سید مهدی شجاعی از نسل آرمان

 

پایگاه خبری نمانامه: سید مهدی شجاعی از نسل آرمان می آید. از نسل تعهد و ارزش ها. از نسل عشقی همراه با تعقل به امام حسین (ع). صحنه تئاتر برای نمایش جهانش کوچک بود. صفحه روزنامه او را به مردم نزدیک می کرد. صفحه داستان با شریعت و طریقتی که در علم و عمل داشت، همخوانی پیدا کرد. و سینما بارِ امانتی بود بر شانه هایش به سبب شانه های خالی مانده از دیگران. اگر نسل پدران ما با «مذهبی نویسیِ» پرویز خرسند، دکتر محمدرضا حکیمی و … عشق به اهل بیت را زیست کردند، نسل زخمیِ ما تنها نگاه خیره به شانه های خسته شجاعی داشت که یک تنه ما را به «دیار حبیب» دعوت می کرد و چشمانمان را به «آفتاب در حجاب» می گشود و عطش مان را با «سقای آب و ادب» سیراب می کرد. «دست دعا و چشم امید» ما شجاعی بود. و او نوشت و ما خیره گریستیم بر «کشتی پهلو گرفته». یک تن او بود و انبوهی کار و یک تن سازمان ها و نهادها بودند و انبوهی کار نکرده. ادبیات داستانی و مذهبی نویسی از حضور او به خود می بالیدند، اما سینما تشنه بودن او را داشت. سینما به خود بالیده بود وقتی شجاعی در کنار مجیدی ـ کارگردانی که فیلم هایش را با قلبش می سازد ـ از «بدوک» و «پدر» می گفت. «بدوک» خود یک تاریخ است. تاریخ فراموشیِ مسئولانی که درد مردمان محروم را از یاد برده بودند تا آنکه فیلم شجاعی و مجیدی، تذکرشان داد. همیشه از خود پرسیدیم چرا شجاعی در کنار مجیدی نبود به هنگام ساخته شدن فیلم «محمد (ص)»؟ آیا مجیدی نشنید و به یاد نداشت سمفونی «رسول عشق و امید» را؟ وقتی فیلمنامه «یعقوب ترین یوسف، یوسف ترین زلیخا» را خواندیم، افسوس خوردیم که ای کاش روایت شجاعی را روی صفحه تلویزیون دیده بودیم. وقتی فیلمنامه «مرد رویاها» را خواندیم، به خود گفتیم نباید «شهید چمران» را در سینما منفعل نشان داد. اما سینما چنین کرد. کاش فهمیدن شجاعی به یک بزرگداشت ختم نشود. کاش به خود بیاییم و از دیدن بارهای روی شانه او و خالی بودن شانه هایمان خجالت بکشیم. سینما همچنان لحظه شمار حضور او باقی خواهد ماند.