دکتر محمّدرضا شفیعی کدکنی ـ استاد دانشکدهی ادبیات دانشگاه تهران
۱ـ مدخل
در سالهای بعد از شهریور ۱۳۲۰، شعر فارسی به سیمای دیگری درآمد. در کنار نیما و بیش و کم با توجّه به کارهای او، چند شاعر برجسته نمونههایی از شعر جدید عرضه کردند که بعضی مستقیماً متأثر از اسلوب نیما بود و بعضی میکوشید راه نیما را به شیوهای معتدلتر دنبال کند. در میان این گویندگان، نام دکتر پرویز خانلری، دکتر مجدالدین میرفخرایی، فریدون توللی و دکتر محمّدعلی اسلامی ندوشن، از همه بارزتر بود.
۲ـ دکتر پرویز ناتل خانلری
دکتر خانلری که بر ادب گذشتهی ایران و ادبیات فرانسه تسلّط داشت و کار شاعری خود را با قصیده و غزل آغاز کرده بود، در نخستین سالهای بعد از شهریور و حتّی سه چهار سال قبل از شهریور، شعرهای معتدلی در قالب چهارپاره عرضه کرد. بیشتر اینها شعرهایی بود در حوزهی وصف طبیعت و مسائل غنایی که در میان آنها معروفتر از همه شعر «ماه در مرداب» (۱۳۱۶) است و شعر «یغمای شب» (۱۳۲۱) و «ظهر» (۱۳۲۱). او از حدود ۱۳۳۴ به بعد، کمتر به نشر شعر پرداخت، امّا تا آخرین سالهایی که شعرش را عرضه میکرد، همچنان جانب اعتدال و رعایت موازین قدیم را، چه در زبان و چه در شکل شعر و موسیقی آن، از دست نداد. به همین دلیل، در آن سالها شعرش پلی بود برای پذیرفتن شعرهای تندتر و متجددانهتر. مجلهی او (سخن) هم در سالهای بعد از شهریور در نشر نمونههای شعر جدید فارسی و چاپ مقالات در باب تجدد شعری، در همان موازینی که دکتر خانلری بدان معتقد است، سهم عمدهای داشت.
۳ـ دکتر مجدالدین میرفخرایی (گلچین گیلانی)
یکی از شاعرانی که در نخستین سالهای بعد از شهریور، از طریق مجلهی سخن، چند نمونهی تازه عرضه کرد، دکتر مجدالدین میرفخرایی (گلچین گیلانی) بود. شعرهای گلچین از نوع رمانتیسم مخصوص و صمیمی برخوردار بود و خیلی زود مخاطبان وسیعی را در میان دوستداران شعر متجدد فارسی پیدا کرد. شعرهایی از نوع «باران» و «نام» و «خانهی تار»، شعرهایی بودند که بسیاری از مردم را با مفهوم تازگی و تجدد، در صورت متعدل و همهکس پسند آن، آشنا کردند.
۴ـ فریدون توللی
در همین مجلهی سخن بود که فریدون توللی چند شعر غنایی بسیار دلانگیز، و در حدّ زمان خود «متجدد»، عرضه کرد که آنها نیز پلهایی بودند برای عبور به طرف شعر دیرآشنای نیما. بسیاری از کسانی که امروز نیما را به نیکی میشناسند و از سهم او در ادب معاصر دفاع میکنند، از رهگذر شعر توللی و گلچین و خانلری مفهوم تجدد را درک کردهاند. اگر شعرهایی از نوع «کارون» و «مریم» و «مهتاب» اثر توللی و آن چند شعر که از خانلری و گلچین نام بردیم، منتشر نشده بود، شاید نیما کمی دیرتر میتوانست مورد توجّه حتّی جوانترها قرار گیرد. شعرهایی از نوع «پادشاه فتح» برای ذوق و سلیقههای سالهای بعد از شهریور ـ که هنوز مباحث دال و ذال در انجمنهای ادبیاش مطرح بود، دیرآشنا بود. به همین دلیل در ترسیم نمودار حرکت شعر فارسی معاصر، وجود این گویندگان نباید فراموش شود. اختلاف مشربهای سیاسی یا تضادهای شخصی را در مقام تحقیق باید به یک سوی نهاد.
۵ ـ دکتر اسلامی ندوشن
شاعر دیگری که در همین سالها، در حوزهی شعر عاشقانه مورد توجّه بسیار بود، دکتر محمّدعلی اسلامی ندوشن است که امروز از محققان و نویسندگان بنام است و سالهاست کار شعر را رها کرده است. نشر چند شعر غنایی از دکتر اسلامی در آن سالها، به جای خود، قابل توجّه بود.
۶ ـ سایه، کسرایی و نادرپور
از حدود سالهای ۱۳۲۷ به بعد و کمی قبل از آن، چند شاعر دیگر در عرصهی تجدد ادبی ایران دیده میشوند که بیشتر به نیما توجّه دارند و تأثیر مستقیم نیما را در کارهای ایشان بیشتر میتوان مشاهده کرد، اگرچه از توجّه به اسلوب معتدل مجلهی «سخن» هم برکنار نیستند. این شاعران که هماکنون نیز بسیاری از آنها، از شاعران برجستهی معاصرند، عبارتند از: سایه، کسرایی، نادرپور (نادر نادرپور به دکتر خانلری بیشتر از نیما توجّه داشت)، مشیری، نصرت رحمانی، آینده و…
۷ـ شعر پس از کودتا
از ۱۳۳۲ به بعد، شعر فارسی متجدد گسترش بیشتری یافت و اگر به لحاظ زمینههای عاطفی، آن حرکت و برندگی شعر دورهی قبل را نداشت، از نظر رعایت اصول و مقرّرات شعری، پختهتر شد.
رمانتیسم رایج در شعر روی به زوال نهاد و اندکاندک نوعی «رمزگرایی اجتماعی» در شعرها آشکار شد.
۸ ـ اخوان ثالث و شاملو
شعر اجتماعی رمزگرا، آنگونه که در آثار «م. امید» و «ا. بامداد» در سالهای میان ۱۳۳۳ تا ۱۳۴۰ منتشر شد، حوزهی شعر فارسی را از هر جهت تازگی و حرکت بخشید. آنچه نیما قبلاً به تنهایی پیش میبرد، این دسته از گویندگان بهطور جمعی به حرکت درآوردند. نیما در این سالها آخرین شعرهای خود را میسرود و بیشتر رمزگرا شده بود.
۹ـ اعتدالیون ادبی
در حدود سالهای ۱۳۳۵ به بعد، در کنار شعر نیمایی که از خصایص آن مقداری سخن گفتیم، دو جریان دیگر وجود دارد. یک جریان، اسلوبی است که آن را باید مکتب «اعتدالیون» نامید و بیشتر چهارپاره و دوبیتیهای پیوسته میسرایند و از نظر محتوا هم بیشتر صیغهی رمانتیسم بر آنها حاکم است. گویندگان این نوع شعرها عبارتند از: نادرپور، فریدون توللی، فروغ فرخزاد، فریدون مشیری و حسن هنرمندی که شعر آزاد نیمایی نیز دارند، ولی در این سالها بیشتر این خاصیّت بر شعر آنان حاکم است. این دسته، در حقیقت، سنت گویندگان قبل از شهریور را که چهارپارهسرایی رمانتیک را وجههی نظر داشتند، با شستهرفتگی و با فصاحت و دلپذیری بیشتر ادامه میدهند و بیشتر همّ و غمشان آوردن ترکیبات تازهای از نوع «سکوت آشناسوز» یا «غروب شفق پیوند» و امثال اینهاست، یا وصفی از طلوع، یا غروب یا یک شب وصال یا یک روز هجران، همه چیز برای ایشان در «نور ماه» و «سایه روشن غروب» و «دور و دوردست» و در «رؤیا» و عالم «اشباح و سایهها» جلوهگر میشود؛ ولی این نحله، اندکاندک، کارهاشان کمرنگ میشود: یا مثل توللی یکباره سنتگرا و غزلسرا میشوند، یا مانند نادرپور و مشیری و هنرمندی در همان حوزهی غنائیات، روی به تازگیهای بیشتری در جهت شکل شعری میآورند، و تأثیر بیشتری از نیما قبول میکنند. از میان این دسته، فرخزاد، با نشر «تولدی دیگر» بیشتر خود را به نیما نزدیک کرد و از رمانتیسم فاصلهی چشمگیری گرفت.
۱۰ـ شعر سپید
شیوهی دیگری که در کنار شعر نیمایی (جریان اصلی) و شعر اعتدالی رمانتیک (جریان روی در ضعف) در سالهای بعد از ۱۳۳۴ اندکاندک ظاهر میشود و آن را «شعر سپید» خواندهاند، صرفاً در آثار یک شاعر تجربه میشود]یعنی در شعر شاملو[ . البته قبل از او تجربههای یکی از شعرای «طبری» در زمینهی اینگونه شعرها باید یادآوری شود و نیز چند کوشش نه چندان موفق که چند شاعر دیگر از قبیل سایه و نادرپور و حتّی م. امید (بهعنوان شعر منثور) در کنار دوران تجربههای شاملو در این میدان داشتند.
این اسلوب شعری در سالهای بعد از ۱۳۴۰ مورد توجّه عدّهای قرار میگیرد و امروز طرفداران بسیار، ولی غالباً کم استعدادی، در میان شعرای جوان دارد.
شعر منثور یا سپید که هنوز هم فقط و فقط در شاملو و کارهای او قابل مطالعه است، شعری است که میکوشد موسیقی بیرون شعر را به یک سوی نهد و چندان از موسیقی معنوی و گاه موسیقی کناری کمک بگیرد که ضعف خود را از لحاظ نداشتن موسیقی بیرونی، جبران کند.۲ امّا از توفیق این گونه شعر، به جز در کارهای درخشانی از احمد شاملو، هنوز مورد تردید است و در میان این همه شعر بیوزنی که در مطبوعات و کتابهای شعر هر روز منتشر میشود، اثری که از این خصوصیت برخورداری چشمگیری داشته باشد، کمتر به چشم میآید.
برای نمونه در بند «بر موجکوب پست…» از «سرود آن برفت…» شاملو، موسیقی کناری و موسیقی معنوی و داخلی دست به دست هم دادهاند تا جای موسیقی بیرونی (عروضی) را بگیرند.
سرود آن برفت
احمد شاملو
بر موجکوب پست
که از نمک دریا و سیاهی شبانگاهی سرشار بود، بازایستادیم؛
تکیده
زبان در کام کشیده،
از خود رمیدگانی در خود خزیده، به خود تپیده،
خسته
نفس پس نشسته
به کردار از راه ماندگان.
در ظلمت لبشور ساحل
به هجای مکرر موج گوش فرا دادیم.
و درین دم
سایه طوفان
اندکاندک
آئینهی شب را کدر میکرد.
در آوار مغرورانهی شب
آوازی برآمد
که نه از مرغ بود و نه از دریا
و در این هنگام
زورقی شگفتانگیز
با کنارهی بیثبات مهآلود
پهلو گرفت
که خود از بستر و تابوت
آمیزهای وهمانگیز بود.»
(آیدا، درخت و خنجر و خاطره، ۸۱)
ارسال دیدگاه
در انتظار بررسی : 0