به قلم: سید حسن امین
نمانامه: سید جلالالدین تهرانی (وفات مرداد ۱۳۶۶)، از رجال عصر پهلوی بود. مقامات سیاسیِ او را همه میدانند: نایبالتولیهی آستان قدس، استاندار، وزیر مختار شاه در بلژیک و عاقبت رییس شورای سلطنت.
مهمترین راز سربستهی زندگی او، چهگونگی رسیدن او به شورای سلطنت در انقلاب ۱۳۵۷ و نقش او در واژگونکردن رژیم پهلویست. محمدرضاشاه پهلوی خود در پاسخ به تاریخ (صص ۲۶۶ـ۲۶۸) مینویسد که: دکتر غلامحسین صدیقی پیشنهاد تشکیل کابینه را پذیرفته است، به شرط آنکه شاه در ایران بماند، ولی اختیارات خود را به یک «شورای نیابت سلطنت» تفویض کند.
با اصلاحات قانون اساسی، در صورتیکه شاه از صحنه خارج میشد، مادام که ولیعهد به سنّ قانونی نرسیده باشد، فرح پهلوی میبایست ریاست شورای سلطنت را برعهده میگرفت؛ امّا این نیز مقبول ملت نبود و او نیز مجبور بود که با شوهرش و فرزندانش ایران را ترک کند. لذا شاه بهجای دکتر صدیقی که خواستار ماندن او در ایران بود، دکتر شاپور بختیار را که حاضر بود با رفتن شاه هم، نظام مشروطه سلطنتی را حفظ کند، به نخستوزیری گماشت و با ترک کشور، قرعهی فال ریاست شورای سلطنت را بهنام سیدجلال تهرانی زد. امّا تهرانی از محمدرضاشاه دل خوشی نداشت. اولاً مأموران ساواک در دورهیی که تهرانی در مشهد نایبالتولیه بود، پروندههای اخلاقی برای او درست کرده بودند. ثانیاً، محمدرضاشاه چندین نوبت به او قول نخستوزیری داده بود و البته هیچگاه به این وعدهها وفا نکرد؛ از بزرگی شنیدم که صبحگاهی تهرانی با لباس رسمی از کاخ نزد او آمد و گفت: من الان از دربار میآیم، چندینبار است که شاه مرا برای نخستوزیری دعوت کرده است و من میروم و دست خالی برمیگردم. از دیگری نیز شنیدهام که تهرانی به باسن خود دست میزد و میگفت: این را برای صندلی صدارت ساختهاند! شاه سابق، چون به اصول و قواعدی پایبند نبود، دوستی برای خود باقی نگذاشته بود و از سرِ ناچاری بلکه با دودلی در ۲۳ دی ۱۳۵۷ که شورای سلطنت تشکیل شد، تهرانی را رییس این شورا کرد.
تهرانی در اواخر دی ۱۳۵۷، بهمنظور گفتوگو با آیتالله خمینی به پاریس رفت، امّا آیتالله خمینی در ۳۰ دی دیدار با تهرانی را مشروط به غیرقانونی اعلامکردن شورای سلطنت از طرف او دانست. تهرانی در اول بهمن این پیششرط را پذیرفت و در دوم بهمن با آیتالله دیدار کرد. کسی نمیداند میان این دو مرد چه گذشت و چه سخنها رفت. امّا خودِ تهرانی در پاریس به بعضی خصصین خود گفته بود که به او وعدهی ریاستجمهوری داده شده است!
تهرانی در علم نجوم تخصص داشت، در جوانی «منجّمباشی آستان قدس رضوی» بود. اولین «گاهنامه» را در ۱۳۰۷ منتشر کرد و هر سال یک مجلّد آن را منتشر میکرد. تألیفات او عبارتند از: اصفهان، نصف جهان (۱۳۱۲)؛ آثار قدیمهی فارسی (۱۳۱۳)؛ تصحیحتاریخ جهانگشای جوینی (براساس چاپ محمد قزوینی، ۱۳۱۲ـ۱۳۱۴ در سه جلد)؛ تصحیح تاریخ قم، تألیف حسین بن محمد قمی (۱۳۱۳)؛ تصحیح جامعالتواریخ، تألیف رشیدالدین فضلالله (براساس چاپ بلوشه، ۱۳۱۴)؛ تصحیح چهار مقالهی نظامی عروضی (۱۳۱۴)؛ تصحیح حدودالعالم (براساس چاپ مسکو، ۱۳۱۲)؛ رساله در صور فلکی (۱۳۱۳)؛ تجدید چاپفارسنامهی ابن بلخی (۱۳۱۳)؛ تصحیح لبالتواریخ یحیی قزوینی (۱۳۱۶)؛ محاسن اصفهان مافروخی (متن عربی، ۱۳۱۲)؛ الارشاد فی شرح حال صاحب بن عباد (عربی، ۱۳۱۲)؛ هیئت ترجمهی عبدالرحیم طالبوف (۱۳۱۳).
دکتر سیفالله وحیدنیا نوشته است که روز دوشنبه، هفتم اسفندماه ۱۳۴۹ (دهم محرم)، به اتفاق استاد نصرالله فلسفی به منزل سیدجلالالدین تهرانی رفتهاند و تهرانی پس از صحبتهای مختلف، میهمانان را به موزهی خود برده است تا اشیای عتیقهاش را نشان بدهد.
«منزل او در اول خیابان ری قرار داشت و دارای اتاقها و سالنهای فراوان بود. در وسط حیاط، باغچههای متعدد و حوض زیبایی ساخته شده بود. اتاقهای ضلع شرقی کلاً اختصاص به اشیای نفیس و قیمتی داشت. در این اتاقها جارهای متعدد، تابلوهای نفیس نقاشی، کتابهای خطی، فرشهای گرانبها و گوبلن، ساعتهای دیواری آنتیک، مجموعههای قلمدان، تسبیح، قلیان و اسباب و آلات رصدخانه دیده میشد و تمام اتاقها پر از این اشیای نفیس بود. در صحن حیاط، در ضلع جنوبی، در داخل محفظهی شیشهیی یک تلسکوپ بزرگ که اندازهی پایهی آن دو متر بود، نهاده شده بود. مشاهدهی این همه اشیای دیدنی، قریب یک ساعت ما را به خود مشغول کرد.»
پس از بازگشت از منزل ایشان، نصرالله فلسفی به وحیدنیا گفته است: «من سالها با سیدجلال دوست بودم. او صاحب مکنتی نبود و تعجب میکنم که این اشیای گرانبها را چهگونه و از کجا بهدست آورده است. این موزه میلیونها تومان ارزش دارد و بعید بهنظر میرسد که سیدجلال چنین پولهایی داشته باشد که بتواند این مجموعه را فراهم آورد و اگر درآمد پنجاه سال خودش را هم ذخیره کرده باشد، باز نمیتواند یکدهم این مجموعه را فراهم آورد.»
سیدجلال تهرانی میگفت که موزهاش را وقف آستان قدس رضوی کرده است. (سیفالله وحیدنیا، خاطرات و اسناد،۱۳۶۹، صص ۲۶ـ۲۷)
تهرانی پس از انقلاب در پاریس ماند تا عاقبت در مرداد ۱۳۶۶ در شهرک ورسای در حومهی پاریس با فقر و مسکنت مُرد و چون کسی نداشت، توسط شش تن از مأموران شهرداری در گورستان عمومی آن شهر به خاک سپرده شد. ■
ارسال دیدگاه
در انتظار بررسی : 0