به قلم: علی رفیعی وردنجانی
«پایتخت» سری ششم از دیگر فصل های گذشته خود با فاصله گرفتن از ایدئولوژی مرکزی، بی هویت تر و بی اثر تر عمل کرده است. با از دست دادن نویسنده این مجموعه خشایار الوند، آرش عباسی ابدا جایگزین مناسبی برای آن مرحوم نشده، چرا که طرح فیلمنامه ای که محسن تنابنده ارائه می دهد نیاز به یک فیلتر قدرتمند ایرانیزه کننده دارد که در قلم آرش عباسی دیده نمی شود. از سویی دیگر تکرار سوژه های فصل های پیشین این مجموعه تنها با تغییر مکان و جایگاه آنان نشان از خستگی و ناکارآمدی عوامل ساخت آن می دهد. برای اینکه بهتر این مسئله را باز کنیم با مثال به تحلیل و بررسی آن می پردازم.
مسئله ای که همواره در چارچوب رسانه ای ایران حل نشده باقی خواهد ماند، رعایت فاصله میان طنز و کمدی است. البته که ارزش خنده آوری کمدی به مراتب پایین تر از طنز و شوخی های سطحی آن است، اما تاثیر گذاری هنری آن بیشتر از هر ژانر دیگری است. همانطور که می دانیم ژانر کمدی و تراژدی مادر دیگر ژانرها است که با گذشت عمر ادبیات به عنوان زیرشاخه اضافه شده اند. بنابراین ناآگاهی از اساس کمدی و چگونگی اجرای آن می تواند ضربه بزرگی به فرم رسانه ای یک اثر هنری وارد سازد. سرسری گذشتن نویسنده از چراها در این فصل از پایتخت نشانه ناآگاهی و عدم برقراری نسبت درست وی با اثر دارد. یکی از نمونه های آزار دهنده آن مرگ پدر خانواده است. بابا پنجعلی به طرز مضحکی غذا در گلویش گیر می کند و می میرد. این طرز مضحکانه را باید بیننده به قوت تصویر و بازی ها لمس کند و نه صرفا با بیان چند دیالوگ از این مسئله عبور کنیم. مثال دیگر برای عدم تعهد سازندگان این سریال را می توان در بازگشتن بهبود و آزاد شدن ارسطو از زندان مشاهده کرد. در واقع نویسنده به این موضوع پایبند بوده است که نقی به عنوان قهرمان داستان باید نقاط ضعف و قدرتی را از خود نشان دهد که برای بیننده لذت بخش باشد، اما مسئله بازگشت بهبود آن هم بعد از دو فصل از این مجموعه بدون ایجاد علامت هایی در دو فصل پیشین غیر منصفانه به نظر می رسد.
گویی سازندگان این مجموعه به دنبال راه فراری برای تولید آن می گردند اما با توجه به درآمد بالای سازمان از این سریال و پرداخت های خوب و به موقع به سازندگان دلیلی برای تولید «پایتخت» می گردد. البته که بحث های حاشیه ای نقاط ضعف تیم سازنده را عیان نمی کند، اما دلیل خوبی خواهد بود برای صحه گذاشتن بر روند صعودی عدم تعهد آنان به تولید یک اثر در خور خانواده ایرانی. «پایتخت» تا فصل سوم از اساس نامه خانوادگی و چالش های درون آن به پیروی می کرد و به مرور شاخه برگ های به جایی به آن اضافه می شد اما مرز میان طنز و کمدی از نقطه ای آغاز شد که مولف چالش های جامعه را به اتفاقات کمدی گونه یک خانواده ایرانی اضافه کرد . مانند عضویت هما در شورای شهر، رانندگی نقی برای نماینده مجلس و حتی بهره بردن از بهنام بانی به عنوان خواننده دعوتی به یک مجلس (که البته نمونه آن را در سری دوم پایتخت با حضور امیر جعفری دیده ایم) اگر چه شاید دلیل واضحی برای ایراد چنین سوژه های در فیلمنامه از سوی مولفان مطرح شود، اما بهانه ای برای مبرهن بودن هیچ کدام آنان نخواهد شد. فیلم نامه پایتخت ۶ نه تنها اساسنامه فصول قبل را رعابت نکرده است، بلکه گویی نویسنده تمرکز و احاطه کامل بر شخصیت ها و حالات آنان ندارد. نویسنده مانند رهبر یک ارکستر وظیفه هدایت و هماهنگی نوازندگان را به عهده دارد؛ در واقع آرش عباسی نه تنها پایتختی با ویژگی های جدید خلق کرده است بلکه ویژگی های گذشته شخصیت هایی مانند نقی ، هما ، فهیمه و از همه بیشتر ارسطو که می شود گفت چرخش زیادی داشته است را از میان برده
این که بهتاش راه خانواده خود را در افتخار آفرینی ادامه دهد بسیار پسندیده و معقول است، اما چگونگی ورود آن به عرصه ورزش باز هم از آن دلایلی است که نویسنده تنها با بیان چند جمله از آن عبور می کند و از به نمایش کشیدن آن خودداری کرده است. با همه این تفاسیر باید اعتراف کرد که تنها نقش بهتاش و حضور بازیگر آن است که این سریال را زنده نگاه داشته و بسیار بعید می بینیم که با این وضعیت شاهد فصل جدیدی از پاتخت باشیم کما این که پیش از پخش آن بازیگران اصلی سقوط هواپیما را بهانه ای برای عدم حضور خود در رسانه ای عنوان کردند که بیشترین شهرت را برای آنان به همراه داشته است .
ارسال دیدگاه
در انتظار بررسی : 0