نگاهی به زندگینامه عباس اقبال آشتیانی

اقبال آشتیانی در سال ۱۳۱۴ هجری‌قمری در آشتیان در خاندانی پیشه‌ور به دنیا آمد و به‌سال ۱۳۳۴ هجری‌شمسی، چشم از جهان خاکی فروبست و به سرای باقی شتافت. به‌قول رودکی که در رثای شهید بلخی گفته است:

از شمار دو چشم یک تن کم       وز شمار خرد هـزاران بـیـش

مرگ عباس اقبال آشتیانی هم از شمار دو چشم یک تن کم، ولی از شمار خرد هزاران تن بیش‌تر است، جامعه‌ی ایرانی را سوگوار کرد، زیرا خدماتی که اقبال در بسط و گسترش فرهنگ و ادبیات زبان فارسی و تاریخ این کشور انجام داده، اعجاب‌آور است که چه‌گونه توانسته پنجاه کتاب را تألیف یا تحقیق و یا ترجمه کند و ده‌ها مقاله‌ی تاریخی و ادبی در روزنامه‌ها و مجلات مرقوم دارد!؟

استاد ایرج افشار ـ حفظه الله تعالی ـ شرح زندگانی و آثار اقبال را در مقدمه‌ی تجدید طبع تاریخ مغول مرقوم داشته‌اند و آن مستندترین مطالبی‌ست که تاکنون پیرامون حیات و آثار اقبال آشتیانی قلم‌بند شده است.

صاحب این قلم، در مقام نگارش شرح حال اقبال نیست؛ زیرا شرحی که استاد ایرج افشار یزدی نگاشته، جامع و ممتع و آموزنده است: «چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار».

پس از تعطیل مجله‌ی یادگار، روح و جسم اقبال نیاز به آرامش و آسایش داشت، از این رو، وزارتخانه‌های فرهنگ و امور خارجه‌، استاد عباس اقبال آشتیانی را به سمت نمایندگی فرهنگی ایران در کشورهای ترکیه و برخی ممالک اروپایی و از آن جمله ایتالیا برگزیدند. ترکیه کشوری‌ست که بسیاری از کتب خطی کمیاب و منحصر به فرد در کتابخانه‌های اسلامبول و آنکارا و دیگر شهرهای آن کشور نگاهداری شده و از آن کتب موجود در ترکیه فیلم گرفته و سپس ظاهر شده و در کتابخانه‌ی مرکزی دانشگاه تهران و کتابخانه‌ی مجلس شورا و کتابخانه‌ی استاد مینوی نگاهداری می‌شود. از آن‌جا که نماینده‌ی هر کشوری در خارج ایران باید نمادی از فرهنگ و زبان و ادبیات و مردم خود باشد، اقبال آشتیانی واقعاً مظهر فرهنگ و تاریخ و ادبیات و ادب و مردم ایران بود.


وقتی اقبال با دانشمندان و محققان کشورهای اروپایی می‌نشست و گفت‌وگو می‌کرد، درمی‌یافتند که وی واقف‌تر از خودِ آنان است. او دریای علم و ادب و اطلاعات تاریخی بود. قدما گفته‌اند هر کشوری را از نمایندگان سیاسی و فرهنگی آن باید شناخت، زیرا نماینده‌ی هر کشوری آیینه‌ی تمام‌نمای کشور خود شناخته می‌شود. اقبال آشتیانی واقعاً چنین بود و از این رو در کشورهایی که مأموریت یعنی نماینده‌ی فرهنگی ایران بود، حقّاً نمادی از فرهنگ و ادب و تاریخ و مردم وطن خود بود.

در یکی از روزهای اول سال ۱۳۳۲ شمسی، استاد علی‌اصغر حکمت به افتخار ورود اقبال آشتیانی ضیافتی در منزل جدیدش واقع در خیابان فردوسی شمالی، کوچه‌ی خوش‌بین ترتیب داد که چند تن از دوستان اقبال در آن ضیافت حضور داشتند و این بنده نیز از مدعوین بودم. پس از صرف ناهار، تنی چند رفتند و مجلس کاملاً خصوصی شده بود. اقبال گفت من به‌زودی به اروپا برمی‌گردم، ولی تصور نمی‌کنم اقامتم در اروپا به دراز کشد و احتمال می‌دهم انتصاب آقای حسین فرهودی به نمایندگی فرهنگ ایران در ایتالیا، مقدمه‌ی تغییر من باشد و بهتر خواهد بود پیش از آن‌که صندلی را از زیر پای شخصی بکشند، خود شخص جا خالی کند. حکمت با فطانتی که داشت، گفت من چنین احتمالی نمی‌دهم که شما از کار برکنار شوید و تصور شما درست نیست؛ ولی برای این‌که دغدغه‌یی نداشته باشید، می‌توان به‌وسیله‌ی جلالی‌نائینی حقیقت امر را دریافت، او می‌تواند خدمت جناب دکتر مصدق برسد و در این باب مطالبی معروض دارد. من بنده هم پذیرفتم که موضوع را به عرض جناب دکتر مصدق برسانم. خدمت ایشان رسیدم و ماوقع را عرضه داشتم. دکتر مصدق فرمود: انتصاب آقای حسین فرهودی به نمایندگی فرهنگی ایران در ایتالیا فقط برای این بوده که بار سنگین خدمات آقای اقبال سبک شود. مگر ما در این مملکت چند تن نظیر اقبال آشتیانی داریم که او را برداریم و دیگری را به جایش بگذاریم. شما به آقای اقبال از قول من ابلاغ کنید که دولت از خدمات صادقانه‌ی فرهنگی شما به‌خوبی واقف است و با همان حقوق و مزایا هم‌چنان با کمال اطمینان به‌کار ادامه دهید. روز بعد در منزل حکمت، عنایت دکتر مصدق را به اقبال بازگو کردم و اقبال از این حیث آرامش خاطری یافت و تشکر کرد.

پس از کودتای مردادماه ۱۳۳۲ شمسی، زنده‌یاد حسین فرهودی که او نیز از پیش‌کسوتان فرهنگ جدید ایران بود، از سمت خود در ایتالیا برکنار شد و نمایندگی فرهنگی ایران در ایتالیا دوباره به عباس اقبال آشتیانی محول گردید. اقبال آشتیانی در سال ۱۳۳۴ در شهر رم به رحمت ایزدی پیوست. خدایش رحمت کناد، یادش به‌خیر باد. و نیز درود فراوان نثار روح بزرگ دکتر محمد مصدق، ابرمرد تاریخ ایران.

استاد محیط طباطبایی، پس از وفات اقبال، مقاله‌ی مشروحی پیرامون خدمات و آثار اقبال نگاشت و در تهران منتشر شد.    ■