پایگاه خبری نمانامه: فیلم «پاسیو» در جشنواره جهانی فجر به اکران در آمده و لابد از نظر داوران جشنواره در حد و اندازهای بوده که بتواند در مسابقات بینالمللی سینمایی داخل کشورمان شرکت کند. البته باید معیار داوران جشنواره را سنجید و دلیل این کار را از آنها پرسید چرا که پاسیو فیلمی ضعیف است که از فقدان محتوای درست رنج میبرد و مانند وصلهای ناجور سعی دارد خودش را در بین آثار سینمای مدرن امروزی کشورمان جا دهد. «مریم بحرالعلومی»، کارگردان فیلم که اولین اثر سینمایی طولانی خود را جلوی دوربین برده، پیش از این در نقش دستیار کارگردان و یا سازنده آثاری کوتاه دست داشته و پاسیو را با بودجه شخصی خودش در سینمای مستقل ساخته است. بودجهای که احتمالا بهخاطر محدود بودن آن روی برخی موارد ضعیف فیلم همچون نحوه فیلمبرداری و یا طراحی صحنه تاثیر گذاشته که میتوان با ارفاق از آنها گذر کرد اما از کلیت یک اثر سینمایی، یعنی فیلمنامه آن چطور؟ با این کارگردان ادعا دارد پاسیو را در سینمایی قصهمحور ساخته تا در آن از تنهایی آدمهای شهر شلوغ دم بزند، ولی تنها چیزی که در بطن فیلمنامه دیده نمیشود همانا یک قصه است. پاسیو پر از خرده داستانکهاییست که معلوم نیست کجا شروع میشوند و کجا تمام میشوند و از آن مهمتر تکلیفش با خودش هم مشخص نیست که فیلم روایتی زنانه دارد یا مردانه؟ تمام این مسایل را در ادامه باهم واکاوی میکنیم اما بگذارید در ابتدا اندکی به داستان فیلم نگاهی بیندازیم، داستانی که به زور میتوان آن را برای علاقمندان سینما تعریف کرد چرا که بسیار جسته و گریخته است:
وقتی آقا مرتضی، پدر خانواده میمیرد، دختر او (با نام مینا) و همسرش (با نام پوران و با بازی بهناز جعفری) میمانند و کلی بدهیهای او. مرتضی هم به همکارش و هم به پسر یکی از اقوام همسرش که از قضا خواستگار دیرینه مینا هم بوده (با نام رضا) بدهکار است و تنها چیزی که از خودش باقی گذشته یک خانه نسبتا کلنگی در یکی از مناطق مرکزی تهران است. مینا قصد دارد خانه را بفروشد و با پولش بتواند با معشوق جدید خود به استرالیا سفر کند و از اینکه پوران، زن بابایش، بیخانمان شود هم واهمهای ندارد. در این بین مینا دوستی دارد با نام حمیرا و هر دو در کنار خیابان برای یک شرکت تاکسی آنلاین ثبت نام خیابانی انجام میدهند. رضا که هنوز به مینا علاقهمند است ولی دایم جواب رد از او میگیرد از این نحوه کار کردن مینا شاکیست و مشکلاتی هم در این بین پیرامون حمیرا و مردی به نام علی (با بازی پوریا پور سرخ) وجود دارد….
فیلم ظاهری زنانه دارد و کاغذکادوی پیچیده شده دور خودش را با ظرافتی زنانه بافته اما برعکس در بطن خود کاملا هویتی مردانه دارد. معلوم نیست این اشتباه و تعابیر خواسته یا ناخواسته از ذهن کارگردان و فیلمنامه نویس وارد فیلم شده یا نه ولی مثالهایی که میتوان برای آن زد یکی دوتا نیست: زنگ خانه از ابتدا تا انتهای فیلم خراب است و دو زن ساکن خانه دایم غر میزنند که نمیدانم کی بالاخره این زنگ را درست میکند. این ماجرا در انتها با کمک رضا، یعنی مرد داستان فیصله پیدا میکند و اوست که زنگ خانه را میتواند درست کند! (انگار زنها در طول این چند ماهی که فیلم گفته میشود، قادر نیستند راهی برای درست کردن این زنگ بیابند) یا در مثالی دیگر کار کردن مینا و حمیرا دایما مورد شماطت رضا قرار میگیرد و دیالوگی مثل: پول میخوای؟ بشین خونه من برات پول جور میکنم و خرجیت رو میدم.» در فیلم شنیده میشود که در نهایت هم کار زن قهرمان قصه به همین مساله ختم میشود! حتی سکانس استخدام و دیالوگهای بیمحتوایی که بین حمیرا و کارفرمایش رد و بدل میشود دال بر این دارد که زنان فقط برای پیدا کردن شوهر وارد محل کار میشوند.
فیلمساز از تکنیکی در صداگذاری بهره برده که به خودی خود مساله بدی نیست و یک نوآوری به حساب میآید، اما در همین تکنیک هم مشکلاتی که پیشتر گفته شد دیده میشود. در برخی از سکانسها به جای پخش نوای موسیقی (که جزو معدود عناصر خوب فیلم و ساخته مانی بیات، پسر بابک بیات است) صداهای طبیعی در پس زمینه شنیده میشود که روح خاصی به صحنهها میبخشد. مثلا در هنگام عصبانی شدن رضا، صداهای دعوا از کوچه میآید و یا در حین سردرگمی مینا، صداهای شدید ترافیک خیابانها. اما در همین تکنیک نسبتا جالب هم سکانسهایی وجود دارد که شامل دو کاراکتر زن فیلم، یعنی مینا و پوران، میشود و صدای پس زمینه برنامه آشپزی تلویزیون است! توگویی زنان از نظر فیلم عجین شدهاند با کار در منزل و مطبخ خانه.
بازیگران اصلی که چهرههای مطرحی نیستند، برای ایفاگری نقش خودشان به مشکل برخوردهاند و اصلا نتوانستند کاراکتر خود را خوب از آب در بیاورند. در این میان حضور چند چهره نسبتا سرشناس مانند پوریا پورسرخ و شقایق فراهانی و در نهایت بهناز جعفری در نقشهای فرعی نیز نتوانسته دردی را دوا کند چرا که این بازیگران هم ضعیفترین کار خود را جلوی دوربین انجام دادهاند.
فیلمنامه پراکنده و تدوین سرهم بندی شده و بازیگری ناشیانه بازیگران اصلی فیلم، همگی دست به دست هم داده تا پاسیو برخلاف خواسته کارگردانش که مشخصا دوست داشته فیلمش یک فیلم خاص با حرفهایی خاص باشد، یک فیلم بیمحتوا باشد که چرخشهای داستانی در آن بیمعنا و شخصیتها بیهویت هستند. شاید بتوان گفت که این بیهویتی کاراکترهای فیلم نشات گرفته از دیالوگی که در خود فیلم ادا میشود یعنی دیالوگ: «نصف مردم این شهر نمیدونن خودشون چیمیخوان.» باشد.
قهرمانان داستان پاسیو (اگر بتوان نام داستان بر آن نهاد) نمیدانند چهمیخواهند و از آن بدتر کارگردان و فیلمنامه نویس معلوم نیست چه میخواستند!
ارسال دیدگاه
در انتظار بررسی : 0