تبیین نگاه انسان‌گرایانه در فیلم «پسر انسان»

نمانامه: «پسر انسان به کارگردانی سپیده میرحسینی که در گروه سینمایی هنر و تجربه در حال اکران است، فارغ از اینکه از حیث فرم یا ساختار زیبایی‌شناسی فیلم خوب یا بدی باشد، فیلم مهمی است.

از این حیث که سراغ قصه، موقعیت و آدم‌هایی رفته که کمتر درباره آنها فیلمی ساخته شده و سراغ سوژه‌ای رفته که پیش‌ازاین همواره پشت تابوها و خط‌قرمزها مسکوت مانده است. فیلم قصه و غصه تطبیق جنسیت را دستمایه درام خود قرار داده و داستان آن درباره زنی به‌نام آذر است که بعد از به دنیا آوردن دخترش، تغییر جنسیت می‌دهد و او را در نقش پدر، بزرگ می‌کند. حالا ۱۸سال گذشته، پدر واقعی‌اش بهمن که طی این سال‌ها در فرانسه زندگی می‌کرده با فهمیدن این موضوع به ایران برمی‌گردد تا حضانت دخترش را به‌عهده بگیرد. همین بازگشت بهانه‌ای می‌شود تا فیلم با بازگشت به گذشته آذر که حالا به اهورا تغییرنام داده، به رمزگشایی درباره سرنوشت او بپردازد تا چالش‌های او را از گذشته تاکنون به‌دلیل موقعیت خاص جنسیتی‌اش بازنمایی کند.

گرچه در این بازنمایی، فیلمساز بیشترین تکیه خود را بر تمهیدات کلامی قرار داده تا به میانجی دیالوگ به روایت آن دست بزند. گرچه حجم دیالوگ‌ها و تعداد میزانسن‌هایی که براساس گفت‌وگوهای دونفره به تصویر کشیده می‌شود، زیاد است و ممکن است مخاطب را دچار ملال و خستگی کند اما کمک می‌کند تا موقعیت آذر به‌عنوان کسی که تطبیق جنسیت را تجربه کرده، از حیث روانشناختی مورد واکاوی قرار گیرد. چیزی شبیه به جلسات روانکاوی که در آن به‌واسطه بازگشت به گذشته و خوانش آن، ریشه‌های یک رفتار واکاوی و ریشه‌یابی می‌شود تا رازهای نهفته در ناخودآگاه قصه به سطح خودآگاه مخاطب بیاید و به یک شناخت تبدیل شود. شناختی که می‌تواند به فهم بهتر آدم‌هایی مثل آذر منجر شود که در جامعه ما به‌جز رنجی که از حیث فیزیکی و جنسیتی تجربه کرده‌اند، باید با رنج‌های فرهنگی و اجتماعی ناشی از بدفهمی عمومی هم دست‌وپنجه نرم کنند. شاید برای فهم این موقعیت بد نباشد که تجربه‌ای مشابه از درون خود سینما را مثال بزنیم که برای یکی از بازیگران سینمای ایران اتفاق افتاده و آن تطبیق جنسیت شهره لرستانی بود که حالا او را با هویت جدید مردانه‌اش به‌اسم مازیار لرستانی می‌شناسند. اتفاقا او به‌دلیل شباهت قصه فیلم به تجربه خودش، حامی این فیلم هم شده و درباره آن گفته است: ««پسر انسان» شرح‌حالی از آن چیزی است که بر کسانی مانند من گذشته و می‌گذرد. امیدوارم اکران این فیلم جریان ادامه‌داری باشد و کمک کند تا فیلم‌هایی ازاین‌دست ساخته شوند، دیگران هم بتوانند حرف بزنند و قصه‌های خودشان را روایت کنند.»
کارگردان تلاش کرده تا در فیلم «پسر انسان» همانطور که از انتخاب عنوان فیلم هم قابل تشخیص است بر سویه‌های انسانی آدم‌ها فراتر از هویت جنسیتی آنها تاکید کند. اینکه در قضاوت‌های خود درباره دیگران معیار را نه جنس که ذات انسانی آنها بدانیم. نگاهی که در پس آن می‌توان نقد به نگاه جنسیتی یا تبعیض جنسیتی را هم ردیابی کرد.

درواقع «پسرانسان» به موازات روایت خود از چالش‌های تغییر و تطبیق جنسیتی در جامعه ایران در یک روایت کلان‌تر به تبیین نگاهی انسان‌گرایانه دست می‌زند تا درنهایت از ایده زندگی فراتر از تن، بدن و جنسیت صحبت کند. این روایت بی‌تاثیر از نگاه «رنه ماگریت»، نقاش برجسته بلژیکی نیست که عنوان فیلم از تابلوی معروف او به‌اسم «پسر انسان» گرفته شده است. رنه ماگریت می‌گوید: «انسان‌ها به خوبی اسرارشان را پنهان می‌کنند. اما از آنجا که ما معتقد به مرگ مولف هستیم و اینکه اثر در ارتباط عاطفی‌ای که با مخاطب پیدا می‌کند لایه‌های دیگری می‌تواند داشته باشد، به زوایای دیگر این اثر دقت می‌کنیم.»

«پسر انسان» از حیث بصری به‌شدت متکی بر نمای نزدیک و کلوزآپ است و اغلب نماهای درشتی از چهره شخصیت‌ها می‌بینیم به‌ویژه در گفت‌وگوها یا جدال‌های کلامی. گرچه حجم این شکل از فیلمبرداری زیاد است و چه‌بسا زیبایی‌شناسی بصری فیلم را مخدوش می‌کند اما به‌نظر می‌رسد کارگردان خواسته با نماهای نزدیک، به جهان درونی آدم‌های قصه نزدیک‌تر شود و خود آنها را در کانون درام قرار دهد تا مخاطب را بیش از سویه‌های تصویری با کلام، حرف و درد دل آنها مواجه کند.

به‌عبارت‌دیگر به‌جای تاکید بر سویه‌های بصری فیلم بر بصیرتی که قصه می‌تواند به مخاطب ببخشد، تاکید می‌کند. بصیرتی که موجب شود تا آدم‌ها را فراتر از مرزهای تن و جنسیت آنها قضاوت کنیم و آنچه معیار نهایی باشد خود انسان و انسانیت او باشد.

 

نویسنده : نژلا پیکانیان
منبع : روزنامه هم میهن