نمانامه: یکی از مطالبی که در بسیاری از صحبتها و بحثهای مربوط به حرکت در مسیر مناسب برای پیشرفت، بحث زمان اتمام دوران گذار است. دوران گذار در بحثهای سیاسی و اجتماعی بیشتر مطرح میشود اما این دوران در همه تغییرها تا ثبات در مسیر جدید وجود دارد و در همهجا دیده میشود.
وقتی فردی عاشق شده و متأهل میشود یک دوران گذار دارد تا در طی آن از تفکرات و اعمال زندگی مجردی به زندگی متأهلی و حرکت درست در مسیر جدید واقف شود. وقتی زوجی صاحب فرزند میشود طی چند ماه فاصله به دنیا آمدن بچه تا چند ماه اول زندگی با فرزند یک دوران گذار نسبتاً سخت و متفاوت دارند. وقتی فردی از خانه به کلاس اول، از مدرسه به دانشگاه و از دانشگاه به محیط کار میرود. انواعی از دوره های گذار را طی میکند تا به شرایط جدید عادت کند. حتی وقتی فردی عزیزی را از دست میدهد از زمان این اتفاق تا رسیدن به ثبات نسبی یک دوران گذار دارد. این موضوع در جوامع به صورت مسائل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در حد کلان نیز مطرح میشود و دوران گذار در آنها هم جزئی جدانشدنی از تغییر است.
نکته مهم این که هر تغییری تا رسیدن به ثبات، دوران گذاری با خود دارد، ما اصولاً خیلی از دوره های گذار را متوجه نمیشویم! چون در آستانه تحمل ما هستند و ما برایشان آمادگی داریم و مشکلی با آنها نداریم. اصولاً زمانی دوران گذار زیاد به چشم میآید که بیشتر از آستانه تحمل فرد به نظر برسد و یا اینکه تأثیر مهم در سرنوشت فرد یا اجتماعی بگذارد.
برخلاف تفاوت ظاهری اتفاقات و تغییرات و اثرگذاری نوع تغییر بر زندگی انسان ، از لحاط دوران گذار نوع تغییر زیاد مهم نیست. دوران گذار در همه آنها سازوکار تقریباً مشابهی دارند. حال سؤال اینجاست: دوران گذار تغییرات مهم در زندگی را چگونه با اثر و ضرر کمتر بگذرانیم؟
بگذارید قبل از اینکه راجع به ویژگی های دوران گذار صحبت کنم ابتدا یک تعریف عمومی از دوران گذار بکنم و بگویم “ دوران گذار چیست؟ و به چه دورهای گفته میشود؟ و چه زمانی به اتمام میرسد؟”
دوران گذار، یک دوره زمانی بیثباتی، مابین حرکت از یک ثبات اولیه به یک ثبات ثانویه است.
در این دوران پیوندهای قبلی و شرایط قبلی سست و شکننده میشود و همزمان پیوندهای جدید و شرایط و تفکرات جدید در فرد یا جامعه به وجود می آید. دوران گذار دورهای پر از ابهام و رازآلود است. دوره سرگردانیها و آزمونوخطاست، دوره انتخابهای درست و غلط و اکثراً بدون آگاهی از قدم بعدی است و شامل تلاش و انتظار برای تحقق یک هدف یا حتی رؤیاست، دامهای زیاد و بیراهههای زیادی دارد و چرخههایی که اگر فرد یا اجتماع در آن گیر کنند نهتنها پیشرفت حاصل نخواهد شد بلکه زمان، انرژی و سرمایه زیادی از بین خواهد رفت.
مسیری دقیق و روشن و حاوی اجزا گامبهگام برای عبور از دوران گذار وجود ندارد. اما محدوده کلی و مراحل مشخصی که در همه اتفاقات تکرار می شود در دوران گذار موجود است. دوران گذار، دوران انرژی بر و پرهزینهای است پس بهترین کار تلاش برای کم کردن زمان و هزینه عبور از یک دوران گذار است. هرچقدر علم، آگاهی و تجربه فرد یا اجتماعی که در دوران گذار حضور دارد بیشتر باشد عبور از این دوران راحتتر میشود. اگر در دوران گذار عبور صحیح اتفاق نیفتد هرجومرج، آشفتگی درونی و بیرونی در فرد یا اجتماع به وجود میآید. و فرد یا اجتماع در چرخه امید، تلاش، شکست و ناامیدی اسیر میشود در این چرخه که بیشتر توضیح خواهم داد فرد یا جامعه ای انرژی میگذارند ولی نتیجه نمیگیرند آنها در یک تنش تضعیفکننده گرفتار شده اند و دوران گذار آنها طاقتفرسا و زمانبر خواهد بود.
موضوعی وجود دارد که در بحث دوران گذار کمتر به آن توجه میشود، و آن بحث مسیرگذار و مراحل یک دوران گذار است. همه از دوران تغییر، دوران بیثباتی و دوران پر از جنبوجوشی صحبت میکنند که در نظرشان کاملاً مشخص است اما مثل کلمات انتزاعی تعریفهای آن بسیار متفاوت و بهنوعی سلیقهای است. وقتی از مسیر درست حرکت در این بیثباتی تا رسیدن به ثبات موردنظر صحبت شود و از مراحل آن صحبت شود اینجاست که محک علم و تجربه به میان میآید.
مسیر حرکت در دوران گذار را مسیرگذار مینامند، مسیری که تلورانس دارد اما در کل از روند مشخصی پیروی میکند. درمجموع از چهار مرحله تشکیلشده و با عبور از آن از یک ثبات به ثبات دیگر میرسیم. با شناخت این چهار مرحله و جزئیات آن میشود دوران گذار را کوتاهتر کرد و هدف موردنظر را باکیفیتتر و سریعتر به دست آورد. راجع به این چهار مرحله در نظریه” تغییر با استفاده از مسیرگذار” بهصورت خلاصه توضیح دادم در این مقاله کمی بیشتر این مراحل را توضیح میدهم:
مرحله اول، مرحله رها شدن از ثبات موجود تا رسیدن به تصمیم قطعی برای تغییر است. این مرحله از چند اتفاق بهظاهر ساده که منجر به تمایل درونی جهت تغییر، شروع میشود تا غلبه بر برنات ذهنی و تصمیم قطعی برای “قدم گذاشتن در مسیرگذار” ادامه دارد.
فرد براثر اتفاقات و یا نتایجی از کارهای گذشتهاش، فکر میکند که باید تغییر کند و ماندن در شرایط فعلی را دیگر نمیپسندد هرچند در ظاهر اوضاع خوب است اما در ذهن فرد تنشی در جریان است. تنش ابتدا در حد آستانه تحمل فرد است اما براثر شرایطی این تنش درونی با سرعتی بعضاً نامتعارف شروع به رشد میکند و اتفاقات تا آنقدر بزرگ میشوند که تنش به فراتر از آستانه تحمل فرد میرسد. این آرامش بیرونی همراه با تنش درونی فراتر از آستانه تحمل را من برنات ذهنی (mind burnout) میگویم. برنات بیشتر به حرکت نمایشی خودروها که در آن چرخ ماشین باانرژی زیاد میچرخد ولی حرکتی در کار نیست، اشاره میکند. یعنی موتور خودرو در حال سوختوساز و انجام کار است اما در عمل و در بیرون از موتور از حرکت که رسالت اصلی خودرو است، خبری نیست. ادامه این تنش شدید بهمرور باعث فروپاشی موتور خودرو میشود. متأسفانه همانگونه که برنات در خودرو حرکت نمایشی جالبی به نظر میرسد و کاری است که ضرر زیادی دارد و به هزینه و خسارتش نمیارزد در درون ذهن فرد هم این تنش گاهی متفاوت و خاص به نظر میآید دوراهی که نتیجهاش اصلاً جالب نیست.
این تنش شدید در ذهن براثر اتفاقات رشد میکند و بهمرور بیشتر از آستانه تحمل فرد میشود. اگر فرد برای رفع آن اقدامی نکند ازلحاظ ذهنی و یا حتی جسمی دچار مشکلات و اذیتهای شدید و بهنوعی دچار فروپاشی خواهد شد. بسیاری از مواقع در مواردی میشنویم فردی عادی و با ظاهر سالم در سن کم سکته کرده یا افسردگی گرفته یا به سمت جنون رفته و مواردی شبیه به این برایش اتفاق افتاده است به نظر من باکمی دقت میتوانیم اثری از این برنات را در زندگیاش ببینیم. باید از برنات ذهنی خارج شد و از ماندن طولانیمدت در این تنش درونی شدید اجتناب کرد.
راهش گرفتن تصمیم قطعی به تغییر نقطه تنش گرفت که شامل تغییر نقطهضعف درونی و اقدامات عملی متناسب و همراستای آن است. هر کار دیگری مثل عوض کردن محیط، مسافرت، ورزش کردن، کتاب خواندن و… بدون تصمیم قطعی به تغییر نقطه تنش بعد از مدتی بیاثر خواهد بود. این تصمیم سخت است اما تصمیم نگرفتن برای تغییر نقطه تنش هم بهمرور فرد را میخورد و نابود میکند. بسیاری از افراد عمداً به این نقطه تصمیم قطعی وارد نمیشوند و دلیل آنهم ترسهایی است که در ظاهر واقعاً منطقی و درست هستند. تا اینکه به قول اندرو متیوس به علت بیتوجهی، جهان با سنگی بزرگتر فرد را به سمت جهشی برای تغییر میبرد و یا اینکه بهمرور از قدرت میاندازد و فرد مجبور به گذران عمر در مسیری سخت میشود. خیلی از افرادی که وارد مسیرگذار شدهاند تا حد نهایت در مقابل تغییر نقطه تنش مقاومت کردهاند و بعد وارد مسیرگذار شدهاند و البته تعداد کمی هم آگاهانه وارد نقطه شروع عبور از مسیرگذار میشوند که احتمال موفقیت بیشتری رادارند. نظر من این است بهتر است با نسیم اول تصمیم به مهاجرت در مسیر درست بگیریم تا اینکه منتظر باشیم طوفانی شدید ما را با خود ببرد. با گرفتن تصمیم قطعی جهت تغییر فرد وارد مرحله دوم میشود.
مرحله دوم، مرحله خیز خوشحالی است. مرحلهای که در آن فرد از تنش نابودکننده، برای مدتی رها میشود و روحیه و امیدواریاش زیادتر میشود و اگر درست و صحیح عمل کند گامهای خوب و مفیدی در مسیر موردعلاقهاش را برمیدارد. نکته اینجاست که فرد بافکر و باورها و تجربیات الآن اقدام به تغییر میکند و برای این کار برنامهریزی و بودجهبندی و تلاش میکند. یک هدف یا یک رسالتی فردی را انتخاب میکند و به سمت آن حرکت میکند. هرچقدر فرد آگاهتر باشد میتواند این مرحله را واقعبینانهتر تجسم و ترسیم کند و تا رسیدن به هدفش و تغییر مورد نظرش شرایط خوبی را تجربه کند. در غیر این صورت زمان ماندن در این مرحله برایش کوتاهتر خواهد شد. فرد باید بتواند مسیر منجر به هدف و رسالتش را درست و خوب طراحی کند و این نیازمند پیروی از قوانین جهان است نه پیروی از اوهام و تفکراتی انتزاعی که در ذهن دارد. فرد اگر ذهن خود را آماده تغییر و انعطافپذیری در عقاید و تفکراتش بکند اوضاعش خیلی عالی خواهد شد. اما چون در اکثر موارد تغییر، مخصوصاً تغییرهایی که نیاز به تغییر شخصیت ذهنی دارد، فرد از شخصیت جدید و خصوصیات و اوضاع و موقعیتش بیخبر و در بهترین حالت کم خبر است، بهاحتمال خیلی زیاد در ادامه مسیر مشاهده میکند که باهدفی که در نظر گرفته، هم ازلحاظ زمانی و مکانی و هم ازلحاظ مالی و هم ازلحاظ ذهنی فاصله زیادی دارد. درحالیکه مسیر پیش رویش مهآلود شده است و امکاناتش رو به اتمام است. در این زمان فرد به یک تنش دوم برمیخورد. این تنش فرد را یا وارد مرحله سوم خواهد کرد و یا اینکه از مسیرگذار مربوط به هدفش به بیرون پرت خواهد کرد.
مرحله سوم، مرحله حالت گذار است. وقتی فرد میبیند که برنامههایش به نتیجه دلخواه او نرسیده و انرژی، بودجه و امکاناتش هم در ظاهر بهاندازه فاصله میان او و هدفش نیست، دچار تنش میشود در این مرحله دو راه کلی پیش رو دارد، یا باید تصمیم بگیرد بهنوعی از این هدف و مسیر دست بردارد و به عقب برگردد که دردسرهای بدتر شدن اوضاع و ورشکستگی روحی و مادی را بپذیرد و کاری جدید را شروع کند و یا اینکه تصمیم بگیرد این مسیر را که مسیر موردعلاقهاش است، ادامه دهد هرچند دردسرهای زیادی پیش رویش باشد. تقریباً یکسوم افراد در تغییرات تصمیم دوم را به اختیار یا بهاجبار میگیرند. البته در تغییرات گروهی چون توجه افراد زیادی به تغییر است درصد بسیار زیادی از جوامع تصمیم به ادامه مسیر حتی بدون وجود برنامه میگیرند و حاضر هستند که به هیچ قیمتی به عقب برنگردند هرچند مسیر پیش رو هم نامعلوم باشد. یا اینکه مجبور میشوند به سمت این تصمیم بروند. سختترین مرحله تغییر همین مرحله است و درعینحال مهمترین مرحله، این مرحلهای است که در آن روح فرد با تغییرش هماهنگ میشود و فرد شخصیت جدیدی را به دست میآورد. و روح اجتماع همتغییر میکند، این مسیر پر از کندکننده، بازدارندهها، گمراهکنندهها و شتابدهندههاست و تنها کمک این مسیر شتابدهندههای مسیرگذار است. نمیشود این مرحله بدون استفاده از یک راهنما و استاد طی کرد. و یا اینکه این مرحله را حذف کرد. ولی میشود زمان آن و انرژی و هزینه موردنیازش را کم یا زیاد کرد بسیاری بهجای شتابدهنده از کندکننده یا بازدارنده استفاده میکنند، برخی هم دچار گمراهکنندههای مسیر میشوند. فقط تعداد کمی هستند که از شتابدهندههای درونی و بیرونی درست استفاده میکنند.
اصل تحقیقات من در طی این سالها متمرکز بر همین مرحله است که مرحله پرفشار و تاریک در مسیر تغییر است و این موضوع عجیبترین موارد تغییر را در خود دارد. بدترین گمراهکننده مسیر گرفتار شدن در چرخه تکرار کار غلط و انتظار نتیجه درست است، بدترین بازدارنده سرزنش شرایط و اقدامات فعلی و توجه به گذشته است و بدترین کندکننده این مسیر نامیدی است.
اگر فردی یا جامعهای از حالت گذار یک مسیر تغییر و نقطه عطف آن بهدرستی عبور کند اتفاقات دلخواه کمکم شروع به افتادن میکنند و حتی کمکهایی میرسد که فرد فکرش را نمیکرده و در این زمان ممکن است که فرد، جامعه، سیستم و مسیر تغییر دارای روحی یکسان در مسیر هدف شوند. این کار اصلاً ساده و راحت نیست اما امکانپذیر است و به زحمتش میارزد، این مرحله ساعتها صحبت میطلبد و موضوعاتش نتیجه چند سال سرمایهگذاری فکری و ذهنی من است. بعد از عبور از این مرحله فرد وارد مرحله چهارم میشود.
مرحله چهارم، مرحله یقین است. نگین مسیر تغییر مرحله یقین است. فرد عبور کرده از حالت گذار و نقطه عطف آن، در شرایط سختی است اما روشنایی امید بعد از عبور از حالت گذار، شواهد و آمار حاکی از موفقیت و رشدهای بهظاهر کوچک پیوسته، خبر از موفقیت در تغییر میدهد. و فرد قبل از رسیدن به هدف اصلیاش مطمئن میشود که میتواند موفقیت را به آغوش بکشد. فقط باید بسترها، سیستم و شرایط را آماده کند. او با یقین و انگیزهای زیاد حرکت را ادامه میدهد و این انگیزه نتایج را عالیتر و سریعتر نمایان میکند، نکته جالب اینکه با داشتن ذهنیت یقین به موفقیت دلخواه، مشکلات و سختیهای مراحل قبل راحتتر از یاد میرود و حتی از میزان سختیها کاسته میشود در مرحله یقین شخصیت جدید فرد بهصورت قویتر در ذهنش نهادینه میشود و در ادامه زندگی باشخصیت تغییریافته زندگی خواهد کرد.
درصورتیکه فرد یا جامعهای بتواند مرحله یقین را طی بکند وارد یک ثبات دلخواه جدیدی میشود و دوران گذار بین ثبات قبلی و ثبات جدید به اتمام میرسد و اگر مرحله یقین بهدرستی طی نشود مرحلهای از سرگردانی و در دوران گذار و حرکت بین مراحل مسیرگذار را بهصورت چرخه و پر از تنش نابودکننده را تجربه خواهد کرد و درنهایت به یک ثبات کمرمق طبیعی خواهد رسید که نه مورد تائید فرد و یا جامعه است و نه به بها و ارزش پرداختهشدهاش میارزد.
در مرحله ثبات هرچند عالی باشد نمیشود باقی ماند ذات جهان درحرکت است پس حتی بعد از یک ثبات عالی هم باید برای قدمهای بعدی آماده بود. هرکس درس تغییر و نحوه عبور از دوران گذار تغییر را خوب یاد بگیرد قطعاً در مراحل بعدی رشد خواهد کرد و جوامعی که این درس را خوب یاد بگیرند مردم موفقتر و محیط پیشرفتهتری را خواهند داشت و نرخ رشد بهتری را تجربه خواهند کرد سوای محیط و شرایطی که فعلاً در آن قرار دارند. در تصویر زیر میتوانید بهصورت نموداری از مراحل این نظریه آگاه شوید:
اگر فردی مسیر رفتن به هدف و نحوه عبور از دوران گذار را بداند در ابتدا باکمی سختی حرکت میکند ولی رفتهرفته موفقتر میشود، چقدر انسان میشناسیم که در کودکی حسرت داراییهای همکلاسیهای خود را خوردهاند و در بزرگسالی بسیار موفقتر از آنها بودهاند. موفقیت بیشتر از شرایط محیطی به آگاهی فرد از مسیر موفقیت دارد در جوامع هم همینطور است. بسیاری از جوامع در چند دهه قبل اوضاع خوبی نداشتند اما براثر تصمیم قطعی و عبور از چند دوره گذار موفق توانستهاند به سطح خوب و مناسبی ازلحاظ جهانی برسند و در هیچکدام از این جوامع محیط یا امکانات تغییر نکرده بلکه درون افراد جامعه تغییر کرده و آن افراد قدم در مسیرهای جدید گذاشتهاند و انرژی آگاهانه و ناآگاهانه متمرکزی را در جهت خواستههایشان گذاشتهاند و نتایج فوقالعادهای را به دست آوردهاند.
قانون خداوند ثابت است، خداوند اتفاقات و پیشامدهای جامعه ای را تغییر نمیدهد، مگر اینکه آنان، آنچه با خودشان میکنند را تغییر دهند. و مراقب اثر ذهن ناخودآگاهشان بر جهانشان باشند
ارسال دیدگاه
در انتظار بررسی : 0