پایگاه خبری نمانامه: مزار ویکتور خارا در گورستان عمومی شهر سانتیاگو، خط پایانِ رکابزنی در جادههای کشورهای آمریکایی جنوبی بود. بر روی مزار، با مرد میانهسالی آشنا شدم که خودش را سالوادور معرفی کرد.
اینکه من از ایران، دور دنیا را با دوچرخه طی میکنم و برای دیدار از مزار ویکتور خارا در آنجا هستم، برایش جالب و شگفتانگیز شد.
پرسید: در ایران هم ویکتور خارا را میشناسند؟
گفتم: “از روزهای پیروزی انقلاب ایران، مردم و بهخصوص قشر جوان، با ویکتور خارا و پایان غمانگیز زندگیاش در جریان کودتای ۱۹۷۳ شیلی آشنا هستند. آن روز صفحات جراید و مطبوعات ایران، آیینه تمام نمای انقلابها و شرح زندگی آزادیخواهان دنیا بود». سالوادور برایم توضیح داد که در زمان کودتای آمریکایی ۱۹۷۳ شیلی که به رهبری ژنرال پینوشه رئیس جمهور سالوادور آکنده به وقوع پیوست، مادرش وی را باردار بوده و پدرش که استاد دانشگاه سانتیاکو بوده، یکی از هزاران نفر آزادیخواهی بود که توسط نظامیان و مخالفان حکومت سالوادور آکنده دستگیر و سپس تیرباران شدند.
به همین علت هنگامی که او به دنیا آمد، مادرش نام «سالوادور» را بر وی گذاشت تا نام و یاد سالوادور آکنده زنده بماند.
مثلث خارا، نرودا، آلنده یا مثلث موسیقی، شعر و سیاست، سه رکن اساسی انقلاب شیلیاند. نام ویکتور خارا در کنار نامهای سالوادور آکنده و پابلو نرودا، بر تارک تاریخ معاصر شیلی میدرخشد. با گذشت زمان نه تنها یاد این موزیسین آزاده و بیدارگر کمرنگ نشده بلکه دوستداران و علاقه مندانش روزبهروز فزونی مییابند.
ویکتور خارا در ماه سپتامبر ۱۹۳۲ در شهرک لونکوئن واقع در نزدیکی سانتیاگو به دنیا آمد.
پدرش کارگری بود که نیمی از درآمدش را صرف نوشیدن الکل میکرد اما مادرش (آماندا) زنی هنرمند بود که اشعار فولکلور میسرود و با نواختن گیتار و زمزمه این اشعار، ویکتور کوچک را با روح هنر آشنا کرد.
ویکتور خارا نوجوانی بیش نبود که مادرش را از دست داد. پس از آن، یک طلبه دینی شد اما دو سال بعد تحصیل در مدرسه دینی را کنار گذاشت و به خدمت سربازی رفت. کار نوازندگی گیتار با گروههای موسیقی -تحصیل کارگردانی تئاتر، به روی صحنه بردن چندین نمایش- تحصیل موسیقی فولکلور شیلی، عمده فعالیتهای ویکتور خارا در سالهای دهه ۱۹۶۰ بود اما آنچه که باعث رویکرد همیشگی وی به موسیی گردید، بیان بهتر احساس و عقایدش به وسیله این هنر بود.
موسیقی ویکتور خارا بیانگر دردهای مردم و انتقاد از مسائل و مشکلات جامعه و همچنین امید به پایان دردها و رنجها بود. او با همین دستمایهها، نخستین آلبوم موسیقی خود را در سال ۱۹۶۹ منتشر و روانه بازار کرد.
فعالیتهای اجتماعی و سیاسی ویکتور خارا با نامزدی سالوادور آلنده در انتخابات ریاست جمهوری شیلی آغاز شد. به افتخار آلنده، او به اتفاق دیگر اعضای گروه موسیقی “حزب اتحاد مردمی” کنسرتی را در ورزشگاه ملی سانتیاگو برگزار کردند.
در پی اجرای موفقیتآمیز آن کنسرت، گروه، کنسرت های مختلفی را در شهرهای مهم شیلی برگزار کردند و افکار عمومی را نسبت به سالوادور آلنده جلب کردند. در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۹۷۰ سالوادور آلنده با اکثریت آراء مردم شیلی به ریاست جمهوری این کشور برگزیده شد و بلافاصله برنامههای اصلاحی خود را آغاز کرد.
با استقرار حکومت آلنده، شاعر بلند آوازه (پابلونرودا) به عنوان سفیر شیلی در کشور فرانسه منصوب و مشغول به کار شد. نرودا یک سال بعد، در پاریس بود که از اختصاص یافتن جایزه نوبل ادبیات به خود، مطلع شد.
اگرچه سالوادور آلنده برای بسیاری از مردم، نجاتبخش محسوب میشد اما آمریکا نمیتوانست وجود دولتی سوسیالیست را در جنوب قاره تحمل کند. از این رو عوامل سازمان سیا دست به کار شدند و با برنامهای از قبل طراحی شده، با حمایت آشکار از گروهی از نظامیان شیلی به رهبری اگوستو پینوشه، اقدام به کودتای نظامی کردند.
در روز کودتا (۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳) کاخ ریاست جمهوری شیلی هدف بمباران قرار گرفت و سالوادور آلنده به همراه عدهای از اطرافیانش کشته شدند. به این ترتیب، حکومت دمکراتیک آلنده سرنگون و دیکتاتوری پینوشه آغاز شد.
نظامیان کودتاچی هزاران نفر از طرفداران آلنده را دستگیر و در ورزشگاه ملی سانتیاگو حبس کردند. روزهای دستگیری ویکتورخارا سختترین روزهای زندگی او بود. وی را با عدهای از دستگیر شدگان، از جمله تعدادی از هنرمندان و موزیسینها به ورزشگاه ملی سانتیاگو انتقال دادند. در ورزشگاه وی و تعدادی را در داخل رختکنها شکنجه دادند.
روز ۱۵ سپتامبر ویکتور از دوستانش کاغذ و قلم خواست. آخرین ترانهاش به نام “بیانیه” را که وصیتنامهاش هم محسوب میشود نوشت.
چند نفر شعر را حفظ کردند، قرار شد هرکس زنده از ورزشگاه خارج شد، شعر را چاپ کند. پس از آن، او ترانهای با مضمون آزادی را با دیگر زندانیان محبوس در ورزشگاه همخوانی کرد. در این هنگام به دستور یکی از نظامیان، دستهای ویکتور خارا را شکستند تا دیگر نتواند سیمهای گیتارش را به ارتعاش درآورد و آوای آزادی سر دهد.
اما او دستان شکستهاش را بالا گرفت و همراه با چند هزار نفر زندانی، آوای رهایی سرداد و هنگامی که از حال رفت و بر زمین افتاد، یکی از نظامیان، پیکر او را به رگبار گلوله بست.
در همان روزها، پابلو نرودا (سفیر دولت آلنده در فرانسه) که به شیلی بازگشته بود، در حالی که به شدت بیمار بود، پس از رؤیت و درک تراژدی آزاردهنده سرکوب مردم شیلی توسط کودتاچیان، حالش به وخامت گرایید و درگذشت.
از آن پس، روزی نبود که رودی جسدی را به دریا نسپارد، و مادر و همسری داغدار نشود.
تکثیر عکس- فیلم- صفحه و کاست موسیقی ویکتور خارا ممنوع اعلام شد و داشتن آنها جُرم محسوب شد. در گذر ایام، بیش از سه هزار نفر کشته و دهها هزار نفر، زندانی، شکنجه و تبعید شدند تا ژنرال پینوشه سالیان سال در قدرت باقی بماند.
در سالهای آخر دهه ۱۹۸۰ در پی فعالیتهای دامنهدار تشکلهای بینالمللی حامی حقوق بشر، در سراسر شیلی مخالفتها بر ضد پینوشه افزایش یافت و آشکار شد. با برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در سال ۱۹۸۹ او دیگر نتوانست در مسند قدرت باقی بماند.
پس از آن، اختلاس ۲۷ میلیون دلاری وی برملا شد و بسیاری از طرفدارانش به او پشت کردند. پینوشه با وجود مصونیتهایی که در دوران حکومتش از طریق قانونگذاری، برای خود وضع کرده بود، طی سفری که برای مداوا به بریتانیا داشت دستگیر شد. همین چند سال قبل، خبرنگار خبرگزاری فرانسه که خود شاهد و ناظر محاکمه دیکتاتور بود، این چند خط خبر را از طریق فرانس پرس به همه دنیا مخابره کرد؛ “ژنرال اگوستو پینوشه در مقابل قضات دادگاهی که او را به علت کشتار هزاران نفر شیلیایی محاکمه میکردند، ضمن پذیرفتن مسئولیت آن همه جنایت، در حالی که با زانوانی لرزان به دشواری میایستاد، برای چند صباحی بیشتر زنده ماندن، گریه کرد.”
بر سر مزار ویکتور خارا، سالوادور برایم تعریف میکرد؛ وقتی پینوشه مرد (سال ۲۰۰۶ میلادی) غوغا برپا شد. خیابانهای سانتیاگو غرق در شادی، سرور و شادمانی بود. همه خوشحال بودند و به هم تبریک میگفتند. عدهای شکلات و شیرینی پخش میکردند. کارناوالهای شادی تا پاسی از شب در خیابانهای پایتخت میزدند و میرقصیدند.
ارسال دیدگاه
در انتظار بررسی : 0