به قلم: دکتر هاشم محمدی
اینکه آثار و اشعار و نوشتههای هر شاعر و نویسندهیی نشاندهندهی سیر تطور و تحول آرا و افکار وی در ادوار مختلف زندگیست، قطعیّت و حتمیّت کافی نداشته، کاملاً درست است و اگر صدر مقاله را بازخوانی فرمایید، گفته شده: تلاشیست که راهی بهسوی اندیشهی دینی وی گشوده شود و این فقط بیان یک اظهارنظر بوده نه کلامی قطعی و حتمی. مسلّم است که بهطور قطع و یقین چه از نظر مشرب و چه از نظر مذهب چیزی را نمیتوان اثبات کرد و حرف ما هم همین رندانهسخنگفتن حافظ است که نکند در مذهب هم نوعی رندی به خرج داده باشد. این موضوع در یکی از سمینارهای حافظشناسی جزو مقالات منتخب بوده و از حقیر جهت ارائهی آن دعوت بهعمل آمد.
* * *
حافظ با توجه به رواج مذهب سنّت در شیراز، علیالقاعده، میبایست مذهب اهل سنّت داشته باشد. استاد دکتر منوچهر مرتضوی در کتاب ارزشمند مکتب حافظ (ص ۵۲۳، چاپ چهارم ۱۳۸۴) این نکته را فرمودهاند و نوشتهاند: بعضی از محققان با استفاده از شواهدی دال بر ارادت و علاقهی حافظ به اهل بیت پیامبر (ص) اسلام و علی (ع)، ظنّ شیعیبودن او را اقوی دانستهاند و در خصوص مشرب اصولی وی نیز استدلال کردهاند. شواهد قوی در اشعارش میتوان یافت که اشعریبودن او را ثابت کند (همان، ص ۵۲۳) از جملهی اشتهادات چهار تکبیر زدن را عنوان کردهاند، هرچند شیعیان این موضوع را رد کردهاند یا در مورد اشعریبودن به بیت:
در کـوی نیکنامی ما را گذر ندادند
گر تو نمیپسندی تغییر ده قضا را
که حکایت از جبریبودن حافظ میکند. و یا اینکه معتزله معتقد به اختیار کامل انسان و اشاعره معتقد به جبر انسان بودند.
حافظ همانند همهی بزرگان ژرفاندیش، معتقد به جبر بوده، ولی میتوان در مشرب وسیع وی مضامین متضادی هم پیدا کرد.
اشعاری هست که حاکی از سلیقه و بینش ممتاز وی به فرقهها و مذاهب گوناگون است:
قومی به جدّ و جهد نهادند وصل دوست
قـومـی دگـر حـوالـه بـه تـقـدیـر کنند
جـنـگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چـون نـدیـدنـد حـقیقت ره افسانه زدند
یا در بیت:
این جان عاریت که حافظ سپرد به دوست
روزی رخـش ببینـم و تـسلیـم وی کنـم
که اشاعره معتقد به امکان رؤیت الهی با چشم و معتزله به عدم امکان رؤیت خدا در روز قیامت بودند و مثلاً بیتی مانند:
به حق کلامت که آمد قدیم به حق رسول و به خلق عظیم
قدیمبودن کلام الهی و نامخلوقبودن آن را بیان میکند که نظر اشاعره است.
دکتر محمد معین، در حافظ شیرینسخن در اینباره بحث مستوفائی دارد، خلاصهی کلام حقیر این بوده است که ممکن است مضامین این اشعار همچون دیگر اشعار رندانهی حافظ حاکی از احوال متغیّر حافظ و تجسّمات و تحلیلات وی در زمان سرودن آن اشعار باشد، نه حاکی از اعتقاد جزمی و کلامی وی.
* * *
جناب رهبری فرمودهاند: گمان نمیکنم احدی از حافظشناسان قدم در این وادی گذاشته باشد. در پاسخ باید گفت مطالعهی حضرتعالی کم است، وگرنه استاد منوچهر مرتضوی در کتاب مکتب حافظ در بخش راز اشعریبودن حافظ و مولانا همین مطلب را فرمودهاند و حقیر با چندین شاهد آن را بسط داده است. آقای رهبری، نوشتهی مرا را نوعی کلیگویی و ابهام در مطالب ذکر کردهاند. یادآوری میشود اینکه گفته شده در دیوان غزلیات خواجه حافظ شیرازی اشعاری دال بر شافعیبودن و یا اشعریبودن و مذهب کلامی و مذهب شیعی و معتزلی و… است، با استناد به شواهد و ابیات و موضوعاتی مانند: اعتقاد به امکان رؤیت خداوند: روزی رُخش ببینم و تسلیم وی کنم؛ که تفکر اشاعره است، و یا اعتقاد به اختیار و ارادیبودن اعمال که مشرب معتزله است و معتقد به جبریبودن که از اعتقادات اشعریان است:
گـنـاه گـرچـه نـبـود اخـتـیـار مـا حـافـظ
تو در طریق ادب کوش و گو گناه من است
و یا اظهار ارادت به شحنهی نجف که حاکی از شیعهبودن است و چهار تکبیر زدن و بسیاری از اعتقادات دیگر که هر کدام نوعی تفکر را بیان میکند، کجایش ابهام دارد و چهطور کلیگوییست.
دانشمند محترم، جناب آقای رهبری، در باب برابری اندیشهی جبر یا اختیار فرمودهاند: «بهواقع عرض میکنم که تاکنون هیچیک از حافظشناسان در پنجاهسال اخیر چنین نظر بیپایه و اساس و مملو از اشتباه را نه به زبان گفتار راندهاند و نه زبان نوشتار.»
اگر در سطرهای پیشین گفتم مطالعهی او کم است، کمی تردید داشتم، امّا دیگر با جرأت کامل این موضوع را میگویم که مطالعهی نامبرده در حافظشناسی بسیار اندک است. فقط کافیست کتاب حافظنامهی استاد بهاءالدین خرمشاهی (جلد دوم، ص ۱۰۴۹، سطر ۹، چاپ اول ۱۳۶۶) را مطالعه فرمایند. چون کتاب را ندیدهاند، عین مطلب را مینویسم: «ابیات حاکی از اختیار در شعر حافظ کمابیش برابر با اشعار جبرگرایانهی اوست».
این حرف بهاءالدین خرمشاهی استاد حافظشناس است، نه حرفِ من بیسواد. چهطور شده که در پنجاه سال اخیر شما چنین چیزی را ندیدهاید و نشنیدهاید. فکر میکنم نیازی به پاسخ سؤالات دیگر نیست. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
* * *
یادآوری میشود که جناب رهبری که امیدوارم روزی رُخش ببینم و عذرخواهی کنم، با کلمات ثقیل و مطنطن و پیچیدهی حوزوی، مطالبی را بیان فرمودهاند که فقط خودشان میدانند چه گفتهاند. اینکه سخنان و نوشتهی حقیر را سخیف و سست و نازل گفته و در لابهلای سخنش کنایات و کلمات مسخرهآمیز آورده، بهخاطر یک اظهارنظری که بزرگوارانی همچون دکتر منوچهر مرتضوی، استاد بهاءالدین خرمشاهی و دکتر محمد معین و دهها نفر دیگر این موضوع را بیان کردهاند، چه چیزی را اثبات میکند. فکر میکنم مصداق همان جملهیی که خودشان فرمودهاند: «که در هیچ مؤسسه و نهادی هیأت علمی نیست و حتا در سطح اکابر و سوادآموزی هم عضویت ندارد»، نوعی عقده و حقارت را میرساند، وگرنه در صدر مقالهشان بهخاطرآوردن کلمهی عضو هیأت علمی که طراح گرامی مجله آن را انتخاب کرده نه من، اینقدر جسارت و گستاخی به اعضای هیأت علمی دانشگاهها نمیکرد و نمیگفت که هرکس با آوردن این کلمه سعی در اثبات سواد خود دارد.
برادر عزیز، فقط در پایان مقاله به جهت آدرس این کلمه قید شده بود و انتخاب من نبوده است که شما را اینطور آشفته کرده است. انتخاب عنوان نویسندگان مقاله، از دستاندرکاران گرامی ماهنامه است. حقیر با فعالیت علمی، انتشار ده اثر در زمینهی ادبیات غنایی و حماسی، و تصحیح داستان و نزدیک به ۲۰۰ مقاله و شرکت در سه سمینار خارجی و پنج کنگرهی داخلی، نیازی به این موضوع نداشت و کمبودی نداشته که جبران نماید و بهقول شما نشانهی رعونت نفس باشد. چرا این موضوع را تعمیم داده و به سایر بزرگواران و استادان من توهین نمودهاید؟
* * *
شما که مدعی هستید که میتوانید لااقل پنجاهبرابر ابیاتی که مضمون و مفهوم اختیار دارند، از دیوان شریف استخراج کنید، بسمالله. شما که مسلط بر علم فلسفه و کلام و منطق و تفسیر و سایر علوم هستید، چرا دست به کار نمیشوید و از ارشادات و افاضات خود دیگران را بهرهمند نمیسازید؟
در پایان، فقط افسوس میخورم که فرمودهاید: میزان علاقهمندی و سرسپردگی به خواجهی حافظ در حدیست که مدت ۱۵ سال از عمر شریفتان را در محضر شادروانان دکتر هروی و دکتر سجادی زانوی ادب زده و از محاضرات و مفاوضات آن زندهیادان در باب حافظ بهرهها برده و کسب فیض نمودهاید، باید ادب درس و ادب نفس را با هم میآموختید. پاسخ به یک نوشته اگر صددرصد هم نادرست باشد، نیازی به عصبانیت، خشمگرفتن، توهین و تهمت و ناسزاگفتن ندارد. آوردن کلماتی مانند سخیف، سست، کمارزش، رطب و یابس به هم بافتن، عصبانیت، خشمگرفتن با عجله قضاوت و پیشداوری کردن معرف شخصیت هر کس است و اصولاً آثار و نوشتههای هر کسی خود اوست و بهقول معروف: المرءُ مخبوءِ تحت لسانه.
تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
من هم مثل شما در آخر میگویم: امیدوارم از این عرایض گرد و غباری بر دامن شریفتان ننشسته باشد. ■
ارسال دیدگاه
در انتظار بررسی : 0