه توان کرد، اگر قدری از آن با شیر گاو بخورد، زنی بدهند که عقیمه باشد، البته فرزندش به هم رسد، اگر از نر بخورد، فرزند نر و اگر از ماده بخورد، فرزند ماده. چنانکه سوزنی گوید:
در استرنگ هیأت مردم نهاد حق مردمگیاه اسم علم یافت استرنگ
دهخدا، لغتنامه، ذیل مردمگیاه
نوعی رستنی باشد با برگی چون برگ انجیر… چون از ریشه آن را بر کَنی، دو انسان یابی دست در گردن یکدیگر کرده و چیزی از اعضاء کم ندارد. (شهیدی، دکتر سیدجعفر، شرح لغات و مشکلات دیوان انوری ابیوردی، از انتشارات انجمن آثار ملی، اسفند ۱۳۵۷، ص ۲۱۲.)
انوری گوید:
باد صبا که فحلِ بناتِ نـبـات بـود مردمگیا شدهست که نه مرد و نه زن است
(انوری، دیوان، بهتصحیح استاد فقید محمدتقی مدرس رضوی، ج ۱، سال ۱۳۳۷، ص ۸۳)
اینگیاه در ادب فارسی در معانی و تعبیرات گوناگون بهکار رفتهاست، خاقانی گوید:
به هندستان اصلی شو برای مردم معنی
به چین صورتی تا کی پی مردمگیا رفتن
(خاقانی، دیوان، تصحیح دکتر سیدضیاءالدین سجادی، ص ۴۴۷ ؛ فرهنگ لغات و تعبیرات دیوان خاقانی، انتشارات زوّار، ج ۲، سال ۱۳۷۴، ص ۱۴۰۲.)
و حکیم نظامی در خسرو و شیرین گوید:
بـرآورد از جـگـر سـوزنـده آهی که آتش در چو من مردمگیاهی
(نظامی، خسرو و شیرین، تصحیح استاد فقید وحید دستگردی، چاپ علمی، ص ۸۵.)
و شیخ شیراز فرماید:
مهربانی ز من آموز و گَرَم عمر نماند به سر تربت سعدی بطلب مهرگیا را
(کلیات سعدی، بهاهتمام محمدعلی فروغی، با پیشگفتار بهاءالدین خرمشاهی، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۶۲، ص ۴۱۳.)
نگارنده این گیاه را با همان ویژگیهایی که گفته شد، در چین و کره دیده است. در کره بدان Insam میگویند و در زبان انگلیسی Ginseng. بهسبب خواص دارویی که دارد، بسیار مورد استفاده قرار میگیرد، گاهی بهصورت چای و زمانی بهصورت شکلات و کپسول.
نظامی به خواص دارویی آن در اقبالنامه اشارتی لطیف دارد:
حـدیـث سر کوه و مردمگیا که سازند از او زیرکان کیمیا
(نظامی، اقبالنامه، تصحیح استاد فقید وحید دستگردی، چاپخانهی ارمغان، ۱۳۱۷، ص ۶۶.)
ارسال دیدگاه
در انتظار بررسی : 0