گونتر گراس پس از ۸۷ سال زیستن در جهانی که برای ژرف اندیشان جز رنج و درد هیچ ارمغانی ندارد، رفت و طبل حلبی اش بر جای ماند. خوانندگان ایرانی آثارش چندان با افکار و زندگی او آشنا بوده و هستند که نیازی به معرفی امثال من نداشته باشند. به ویژه این که درباره او که در سال ۱۹۹۹ جایزه نوبل ادبی را از آن خود کرد، بسیار سخن گفته شده است.
آنچه کمتر گفته شده و من مایلم در این مختصر بدان اشارتی کنم و بگذرم، دو نکته مهم است: نخست صداقتی است که در گفتار و کردار او وجود داشت، تا جایی که گاه آدمی را به مرز عصبانیت می کشاند. به عنوان مثال، اعتراف او به عضویت در اس. اس آلمان نازی که چندان هم لازم نبود که بزرگ تر و کوچک تر از او هم، مانند هم وطنش هایدگر و دیگران، از این لغزش مبّرا نبوده اند، اما هم خود و هم اطرافیان از کنارش گذشته و بدان دامن نزده اند، الاّ دشمنان که طبیعت رفتارشان عیب جویی است. هرچند گونتر گراس دربرابر خیل عظیم غوغاسالاری، یادآور شده بود که حتی گلوله ای به سمت کسی شلیک نکرده بوده است.
نکته دوم که از یک لهستانی – آلمانی متعهدی چون او امری غریب نمی نماید، حق گویی و حق طلبی سیاسی بود که در مسئله هسته ای ایران بر زبان و قلم و شعرش جاری شد و با صراحتی که از غربیان امروزه بعید می نماید، گفت: همه از ایران هسته ای سخن می گویند، اما از اسراییلی که بمب اتمی دارد، سخنی به میان نمی آورند و از بر زبان راندن نام اسرائیل واهمه دارند.
این درست است که آلمانی ها و اسرائیلی ها بر او تاختند و شماتت ها کردند، اما قاطبه مردم آلمان او را «وجدان بیدار جامعه» لقب دادند. هرچند خود به کنایه می پرسید که جامعه مگر وجدان بیدار می خواهد و این مسئولیت مگر بر عهده یک نفر باید باشد؟
گونتر گراس بیش از آنچه باید به عنوان یک ادیب وارد سیاست شد، اما به هرروی در اغلب موارد سربلند از آن بیرون آمد و باید بر او که به زبان آلمانی پس از جنگ جهانی دوم جان بخشید، درود فرستاد و یادش را گرامی داشت.
ارسال دیدگاه
در انتظار بررسی : 0